RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
دوست عزیز
انعطاف چیزی که در وجود همه انسانها هست و مسلما هم شما و هم همسرت ازش بی بهره نیستید
می تونی خیلی منطقی با همسرت گفتگو کنی و بگویی دلیل اینکه می خواهی یه مدت ازدواجت رو به تاخیر بندازی چی هست
واقعا دلیلت چی هست ؟
افسردگی
ترس از پذیرش مسئولیت
عدم علاقه به همسرت
رسیدن به اون ظاهری که الان نداری
تمام شدن درست؟
.
.
.
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟ که «به شکر پادشاهی، ز نظر مران گدا را»
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهابِ ثاقب، مددی دهد، خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا!
دل عالمی بسوزی، چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا؟
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟ دل و جان فدای رویت! بنما عذار ما را
به خدا، که جرعهای ده، تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
سلام دوست گلم
مبارک باشه، الهی که زودتر عروس بشی و تا ابد خوشبخت باشی :72:
ببین عزیزم می خوام یه چندتا نکته بهت بگم از زندگی خودم.
منم هم سن تو که بودم خواستگاتر زیاد داشتم، اما بدون استثنا همشون رو رد می کردم و حتی نمی ذاشتم بیان خونمون.
البته دلیل داشتم. یعنی هدف داشتم و مصمم بودم که اول باید به هدفم برسم و بعد همسر انتخاب کنم.
برعکس شما دلیلم برای خانوادم قابل قبول بود و اصرار رو ازدواجم نمی کردن.
خلاصه که من مصمم به تلاشم ادامه دادم و به هدفم رسیدم. اما...
غافل از اینکه به قول قدیمی ها دختر یه زمونی خواهان زیاد داره و بعد به مرور کم میشن.
خوب باطبع خواستگاران من هم کم شده بود و انتخابم محدودتر و محدودتر. شوهرم رو انتخاب کردم ولی از یه سری معیارهام کوتاه اومدم که بعدها همونها باعث مشکلاتی تو زندگیمون شد.
هنوز که هنوزه فکر می کنم که کاش بجای اینکه مصمم می شدم که اول به هدفم برسم و بعد همسر انتخاب کنم، اون روزها اون افراد رو به خونه دعوت می کردم و هدفم رو باهاشون در میون میذاشتم، شاید موافق بودن و من می تونستم یه فردی که از نظر فکری بهم نزدیکتره رو انتخاب کنم.
من خودم دایره انتخابم رو محدود کردم.
شما هم سعی کن اینکار رو نکنی!
نمی گم چشم بسته ازدواج کن. نه، ازدواج مهمه ولی بخودتم تلقین نکن که افسردگی دارم و باید اول خوب شم و ...
اصلا بشین به ازدواج فکر کن. معیارهاتو پیدا کن و باهاشون با خواستگارت صحبت کن. یه وقت دیدی به تفاهم رسیدین و همه چی درست شد.
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
سلام!
نشد ازدواج کنیم:227:
خانواده ها، سره رسم و رسومات به توافق نرسیدن و خودشون کنسلش کردن:310:
ممنونم از دوستان که سعی کردن منو راهنمایی کنن!
آسمان آبی عزیز، همین حرفایه شما رو، روزی صد بار خواهرم و برادرم بهم می گن! خواهرم هم تجربه ی شما رو داشته، برا همین می گه دوست ندارم تو دیگه اشتباه منو بکنی!
اما من اصلن دوست ندارم الآن ازدواج کنم، در حاله حاضر، نه نیازه عاطفی دارم، نه جنسی، نه هیچی!!!
هیچ دلیلی برا ازدواج نمی بینم!! من زندگیم کاملن رو براهه، برا چی باید ازدواج کنم!!!!!
الآن فقط به خاطره حرفه دیگران که می ترسوننم از آینده، به ازدواج فکر می کنم!
نمی دونم چی کار کنم!
نمی دونم اشتباه کارم کجاس!
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
سلام!
باز من برگشتم!:cool:
اما این سری با دست پر برگشتم!!:310:
فرشته جون تاپیک رو ببند، ما نیز به نتیجه رسیدم!:227:
ممنون از همتون!:46: