RE: دختری در آستانه خود کشی
هر رو که میگزره خبر ها و چیزای نا امید کننده تری می شنوم دیگه طاقت ندارم نمیدونم باید به کجا پناه ببرم .فهمیدم که بابام رفته پیش دوستای به اسم درد و دل هر چی خواسته درباره من گفته . و البته در انتها هم گفته که مواظب پسراشون از دست من باشن .و چون من بهشون گفته بودم برام یه خونه دیگه بگیره رفته گفته که از ترس آبرو میخوایم واسش یه خونه دیگه بگیریم . کی باورش میشه ؟ من باید چی کار کنم؟ من چه گناهی کردم که بابام یه آدم مریضه با افکارهای دوران باستان و داداشام هم همینطور. جو یه جوریه که انگار حق با اوناست این که میگم باید یه کاری کنم ازم بترسن منظورم اینه که باید یه جوری جو رو به نفع خودم عوض کنم .که معلوم بشه حق با منه و در حق من ظلم شده .
خودمو به بی خیالی زدن باعث شده فکر کنن حق با خودشونه . فکر میکنن خیلی هم در حق من دارن لطف میکنن که گذاشتن من پیششون بمونم و منو بیون نکردن. براشون هم اصلا" مهم نیست من به چه راهی کشیده بشم تازه میخوان یه کاری کنن که من یه کار ناجوری بکنم من برم سراغ این کارا یا کسی رو بکشم یا دزدی کنم یا هر چی که حرفشون درست دربیاد ویا خود کشی کنم . اینا به خاطر چیه ؟ کی میتونه برام توضیح بده من دارم دیونه میشم , باید از یه راه خوب از خودم دفاع کنم نباید سکوت کنم وگرنه همه فکر میکنن حق با اوناست . یعنی همه اینا به خاطر حسادته ؟ به خاطر ترسه ؟ از چی ؟چرا ؟
من باید چی کار کنم دیگه نمیتونم سکوت کنم .سکوت من برابر مرگ منه . من باید به کجا پناه ببرم اونم نه از دست مردم از دست خانواده خودم ؟؟ کی توی دنیا هست که جواب این سوال رو بدونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: دختری در آستانه خود کشی
سلام پرناز
خوبی خانم. پرناز جون راستش این پست اخیرتو که خوندم یه سوالایی برام پیش اومد، اگه اجازه بدی ازت بپرسم:
1- بابات پیش دوستای تو رفته چیزی گفته یا دوستای خودش؟
2- اصلا از کجا فهمیدی که بابات رفته گفته؟
3- تو دانشگاه آزاد درس می خونی یا دولتی؟
4- تو پست قبلیت گفتی که تو کتابخونه و بانک و ... اذیتت می کنن، میشه بگی چجوری؟
پرناز جون، هر سوالی رو که نخواستی جواب نده. اما سوال دوم جوابش (البته قطعی و نه حدسی) خیلی مهمه.
RE: دختری در آستانه خود کشی
هم به دوستای من گفته هم خودش . اصلا" از اول می خواستن برن به همه دوستای من بگن که این دختر خوبی نیست تو پستای اولم میتونید ببینید . اما نتونستن چون فقط یکیشونو میشناختن و به بقیه دسترسی نداشتن و گر نه حتما"این کارو می کردن الانم من از ترس این که این کارو بکنن جرات نمیکنم با کسی مراوده داشته باشم .
از کجا فهمیدم گفته از اونجایی که بقیه چیزارو فهمیدم . وقتی آدم توی خیابون و کوچه یه شهر کوچیک راه میره آشناهای زیادی میبیننش و آدمم خوب حرفاشونو میشنوه .
اذیتاشونم مثل دوست شما با حرفای زیر لب و چرت و پرتایی که میگن و بعضا" هم از قصد بلند میگن که من بشنوم .
ممنون از همدردی همتون.
RE: دختری در آستانه خود کشی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط parnaz88
از کجا فهمیدم گفته از اونجایی که بقیه چیزارو فهمیدم . وقتی آدم توی خیابون و کوچه یه شهر کوچیک راه میره آشناهای زیادی میبیننش و آدمم خوب حرفاشونو میشنوه .
من درست متوجه نشدم، که این موضوع و هم چیزهای دیگه رو از کجا فهمیدی؟
از اینجا که دیگران میان زیر لب بهت میگن و لابد میگن بابات گفته؟
RE: دختری در آستانه خود کشی
خوب آدم متوجه میشه . از یه طرفمیری بیرون میگن باباش گفته ..... .از یه طرف میای خونه بابات میگه اگه فلان جور بشه مردم فکر میکنن پس ما دروغ گفتیم . از طرفی میشنوی که داداشت به خواهرت میگه اه پس چرا هیچ کار نمیکنه .مات این همه زحمت کشیدیم که از اینجا بره . از طرفی میشنوی که مادرت میگه باید مجبورش کنیم فلان کارو فلان کارو کنه چون ننداختیمش بیرون . البته این میون یه بارم شنیدم که گفتن باباش نرمال نیست که این کارارو میکنه .ولی فقط یه بار ...میدونید بابای من از اون آدماییه که بیرون وجه خوبی داره اما با خانوادش چندان خوب نیست . البته میگم داداشم به خاطر نفوذی که روش داره خیلی مخشو می زنه که با من بد باشه . تا حالا فکر میکردم که چون واقعا" پسرشو نمیشناسه و فکر می کنه من بهش حسودی میکنم این کارارو میکنه . اما بعد فهمیدم که نه میگه تو هر جوری باشی من تو رو قبول دارم . حتی وقتی که گفت من مواد مصرف میکردم گفت اشکالی نداره حتی وقتی میدونه داداشم توی مسافرتاش کجاها میره بهش زنگ میزنه میگه نوش جونت . من باید
همه اینارو ثابت کنم . تا بدونن حق با منه .
اییییییییییییی خداااااااااااااااا من دیگه امیدی ندارم .
RE: دختری در آستانه خود کشی
ببین پرناز جون
بنظرم گوش کردن صرف به حرف مردم، و نتیجه گیری یا متهم کردن تنها از روی یکسری شنیده های یکطرفه، کار عاقلانه ای نباشه.
یک پیشنهاد برات دارم (که به دوستم هم همین رو گفتم)؛ اینبار که یکی از این حرفها رو شنیدی خیلی مودب و دوستانه، برو نزدیک و بگو با من بودید و سر حرف رو باز کن تا با یک گفتگوی دو طرفه به نتیجه برسید. در مورد خانواده ات هم همینطور، یکبار وارد بحث بین خواهر و برادرت شو و بگو چرا می خواهید از اینجا بروم؟ من که جایی رو ندارم؟ و اگر واقعا می خواهید خوب بیایید با هم شرایطی رو فراهم کنیم که بتونم برم؟ و از این دست صحبتها...
البته بدون دعوا و پرخاشگری، ببین واقعا حرف دلشون چیه؟ اگه از زبون خودشون دلیل رو بشنوی، خیلی بهتره از اینکه بر پایه حدسیاتت تصمیم بگیری. آدم اگه با دشمنش هم مهربون باشه، تنیجه درستری می گیره.
RE: دختری در آستانه خود کشی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط parnaz88
به خانواده درمانی و مشاور چندان امیدی ندارم اصلا" منو درک نمیکنن . تا حالا سه تا مشاور رفتم . هیچکدوم حرف منو نمیفهمن .
سلام parnaz88 گرامي
به نظر ميرسه شما با مسائل مختلف هم اكنون درگير هستي و همين طور كه توضيح دادي نياز هست همه آنها به طور جدي مورد بررسي قرار گيرد.
اگر به فرض مثال يك مشاوري شما را درك نكرد، اين به معني اين نيست كه هيچ مشاوري در دنيا به شما ارزش نمي دهد.
من توصيه اكيد مي كنم به يك روانشناس باليني به طور حضوري مراجعه كنيد و دقيقا طي چندين جلسه همه مسائلت را طرح كني و روشهايي كه او پيشهاد مي دهد به كار گيري تا كم كم بتواني فشارها را كاهش دهيد.
اگر تصور كني علاوه بر خانواده ات، همسايه ها، فاميل ها ،حتي مشاوران هم عليه تو هستند، نمي تواني از آنها استفاده كني.
معمولا يك يا دو جلسه حضور در جلسات مشاوره كسي را به نتيجه نمي رساند. بايد بگذاريد فرايند مشاوره حداقل بين 8 تا 12 جلسه ادامه پيدا كند تا نتايج آن براي شما آشكار شود.
معمولا جلسات اول تا سوم چون مراجع بيشتر مسائل خود را بيان مي كند ، نتيجه مشاوره خيلي ملموس نيست.
پس با مراجعه حضوري و جلسه با يك روانشناس باليني مي تواني بر مسائلت فائق آيي. :72: :104:
ما هم منتظر نتايج در همين تاپيك مي مانيم تا ببينم نتيجه كار عملي و علمي كه بدينوسيله انجام مي شود به كجا مي رسد.:303: :305:
RE: دختری در آستانه خود کشی
من دیگه طاقت ندارم . میدونید مردم چی میگن میگن ؟ میگن که من یه کاری کردم و خانوادم دارن روش سرپوش می گذارن . حتی خانوادم هم این حرفو باورشون شده که اینجوریه .من دیگه نمی تونم هیچ کس نمیتونه به من کمک کنه راستش الان دلم می خواداول داداشمو که باعث این دردسر شده بکشم و بعد خودمو راحت کنم . واسه من دو راه مونده یا برم سراغ این کارا تا لایق حرفایی باشم که بهم میزنن یا خودمو راحت کنم . حس انتقام گرفتن منو ول نمیکنه می ترسم آخرش واسه انتقام خراب بشم . من هر کاری کنم بازم خرابم . اگه برم میگن واسه چی رفت ؟ اگه بمونم نمیتونم این حرفارو تحمل کنم و میترسم کاری کنم دیروز هم با خانوادم دوباره درگیر شدم و با دهن پر خون و در حال خفه شدن من کار تموم شد .بعضی وقتا هم می گم برم سراغ این کارا تا از این طریق از خانوادم انتقام بگیرم . و چون می ترسم از این کارا بکنم .می خوام خودمو راحت کنم .هیچ کس تو دنیا نیست منو در برابر برادر شیطان صفتم که می خواد منو مثل خودش به کثافت بکشونه حفظ کنه .
RE: دختری در آستانه خود کشی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط parnaz88
من دیگه طاقت ندارم . میدونید مردم چی میگن میگن ؟ میگن که من یه کاری کردم و خانوادم دارن روش سرپوش می گذارن . حتی خانوادم هم این حرفو باورشون شده که اینجوریه .من دیگه نمی تونم هیچ کس نمیتونه به من کمک کنه راستش الان دلم می خواداول داداشمو که باعث این دردسر شده بکشم و بعد خودمو راحت کنم . واسه من دو راه مونده یا برم سراغ این کارا تا لایق حرفایی باشم که بهم میزنن یا خودمو راحت کنم . حس انتقام گرفتن منو ول نمیکنه می ترسم آخرش واسه انتقام خراب بشم . من هر کاری کنم بازم خرابم . اگه برم میگن واسه چی رفت ؟ اگه بمونم نمیتونم این حرفارو تحمل کنم و میترسم کاری کنم دیروز هم با خانوادم دوباره درگیر شدم و با دهن پر خون و در حال خفه شدن من کار تموم شد .بعضی وقتا هم می گم برم سراغ این کارا تا از این طریق از خانوادم انتقام بگیرم . و چون می ترسم از این کارا بکنم .می خوام خودمو راحت کنم .هیچ کس تو دنیا نیست منو در برابر برادر شیطان صفتم که می خواد منو مثل خودش به کثافت بکشونه حفظ کنه .
سلام
راستش از اونجایی که تو موقعیت شما نیستم نمیتونم بگم کامل درکتون میکنم ولی میدونم شرایط سختی رو دارید ولی کاری نکنید که بعدا از کار خودتون پشیمون بشید.
چه شما خودت رو بکشی یا بری کارایی کنی که به دروغ به شما نسبت دادن در هر دو صورت اونی که میبازه شما هستی(این یه بازیه دو سر باخته) ولی اگه سعی کنی نسبت به این ماجرا بیتفاوت بشی و خودت رو به بیخیالی بزنی بعد یه مدت دیگرون هم خسته میشن و دیگه ادامه نمیدن و هم شما خودت رو و زندگیت رو و ایمانت رو حفظ میکنی.و در آخر این که به جای این که خودت رو بکشی حرف دیگرون رو برا خودت بکش و دیگه هم بهش اهمیت نده مطمئن باش خدا تنهات نمیزاره.
RE: دختری در آستانه خود کشی
سلام دوست عزیزم
با این توضیحاتی که شما دادید یه راه به فکرم میرسه و حتما پرس و جو میکنم و راه های دیگه ای هم براتون پیدا میکنم .
خودکشی هم یک راه برای خلاصی از مشکلات هست ولی تا راه حل وجود داره لطفا به فکر این کارا نباشید .
طبق گفته های خودتون کاری نکردید که جوابی برا اون کار نداشته باشید !
شما میتونید با مراجعه به یک وکیل ( خانم باشه بهتره ) و ازش کمک بگیرید . اگر کسی بهتون تهمت میزنه و یا اذیتتون میکنه ( مثل برادرتون ) میتونید ازش شکایت کنید و در این مسیر اگه حق با شما باشه مطمئن باشید مورد حمایت قرار خواهید گرفت .
لطفا راجبش فکر کنید و حداقل یه جلسه با یه وکیل مشاوره کنید .
احتمالا اینکار از قتل و خودکشی و فرار از خونه و . . . بهتر باشه !
یه راه کاملا عملی هم وجود داره . به روانپزشک مراجعه کنید و بهش بگید که افکار خودکشی و حتی انتقام به سرتون میزنه و شرایط روحی بسیار بدی دارید و احساس میکنید راهی براتون باقی نمونده و . . . مطمئن باشید قابل درمان فوری هست و با روشهای خاص مثل ECT میتونن این مشکل رو در حد غیر قابل باور براتون حل کنن !