RE: اعتياد عشقي من و همسرم
آني جان دوست خوب و مهربونم :43:
هنوز دارم روي كتاب زنان شيفته كار مي كنم . الان به صفحه 110 رسيدم . در صفحه 72 به يه مورد برخورد كردم كه شبيه مورد من بود و همچنين در صفحه 84 . اميدوارم بتونيد تو اين مورد راهنماييم كنيد .
اني جان الان به مرحله اي رسيده ام كه نمي دانم چكار بايد بكنم . از طرفي نمي تونم پذيرش رو در خودم به وجود بيارم و از طرفي ا حساس مي كنم با تحمل خو گرفتم و ترك كردنش برام خيلي سخته و از طرفي شوهرم داره منو تحت فشار مي ذاره و با گفتن كلمات زشت و نامربوط مي خواد حس عذاب وجدان رو در من بوجود بياره نمي فهمم منظورش از اين كارها چيه . نمي دونم دنبال چيه .حرفي نزنم كه ميشه تحمل اگه حرف بزنم منجر به دعوا ميشه . ولي يه وقتهايي نياز به فكر كردن و استراحت دارم . من اين كتاب رو هم كه مي خونم تو راه خونه و سركارم مي خونم . من خيلي چيزها هست كه بهشون نياز دارم و واقعا خواستن اونها زياده خواهي نيست . به نظرتون در شرايطي كه شوهرم رو تو مسئوليت انداختم و بهش هيچ كمك مالي نمي كنم درسته كه اون بفهمه دارم از پولم واسه خودم خرج مي كنم . اون خيلي خودش رو محق مي دونه .خيلي .
اون خودش رو مالك جسم و روح من مي دونه . باقيش كه ديگه هيچي . به سوراخ ديوار هم كار داره و انتظار داره من بايستم و بابت اين مسئله به اين بي ارزشي باهاش صحبت كنم و بهش بگم كه برام مهم بوده .نه كه خيلي خودش به مسائل اهميت مي ده .
اني جان يه مورد ديگه كه در هنگام مطالعه اين كتاب به اون برخورد كردم .مسئله انكار هست كه در صفحه 102اورده شده .و منظورش اينه كه براي اين كه بتونم راحت تر مسائل رو تحمل كنم بايد به خودم بقبولونم كه هيچ مشكلي وجود نداره و من الان به اين بي تفاوتي در برابر مسائل مهم عادت كرده ام . هر مسئله بزرگ و مهمي رو كه نياز به اقدام جدي داره منكر مي شم و با بي تفاوتي از كنارش عبور مي كنم . شايد براي اينكه راه مواجه با اون رو بلد نيستم يا از تصميم گرفتن واهمه دارم . داستاني كه در ادامه اين مطلب اورده شده يه چيزي شبيه عكس العمل من در برابر پدر و مادرم بود تا نشون بدم همه چيز خوبه . من هميشه در شرايط سخت و ناراحتي سعي مي كردم ديگران رو خوشحال كنم يعني انگار نه انگار كه چيزي پيش اومده و مادرم هميشه به من مي گفت اينقدر نخند اينقدر سبك نباش يه خورده سنگين و رنگين باش . هميشه به خودم مي گفتم هيچ مشكلي پيش نيومده همه چي خوبه همه چي سرجاي خودشه در حاليكه با تمام وجود مي دونستم يه اشكالي وجود داره و لي نمي دونستم اون اشكال چيه . يا لااقل به خودم مي گفتم سخت نگير حالا مگه چي شده .
اني جان من صبح تا شب كه سركارم لااقل توي خونه به ارامش و احترام نياز دارم . چجوري اين ارامش رو فراهم كنم براي خودم و خانواده . ديگه نمي خوام دخترم شاهد دعوا و بگومگوي ما باشه .از طرفي هم نمي خوام بشينم و هر چي كه بهم ميگه رو از اين گوش بشنوم و از اون يكي در كنم كه با خودش فكر كنه چي بي غيرتيه اين . يه وقتهايي دخترم تو خونه مي شينه جيغ مي زنه . بهش مي گم چي شده مامان ميگه مامان عصبانيم ميخوام جيغ بزنم .
شوهرم حاضره از من طلاق بگيره ولي زير بار مسئوليت نره . اون هنوز تعريف درستي از مسئوليتهاش نداره . فكر مي كنه مرد اونيه كه از همه جيك و پوك زن و بچش خبر داشته باشه و از خصوصي ترين صحبتهاي تلفني زنش اطلاع داشته باشه و بدونه الان زنش توي كيفش و توي كمدش دقيقا چيا داره توي دفتر يادداشتش ( كه خصوصي هم هست ) چيا نوشته شده و زنش الان داره به چي فكر مي كنه و اگه از اين موارد مطلع نباشه نگران مي شه كه نكنه اتفاقي افتاده . نكنه همه با هم دست به يكي كردن كه بلايي سرمن بيارن . نمي دونم خدايا اين چه طرز فكريه كه اين داره .
اون از سايه خودش هم مي ترسه . از اين كه حمايتش نكنم مي ترسه .از روز اول زندگيمون هم رو حساب حمايت من بود كه با من ازدواج كرد . فكر كرد زن وظيفه اش هست كه همه جوره مردش رو حمايت كنه تا يه خورده مرده لنگان لنگان يه تكوني به خودش بده .
آني جان احساس مي كنم هر چي بيشتر تلاش مي كنم كمتر پيشرفت مي كنم . هر چي بيشتر مشكلم رو مي فهمم و به نقص هاي زندگيم پي مي برم و به قول معروف انكار ها رو كنار مي ذارم بيشتر سردرگم مي شم .
ديگه تقريبا رابطه اي بين ما نيست . فقط دعوا و جر و بحثه فقط و فقط همينه . حتي يه تلفن به من نمي زنه . تلفنم رو جواب نمي ده . هنوز هم كاملا جدي هستم باهاش ولي خيلي عصبي هستم ديگه دست خودم نيست نمي خوام كنترل اوضاع از دستم در بره .
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
پریوش جان ببخشید وسط تاپیکتون نظر میدم
یه سوال؟
مطمئنی درست تشخیص دادی مشکلو؟بعد از اون،مطمئنی داری راه درستی رو میری در حل مسئله؟
بنظرم اومد شما بعد از تشخیص مشکلتون،با همسرتون رفتارتونو خشک کردی
اینطوره؟
از رو نوشته هات حس کردم همراه با قطع کردن رفتارهای اشتباه گذشته،به اشتباه ابراز علاقه در حد طبیعی رو هم ازش دریغ میکنی.نباید کل حمایتتو ازش ببری.بازم حامیش باش
بازم پناهش باش
بازم مایه ارامشش باش
بازم به ترساش اهمیت بده و سعی کن بهش اطمینان خاطر بدی
اما اینبار به اندازه
بنظر میاد بیش از حد پشتیبانیتو ازش بریدی.نکنه اینبار از اینطرف بام بیفتی
همسرت به حمایتت نیاز داره.اما نه افراطی و فقط در حد خانم خونه و نه بیشتر
حدسم درسته؟میشه بیشتر توضیح بدی با قبل چه تفاوتهایی ایجاد کردی که ناراحتش کرده؟:72:
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
سلام پریوش
ساختار فکری تو در اثر فشارهای زندگی ات به مشکل خورده و نمی توانم را راحتی به کار می بندی .تو به عنوان یک انسان قادری هر کاری را انجام بدهی .
و پذیرش هم کار سخت و در عین حال راحتی است و تو در حال ایجاد محیط پذیرش در خود هستی و بسیاری از این فشارها حاصل همین فضا است که متاسفانه تو به تنهایی در حال تجربه فضای آن هستی .این به هم ریختگی های درونی و احساسی و گاها جسمی هم طبیعی است .
کافی است که در پذیرش آن باشی و پذیرش ارزش لازمه ی زندگی ات قرار بگیرد و هر لحظه آن را زندگی کنی .
تو ابدا مجبور نیستی چیزی را تحمل کنی و اگر خود ت این کار را براساس اتوماتهای آموزشی ات انجام دادی دیگران نقش چندانی در این نوع تصمیم گیری تو ندارند .
قرار نیست اگر چیزی را پذیرفتیم آن را تحمل کنیم .
پذیرش یعنی هست هر آنچه که هست . اما از پذیرش تا انتخاب راه درازی وجود دارد
تو می توانی ابتدا پذیرا ی شرایط زندگی ات باشی و آن را رد کنی .
تو می توانی ابتدا پذیرا ی شرایط زندگی ات باشی و آن را قبول کنی .
تو می توانی ابتدا پذیرا ی شرایط زندگی ات باشی و آن را انتخاب کنی .
به همین راحتی . می بینی که فرصتهای بیشمار ی پیش روی توست و تو می توانی با به دست آوردن و بازی ارزش لازمه ی زندگی ات به این زندگی و این مرد و ...سروسامانی بدهی.
مشکل تو این است که نسبت به خودت مسئولانه برخورد نکرده ای و امروز این حس عدم مسئولیت نسبت به خود کودک آزرده ات را به یک بچه ی یاغی و سرکش تبدیل کرده است .
مشکل امروز ربطی به همسر تو ندارد مسئله توست . چرا که او از روز اول همین بوده .
پس سعی کن ذهنت را از تحمل کردن دور کنی و پذیرش را چاشنی زندگی ات کنی تا بعد تصیمیم بگیری که در مراحل بعدی چه باید بکنی .
این کاملا طبیعی است که امروز در اثر نارضایتی که در اثر تحمل به وجود آمده کودک آزرده تو احساس فشار و خفقان می کند و مثل یک فنری شده که مدتها در درون تو تحت فشار و سرکوب بوده و امروز این کودک می خواهد نفس بکشد و رها شود اما اگر به دل او رفتار کنی متاسفانه زندگی ات از دست می رود . پس سعی کن زمینه های درمان و درک او و ایجاد تغییر را در زندگی ات به مرور و آهسته انجام بدهی . تو کاملا در پیش نویس زندگی ات سر خورده ای . حواس خودت را جمع کن و سعی کن که از فضای کودک خود خارج شوی و کلید احساسات خودت را زیر انگشتان دستت نگاه داری و دانسته و آگاهانه عمل کنی .
مشکل تو در این است که نقش حمایتی که از جایگاه قبول مسئولیت زندگی با همسرت پیش گرفته بودی از جایگاه والد غیر سازنده مهربان بوده .
سعی کن اگر می خواهی حمایتی بکنی که به خوشنودی تو کمک می کند ( تو دیگران خشنود کن هستی ) از جایگاه سازنده باشد اما از شدت آن به مرور کم کن .
تو زیادی داری تند می روی و یکباره تمام راه ها و شبکه های حیاتی همسرت را قطع کرده ای . همسر تو وابستگی شدید دارد و او با این رفتار تو احساس خطر می کند و گمان می کند که همه چیز را از دست خواهد داد و برای او هم شرایط بحران روحی و سرخوردن در پیش نویس اتفاق می افتد و هیهات که هر دو شما در پیش نویس قرار بگیرید .
رفتارهای همسرت به این دلیل نیست که تعریف درستی از مسئولیت دارد یا ندارد . تو او را با حمایتهای غیر سازنده ات فلج کرده ای و چک کردن های او دلیل وابستگی اوست و میزان وابستگی هایش .
انکار را کنار بگذار با واقعیت زندگی ات همانگونه که هست روبه رو شو . تو در حال پذیرش شرایط زندگی ات هستی . سخت هست اما این عالی است که تو به این حد از خودشناسی رسیده ای . با مسائل زندگی ات روبه رو شو و برای آنها راه حل پیدا کن . افکار بد را از ذهن خودت دور کن . مثبت اندیش باش . راه پیروزی و ظفر همیشه هست . انسانها در شرایط سخت و دشوار بزرگ می شوند . نترس .
اگر می توانستید یک مدت از هم دور باشید به هر دو شما کمک می شد . نه دور بودن از سر قهر و دلخوری . باید یک مدت به همدیگر فرصت فکر کردن بدهید . با این شرایطی که ایجاد شده و در بحرانی که هر دو شما در آن به سر می برید اوضاع سخت تر می شود مگر اینکه کاملا بتوانی در فضای بالغ بدون احساس خودت را قرار بدهی .
من مطمئن هستم که تو موفق می شوی چرا که زمینه های رشد خوبی را در حال تجربه کردن هستی . پس ضمن اینکه به کودک خودت در فضایی خوب رسیدگی می کنی حواست به منافع زندگی ات باشد و فراموش نکن که تو و همسرت و دخترت یک خانواده هستید و درفضای خانواده تو باید به این شرایط برنده - برنده دست پیدا کنی .