RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
به خدا الکی الکی داری واسه خودت و زندگیت مشکل درست می کنی.
خب مساله ای که به این راحتی قابل حله، هی داری پیچیده اش می کنی. شوهرت به تو گفته خواهرم یه آدم احمقه و تو محلش نذار. من نمی گم حرف ایشون در مورد خواهرش درسته و به قول خودتون می گم آدم پشت سر خواهرش نباید همچین حرفی را بزنه. ولی این یعنی شوهرت خیلی هم کشته مرده ی خواهرش نیست که شما اینقد واسه یه رفتار کوچیکش خودت را ناراحت می کنی.
الان یه ذره سعی کردی خوب باشی، دیدی جواب داد. بداخلاقی نکردی، اون هم غر نزد. شوهرت مرد خوبیه. قدرش را بدون. فقط احترام و محبت ازت می خواد. همین.
اون جمله ای را هم که بهش گفتی به خواهرت بگو اصلا نباید میگفتی. یا حداقل فعلا زود بود. تو یه روز خوبی و فرداش میگی جایزه ام را بدید. مث بچه ای که بهش می گن ساکت بشین تا بهت پفک بدیم. 5 دقیقه سکوت می کنه وبعد پفک می خواد. اگه هم ندی اینقد داد و بیداد و گریه می کنه که ........
اصلا دیگه حرف خواهرش را پیش نکش. یه مدت حساسیتت را بهش کم کن.
تحصیلات و شغل خواهر شوهرت چطوره؟ شاید فکر می کنه که از تو کمتره و می خواد یه جوری خودش را اثبات کنه.
شاید هم رابطه ی جالبی با همسرش نداره و می خواد خودش را آروم کنه که همه همینن. ببین برادرم هم اصلا مینا رو تحویل نمی گیره.
خلاصه دلیلش هر چی هست، راه حلش آسونه. کم کردن حساسیتت و ادامه دادن به احترام و محبت به همسرت مخصوصا جلوی دیگران.
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مینای عزیز؛ ببین گلم؛ شما خیلی خیلی زود انتظار داری که خواسته هات برآورده بشه! شما داری سعی خودت رو میکنی و مطمئن باش که نتیجه میگیری! در این مرحله شما فقط و فقط باید روی مساله ی خودت و همسرت متمرکز بشی و اصلا و ابدا به مساله ی خواهرش توجه نکنی! می دونی چی میگم؟! نه اینکه اون مساله مهم نباشه؛ ولی اون توی اولویت های بعدی قرار میگیره؛ فعلا مهمترین مساله محکم سازی و پایداری و روابط درست حاکم بر مساله ی شما و همسرتون هست!:43:
باید بتونی خودت رو تا اون جایی که می تونی به همسرت نزدیک کنی و در این راه باید هم عشق داشته باشی، هم هدف هم برنامه و هم صبر!:311:
یعنی یه خانوم تحصیل کرده؛ باید بتونه آینده ی یه رابطه رو هم پیش بینی کنه؟! شما هنوز یه کوچولو از روابطت با همسرت خوب شده، سریع پریدی گله و شکایت خواهرش رو بهش کردی؟
خوب؛ چیکار کنه؛ بره به زور به خواهرش بگه که باید خانوم من رو دوست داشته باشی و احترام الکی بهش بذاری؟!
اصلا تا حالا به این نکته دقت کردی که میگن، چشمه باید از خودش آب داشته باشه؛ با آب ریختن که چشمه نمیشه!
البته منظورم رو دقت کن، شاید ضرب المثل رو دقیق نیاورده باشم! یعنی اگه خواهرش عقل نداشته باشه و روابط اجتماعی و فرهنگیش در همون حد باشه شما نمی تونی با حرف تغییرش بدی!
شما فعلا، تمام تمرکزت رو بذار روی کارهایی که قراره برای همسرت و مهم تر از اون برای خودت داشته باشی!
اصلا هم دلگیر نشو، هر کسی با رفتارهاش شخصیت و ارزش خودش رو نشون میده!
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
سلام مينا جان .خوشحالم كه ميبينم توي اين مدت كوتاه اينقدر تغيير تو زندگيت ايجاد شده .حالا بايد سعي كنيبه تلاشت براي ساختن زندگيت ا دامه بدي .از روي مطالبي كه بالا نوشتي ميشه حدس زد كه تو دوست داري خانواده شوهرت بفهمند كه اون تورا دوست داره وعاشق توست وتوميخاي اون با رفتارش به خانوادش ثابت كنه ببين مينا جان براي اينكه به ان خواستت برسي بايد خودت اقدام كني چطور؟تو وقتي پيش خانوادش بهش محبت كني بهش احترام بگذاري و به اون چيزايي كه براش مهمه عمل كني (مثلن بگذاري پيش خانودش اون رييس باشه سر جاش بشينه وتواز مهمونها به تنهايي پذيرايي كني )اين نشون دهنده تفاهم وعشق بين شماست مسلما خانوادش با ديدن اين صحنه ها پيش خودشون ميگن كه پسرمون خوشبخته واينها همديگرو دوست دارن با هم تفاهم دارن وديدگاهشون نسبت به تو وزندگيت عوض ميشه بعدشم محبت محبت مياره به مرور ميبيني كه شوهرت پيش خانوادش عشقشو بهت ابراز ميكنه .پس تلاش كن كه از اين تلاشمنفعت زيادي نصيب تو وشوهرت ميشه .در مورد خواهر شوهرت بهترين كار تواين شرايط بي توجهي به كارهاشه تواين مرحله نبايد ازش پيشه شوهرت گله كني چون تازه اول راهي .بگذار هر حرف يميخادبزنه يك گوشت در يك گوشت دروازه باشه .اخه چرا بايد اينقدر برات مهم باشه كه اشك تو چشمات جمع بشه .بهترين كار اين بود به حرفهاش بي اهميت ميبودي و لبختد ميزدي وبه شوهرت محبت ميكردي .يادت باشه احترام به خانوادش وصميمت با اونا را فراموش نكني اين قضيه براي مردها خيلي مهمه .نتايج كارهاتو براي ما بنويس.
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
تحصیلات و شغل خواهر شوهرت چطوره؟ شاید فکر می کنه که از تو کمتره و می خواد یه جوری خودش را اثبات کنه.
شاید هم رابطه ی جالبی با همسرش نداره و می خواد خودش را آروم کنه که همه همینن. ببین برادرم هم اصلا مینا رو تحویل نمی گیره.
5ساله دانشجوی علوم کامپیوتره و شغلی هم نداره.هر درسشو سه چهار ترمی برمیداره تا پاس شه اون اوایل کمکش میکردم.تازه همین چندوقت پیش یه کار خیلی خوب واسش پیدا کردم و باهاشون صحبت کردم اما وقتی دیدن هنوز دانشجویه و معدل پایینی داره ردش کردند.تشکر که نکرد بماند فکر کرد قصد مسخره کردنشو داشتم!!!!!!!!!!ولی اصلا خودشو از من پایین تر نمیدونه و رک و راست به من میگه امل.مثل دهاتی ها هستی!!!!!اما اصلا این طوری نیست اتفاقا تعریف از خود نباشه من خیلی شیک پوشم اما سعی میکنم خیلی باحجاب باشم.
شوهرش خیلی خوش تیپ تر و باکلاس تر از شوهرمنه و از نظر خانوادگی خیلی خیلی پولدارتر از خانواده شوهرم،البته لیسانس کامپیوتره و در ظاهر که خبلی عاشق همن،تموم فامیلشون تعجب کرده بودن و از من میپرسیدن چه طوری خواهرشوهرت تورش زده ؟؟؟؟؟؟حتی شوهرش واسش پاشنه کفششو بالا میکشید ،و البته هیچ وقت شوهرشم تنها غذا نمیخوره و حتما خانومش باید واسش لقمه بگیره و اون فقط قاشقو برداره!!!!میگه من حاضرم واسه خاطر شوهرم بمیرم ولی اون ناراحت نشه.این درحالیه که خواهرشوهرمن ازدواج دومشه اما ایشون ازدواج اولشونه .اوایل خیلی حسودیم میشد اما حالا دیگه واسم عادی شده و دوست دارم زندگی خودمو بکنم و بهش کاری نداشته باشم.اما اصلا حرفاش واسم مهم نیست دیگه عادت کردم.اون واقعا احمقه که حتی داداششم اعتراف میکنه.
************************************************** ************
من اصلا از دست اون ناراحت نیستم توروخدا باورکنید دیگه واسم عادی شده.من از دست شوهرم دلگیرم. یا خودش یا خواهرش منو میچزونن.منم که یه آدم ضعیفم.:302:
************************************************** ************
من میگم حتی اگه من و شوهرم از هم متنفرم باشیم بازم شوهر من تا وقتی من زنشم نباید اجازه بده کسی به من توهین کنه.اگه اون با من این طوری برخورد میکنه بیشتر تقصیر شوهرمه که منو پیش اونا تو دفعات قبلی که رفتیم ضایعم کرده و به اونا هم چیزی نگفته.اگه یه بار جلوش واسته اون جرات نمیکنه به من بی احترامی بذاره.ببخشید معذرت میخوام اما چرا حرف منو متوجه نمیشید؟؟؟؟؟؟من خودم این کارو واسه شوهرم کردم و حتی تو دعوا هم اجازه ندادم داداشام به شوهرم حرفی بزنن.دیگه یادم دادین با شوهرم چطوری برخورد کنم ازتون ممنونم فقط بهم بگین چی کار کنم که جلو خواهرش واسته *****البته اگه دید حق با منه***** و بهش بگه حق نداری حداقل پیش من با خانومم بد برخورد کنی .نه اینکه اون میدونه هیچی که نمیشنوه بماند تازه یه ذره فقط یه ذره هم رفتار داداشش حتی باهاش سرسنگینم نمیشه:161::161: راستشو بخواین این سکوت و طرفداری شوهرم با تحویل گرفتن از اون علیرغم این کاراش، باعث میشه من دلسرد شم و دستم به هیچ محبتی نره و حتی دوست نداشته باشم به شوهرم نگاه کنم. چون اینو حق خودم میدونم ازش متنفر میشم. واسه اینه که ازتون کمک خواستم
منظورتون اینه من درست میگم اما نه برای شرایط فعلی؟؟؟؟؟ هنوز زوده که از شوهرم توقع داشته باشم ازم دفاع کنه؟؟؟؟ آره؟
من فکر میکردم در هرشرایطی زن و شوهر باید هوای همو داشته باشن .به قول مامان بزرگم فکر میکردم استخونه همو دور نمیندازن.
نمیدونستم پیش فرض لازم داره چون خودم این طوری نبودم.
این رفتارای شوهرم نباید منو دلسرد کنه.آخه واسه حرف من تره ریز نکرد با اینکه خواهرش چار دست و پا تو حرفم دوید با اینگه گفت مزاحم نشو.آره فکر کنم فقط باید محبت کنم بدون انتظار هیچ محبتی حتی اگه بهم زور گفتند.باشه سعیمو میکنم ولی خیلی سختمه. آخه مگه اونا کین؟:302: من چه گناهی کردم؟ باشه چشم حق با شماست.............
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مينا جان خوشحالم كه بالاخره متوجه شدي كه براي حفظ زندگيت براي اينكه بتوني زمام زندگيت را دستت بگيري بايد با تدبير رفتار كني .شما خانم تحصيلكرده وتوانايي هستي داراي مدرك دانشگاهي بالا پس حتما ميتوني از عهده مديريت زندگيت بربيايي چون معلومه كه هوش وپشتكار بالايي داري .بله الان زوده كه از شوهرت انتظار دفاع داشته باشي اول بايد سعي كني بهش نزديك شي .اعتمادشو جلب كني به خواستهاش اهميت بدي .به خانوادش نزديك شي وبهشون احترام بگذاري .يكطرفه محبت كن تا شوهرت بفهمه چه همسر مهربون بادرايت وباشعوري داره.تو اين مدت تيكه ها وكنايه هاي خواهر شوهرت بي اعتنا باش وقتي چيزي گفت بهش توجه نكن .طوري عكس العمل نشون نده كه فكر كنه خيلي مهمه وميتونه تورا خيلي ناراحت كنه.با اعتماد به نفس برخورد كن نه ضعيف وشكننده شوهرت رفتار خواهرشو ديده مطمئن باش وقتي ببينه تو تحمل ميكني وبهروت نمياري وبي احترامي نميكني وسرش غر غر نميكني بعد از يك مدت ازت حمايت ميكنه .عجله نكن هنوز خيلي زوده تو تازه شروع كردي تغيير كني .اميدوارم موفق بشي تغييرات مهم تو زندگيت به وجود بياري نتايج را براي ما بمويس
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مرسی اما خیلی سختمه.واقعا واسم عجیبه. راستش مغزم داره ارور میده.یعنی یاور کنم این واقعیته و شما ها هم تو عمل میتونین این کارو انجام بدین و این حرفا فقط در حیطه حرف و روانشناسی نیست؟(محبت بدون انتظار چیزی که حق خودتون میدونید) اگه میتونیین خوش به حالتون. به منم کمک کنید بتونم اگه این قانون زندگیه.
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
ممنون آقای تسوکه. خانواده من خیلی بهش احترام میزارن اونم خوبه نسبتا بدنیست .با غریبه ها و خانواده خودشم که توپ.واقعا خوش برخرده و نه بلد نیست.مرسی که راهنماییم میکنین.
پس کلا اخلاقش خوبه. این خبر خوبیه.:323: کار ما یه مقدار راحت تره. چون اگه بداخلاق بود، تغییر دادنش به این راحتی نبود. اما حالا که فقط با شما بده، فقط کافیه تا دلیل این کارهاش را پیدا کنی. :305:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
اونجا هم سعی کردم یه طوری باشم که دیگه نشنوم که بهم بگه مینا
بنابراین فهمیدی که چه کارهایی باعث بدرفتاری شوهرت میشه. میشه چند تا از این کارها را بنویسی. :303:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
برای اولین بار تو خونه مامانش سرم دادنزد.اما هرچی بخواین خواهرش بهم تیکه انداخت و شوهرمم هیچی بهش نگفت.
خب خیلی خوبه. به این میگن موفقیت. :104: فعلا به این که خواهرش چی میگه کاری نداشته باش. سعی کن فقط روی روابط خودت و همسرت کار کنی. :305: به مرور که ارتباطش با تو بهتر شد، سراغ اون هم میریم. به شوهرت هم فشار نیار که به اونها چیزی بگه. فعلا اونها را کلا بی خیال شو. :305:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
منم بهش هیچی نمیگم مگه زمانی که واقعا تو باهام خوب باشی که دلم بیاد ازت دفاع کنم.
ای بابا حواست کجاست. همه ی سعی ما برای اینه که شوهرت را به حرف بیاریم تا ببینیم چشه. این جا باید ازش میپرسیدی: من باید چی کار کنم که تو حس کنی باهات خوبم؟ تو از کدوم کار من ناراحت میشی؟ دفعه ی بعد که کنار هم خوب بودین، بهش بگو اون روز که به من گفتی: مگه زمانی که واقعا تو باهام خوب باشی. منظورت چی بود؟ من باید چی کار کنم که تو حس کنی باهات خوبم؟ تو از کدوم کار من ناراحت میشی؟ خلاصه تا می تونی ازش حرف بکش و بیا به ما گزارش بده.
این کار را بکن تا بهتر کمکت کنیم. من منتظرم تا گزارش کامل شما را بخوانم. :303:
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مینا جان سلام ...
امیدوارم که با وجود این همه اذیت و ازاری که شدی و دلت شکسته روحیتو نباخته باشی ....چون باور دارم که زندگی یه مبارزه به تمام معنا هست ...
شما همسر عاقلی هستی و این حرفمو کاملا میدونم که درک میکنی ...تا حالا به خودم اجازه ندادم که حرفی بزنم چون دوستان اینقدر خوب دارند شما رو به سمت نور جلو میبرند که بنده فقط استفاده میکردم ...
خیلی ناراحت میشم که میبینم همچین خانواده هایی هستند و به جای افتخار به عروسشون که پسرشونو خوشبخت کرده و اونو داره به سمت بالا میکشه ولی بازموضع میگیرند ...نمیدونم چرا اینطوری میکنند ...خودم واقا طاقتشو ندارم پس به خاطر صبرتون تشکر میکنم و تبریک میگم ...
اما در حال یه نکته دیدم که خودتون اشاره کرید ولی ازش گذشتید ....شما گفتید بعد از اینکه به همسرتون در اون شب محترمانه گفتید که به خواهرش بگه ...که در جواب همسرتون گفتند اون یه احمقه (درسته ) ولی بعد از اون به شما این جمله رو گفته (منم بهش هیچی نمیگم مگه زمانی که واقعا تو باهام خوب باشی که دلم بیاد ازت دفاع کنم.) درسته ...از این جمله یه چیزی برداشت میکنم ...اون چیزی رو که شما هستید نمیپسنده ...
شما میگید من واقا باهاش خوبم ...اما اینجا چیزی که معلومه اینه که اون این خوب بودن شما را از این طریقی که وارد شدیدو نمیخواد ...
( میدونید همه ادما یه درب هستند وباید برای نفوذ به اون کلیدشو پیدا کنید ...شما نمیتونید با درزدن ..یا لگد زدن یا فریاد و گریه اونو متوجه خودتون بکنید ...) البته این مثال هست و از این حرفم ناراحت نشید و... شما باید کلید همسرتونو پیدا کنید تا بتونید درونش نفوذ کنید ...میدونید چی میگم ...یه مثال از زندگی خودم ..
( مادرم ادم بسیار احساساتی و بابام ادم تودار ...مادرم همیشه میگه نشد بابات یه بار به من بگه با صدای بلند دوست دارم عزیزم...چقدر شامت خوشمزه بود ...تو چقدر زحمت میکشی ..و از این حرفا ..ولی از اون ور به جای اینکه اینا رو بگه میره برام سرویس طلا میخره ...میبره منو تا سرویس کل خونرو از نو به انتخاب خودم بخره برام ...میگه همه این کارای بابات به دلم میشینه و از صمیم قلب دوسش دارم ولی حاظرم هیچ کدوم اینا رو نکنه وفقط بگه عزیزم دوست دارم ..و از این حرکات اینچنینی...) میدونی میخوام چی بگم ..! حالا حکایت شماست ..شما در جایگاه پدر بنده که همه کار میکنید و همسرتون در جایگاه مادرم که میپسنده ولی اون چیزی که ته دلش هستو میخواد ...
بگردید ببینید دقیقا همسرتون چی از شما میخواد که گفته (( واقعا تو باهام خوب باشی که دلم بیاد ازت دفاع کنم. )) ..ببینید اون خوب بودنو در چی میبینه ..!!
بیخشید اگه حرفی زدم که ناراحتتون کردم ...امیدوارم تونسته باشم کمکتون کنم ...
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اگه اولش به فكر آخرش نباشي ،آخرش به فكر اولش مي يفتي ...
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مینا جان چرا می گی محبت بی جواب؟ وقتی محبت می کنی و شوهرت باهات خوب می شه و غر نمی زنه به نظرت بی جوابه؟ خب این جوابشه دیگه. محبت ایشون این مدلیه. وقتی محبت می کنی و زندگی خودت و دل خودت آروم میشه، جواب محبتت را داری تو زندگیت می بینی دیگه. از این واضح تر؟ چواب از آرامش بهتر؟؟
در مورد خانواده همسرت هم من فکر می کنم فقط احترام بذار و یه کم سعی کن حدود رابطه ات را بفهمی و دستت بیاد. فکر کنم شما یه جاهایی لطف یا محبتی می کنی که لازم نیست و بعد می شه بلای جونت.
مثال:
مگه کسی از شما درخواست کرده بود که واسه خواهرشوهرت کار پیدا کنی؟ حتی اگر درخواست کرده باشند، مگه شما اداره کاریابی داری؟ می گفتی چشم. اگه پیدا شد خبرتون می کنم. اما ادامه نمی دادی. در شرایط معمول باید این کار را می کردی و هر کمکی از دستت برمی آد برای ایشون بکنی و خواهر شوهرت را مثل خواهر خودت بدونی. اما نه اونها نرمال هستند و نه شما. شما زیادی حساسی. از هر چیز کوچولویی ناراحت می شی. برای همین هم اصلا نذار پیش بیاد چون به زندگیت وصله. اگه انجام بدی زندگی خودت را خراب می کنی. پس اصلا کاری را که وظیفه ات نیست انجام نده. حالا اگه سرکار هم می رفت ده سال دیگه هم یه اتفاق می افتاد می نداختن تقصیر شما و شما هم جدی می گرفتی و غصه و گریه که با من بد حرف زدند.
مثال:
مادرشوهرتون پسرش را برای شام صدا کرد و ایشون نیومد. لزومی نداشت شما بری دنبالش. تکرار می کنم در شرایط شما، وگرنه توی یه خونه معمولی به نظرم اصلا مهم نیست و کار شما طبیعی بوده ولی شما هم از ته دل نرفتی دنبالش که بیاد شام بخوره، به نوعی واسه مطرح کردن خودتون بوده.
یه کم یا حساسیت خودت را کم کن یا با دقت بیشتری عمل کن که عکس العمل هاشون تو ذوقت نخوره. احترام با لطف فرق داره. احترام بذار اما لطفت را فعلا کنترل کن. چون تحمل عواقبش را نداری.
در مورد این که گفتی خواهر شوهرت بهت می گه املی. دقیقا واسه اینه که خودش را کمتر می بینه و می خواد با این حرفها جبران کنه.
شما این همه توجه خواهر شوهرت را به شوهرش می بینی و بعد می گی شوهرم چی میخواد؟؟ اون لقمه می ذاره تو دهن شوهرش ( کاری به غلط و درستش ندارم ) بعد شوهرت می گه جلو خانواده ام به من احترام بیشتر بذار شما دریغ می کنی؟؟؟ یکی از دلایلش هم همینه.
خواهره خودش با شما مقایسه می کنه اذیتتون می کنه. شوهرتون خودش را با شوهر خواهرش.
شما اصلا حرفش را نزن وبه روی خودت هم نیار و فقط به شوهرت محبت و احترام کن. جواب می گیری. اون حتی با زبون خودش هم بهت گفته که من باید مطمئن بشم محبتت و احترامت واقعیه بعد .... الان فکر می کنه از تالار یاد گرفتی فیلم بازی کنی. هنوز به محبتت اعتماد نداره. می ترسه موقتی باشه.
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مرسی که واسم وقت میذارین ممنونم.اتفاقا دیشب یه لیست ازخواسته هامون هرکدوممون نوشتیم و دادیم به اون یکی.اکثر خواسته هاش منطقین به جز چند تاش که من نمیتونم مطمئنم. من عادت ندارم زیر بار حرف زور برم.( البته از نظر خودم زور)
اونم با بعضی خواسته های من مشکل داشت که از نظر خودم منطقین.اما راستشو بخواین اصلا اینا فعلا واسم مهم نیستن ،مغزم لاک کرده رو سوال قبلیم و
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
مرسی اما خیلی سختمه.واقعا واسم عجیبه. راستش مغزم داره ارور میده.یعنی باور کنم این واقعیته و شما ها هم تو عمل میتونین این کارو انجام بدین و این حرفا فقط در حیطه حرف و روانشناسی نیست؟(محبت بدون انتظار چیزی که حق خودتون میدونید) اگه میتونیین خوش به حالتون. به منم کمک کنید بتونم اگه این قانون زندگیه.
چرا باید من انقد منت کش باشم تو زندگی که هیچی از طرفم کم ندارم بیشترم دارم.حالم داره به هم میخوره از انقد ذلیل بودن.کاش هیچ وقت دختر نمیبودم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
شما این همه توجه خواهر شوهرت را به شوهرش می بینی و بعد می گی شوهرم چی میخواد؟؟ اون لقمه می ذاره تو دهن شوهرش ( کاری به غلط و درستش ندارم ) بعد شوهرت می گه جلو خانواده ام به من احترام بیشتر بذار شما دریغ می کنی؟؟؟ یکی از دلایلش هم همینه.
اتفاقا شوهرم همیشه میگفت یاد بگیر خواهرم چقدر شوهر ذلیله اما آخه شرایط من با اون اصلا قابل قیاس نیست.
اون از هر نظر از شوهرش پایین تره، قبلا یه ازدواج ناموفق داشته سه سال تو عقد بودن و جداشدن و بعد با این آقا ازدواج کرده.منم جای اون بودم باید همیشه دست به سینه بودم
ثانیا شوهر اون خیلی رمانتیک و دوست داشتنیه نه مثل شوهر من قد و مغروووووووورر،خیلی باهاش خوب برخورد میکنه حداقل تو جمع که ما میبینیم،من آرزوم بود که شوهرم مثل اون باشه.ببخشیدا
ثالثا خانواده شوهر اون باهاش خیلی خوبن اما من که به شما گفتم چه بلاهایی که سر من نیوردن.ازنصف شب که بیرونم کردن ،از قایم کردن بچشون، از پشتیبانیهای صد تا یه غازشون نمیتونم فراموش کنم بنابراین نمیتونم باهاشون خوب باشم ازشون متنفرم کاش میدونستید چی میگم:316::316:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
خواهره خودشو با شما مقایسه می کنه اذیتتون می کنه. شوهرتون خودش را با شوهر خواهرش.
شما اصلا حرفش را نزن وبه روی خودت هم نیار و فقط به شوهرت محبت و احترام کن. جواب می گیری. اون حتی با زبون خودش هم بهت گفته که من باید مطمئن بشم محبتت و احترامت واقعیه بعد .... الان فکر می کنه از تالار یاد گرفتی فیلم بازی کنی. هنوز به محبتت اعتماد نداره. می ترسه موقتی باشه.
:104::104::104:مرسی