سلام
خب من که نگفتم چنین چیزی رو قبول ندارم ؛ مسلماً ایشون یا هرکی دیگه حق انتخاب داره
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
خب من که نگفتم چنین چیزی رو قبول ندارم ؛ مسلماً ایشون یا هرکی دیگه حق انتخاب داره
سلام :72::
خیلی تنها عزیز...اولا ورودتون رو به تالار همدردی خوشامد می گم..من تازهتوانستم فرصت کنم تاپیک شما رو بخونم و شاید یک علت اینکه علاقه مند شدم تا انتها آن را مطالعه کنم همکار بودن من با شما دوست خوبم هست و البته اول اذعان کنم متاسفانه به علت کمبود وقت تمام ارسال دوستان را نخواندم ولی متوجه شدم که دوستان تمام تلاش خود را برای کمک به شما کرده اند پس پیشاپیش اگر حرف های من تکراریست پوزش می خواهم چون فرصت خواندن دقیق ارسال دوستان را پیدا نکردم و سریع مطالعه کردم..
با خواندن ماجرای زندگی شما مرا به 5-6 سال قبل وقتی دانشجوی سال 2 پزشکی بودم بردید..در آنزمان کلاس ما هم پر بود از همین برنامه و گاها عشق و عاشقی..پشتش بدگویی ..وبلاگ کلاس و احیانا نشریه ورودی و هرکس دار و دسته ای برای خودش محیا می کرد...
امروز که دیگر فارغ التحصیل شدم به همه آن روزها می خندم..چه روزهایی بود باور کنید سراسر بچه بازی و عشق ها و نفرت هایی که زود از یاد رفتند چون ما کم کم بزرگ شدیم و انقدر مشکلات دیدیم که گاهی یادمان می رفت عشق هم هست و می شود عاشق شد به خصوص اگر همان طور که گفتید جز درسخون ها بودید..
دوست عزیزم توضیحات شما تا حدی کافی ست و تا حدی نه...تقریبا با توضیحاتی که از محیط کلاس شما شنیدم حدودا می تونم متصور بشم تو چه دانشگاهی ممکنه باشید ..دوست و همکار عزیزم..شما قدم های خود را اشتباه بر نداشتید ولی از نظر من سنجیده کار نکردید و البته شاید اگر شرایط را بازتر کنید بهتر باشد..
معمولا در دانشکده های پزشکی راه و تعامل برای شناخت بسیار زیاد است و من بسیار متعجب هستم که شما می فرمایید حتی سن ایشان را نمی دانید...البته نمی شود قیاس کرد ولی ما همه دختر ها و پسرها کلاس با اینکه 100 نفری بودیم حتی شماره شناسنامه هم رو می دونستیم و خیلی خصوصیات دیگر..از نقطه نظر من شما می توانستید یک شناخت اولیه از شرایط خانوادگی..سن..عقاید و..ایشون بدست بیاوردید..میشه بپرسم چه مشکلی هست که شما آنقدر شناختتون کم هست و خودتون رو درگیر فردی با شناخت اینقدر کم کردید؟
می تونم دقیقا بدونم چطور عاشق ایشون شدید و از نظر شما دقیقا عشق و زندگی مشترک یعنی چی؟
و چطور ایشون را مناسب دیدید؟
من خوب یادمه در کلاس های عملی آناتومی یا مثلا بافت شناسی یا حتی ایمونولوژی خیلی راحت میشد در حیطه کاری یا حتی گاهی کارهای ساده تبادل جزوات و ...اطلاعاتی بدون جلب توجه کردن بدست آورد..واقعا امکانش هست ..چطور در دانشگاه شما نتونستید با زیرکی این اطلاعات رو بدست بیاورید؟کاش کمی در این 2 سال تلاش کرده بودید و اطلاعات حداقلی همان طور که دوستان اشاره کردند از ایشان بدست می آوردید و آنقدر بی شناخت قدم جلو نمی گذاشتید....
بگذرم...
در ادامه چون من هم جز دختران پزشکی بودم و دیدگاهشون رو که البته کلی نیست تا حدی می دونم براتون می گم...
برخی از دختران که به اصطلاح از همان اول تابلو هستند و مراوده با آقایون را شروع می کنند که دو حالت دارد پسران آنها را برای خوش بودن جذب می کنند یا نمی کنند..اگر کردند مشکلی با این دسته دختران ندارند.حتی تا پایان سال 7 و همه چیز به قول خودش شاد و خوش است..ولی پسرانی که آنها را تحویل نمی گیرند که گویا شما جز آن دسته هستید ..مدام در تیر رس هستند تا به اصطلاح آتویی از آنان گرفته شود و وای به حال کسی که اتو دهد..به هر نحوی از کاریکاتور کشیدن روی برد ..بدگویی و اگر بفهمند عاشق شده از دو بهم زنی انجام می دهند..خود همکلاسی من خانمی بود با یکی از پسران کلاس سر همین بدگویی ها از هم جدا شدند و هرگز ازدواجی رخ نداد در حالیکه همو خیلی هم دوست داشتند ولی آنقدر بدگویی ها زیاد شد که به هم بی اعتماد شدند....
دسته دوم دختران حد وسط که مراوده در حد معقول دارند و کاری به کسی ندارند..اگر کسی باهاشون وارد صحبت بشه که شده ..مشکلی نیست و راختند و اگر نکند هم براشون مهم نیست....سعی می کنند تعامل سالم با پسران داشته باشند و به مرور همه کلا س می فهمند که این دسته هیچ قصد بدی ندارند حتی اگر 2 ساعت با پسری تنها حرف بزنند چون شخصیتشان شناخته شده است...
دسته سوم هم کسانی که اصلا تعامل با آقایون رو نمی پسندند و اصلا قبول ندارند....(به قولی داخل آدم حساب نمی کنند) که این دسته معمولا نا شناخته می مونند و حتی دخترها هم گاها نمی شناسندشون و کاری به کارشون ندارند..حالا سوال من اینه دختر مورد پسند شما توی کدام دسته است؟و شما جز کدام دسته پسران؟
مورد بعد حالا گیریم شما شناخت اولیه دارید که نداشتید....با ایشان بالاخره صحبت کردید جهت شناخت..شما ایشان را آنقدر دوست دارید که اذعان کردید توی عید ندیدنش نارحتتون می کنه ولی از طرفی حتی به خانواده خود چیزی نگفته اید چون مطمئن نیستید!!! اصلا قابل قبول نیست..
حتی شما برایشروع اشنایی و پیشنهاد شناخت هم باید والدین هردو شما در جریان باشند وگرنه نام کار شما چون پنهان از خانواده هاست از نظر من نامش دوستیست ولو به قصد ازدواج..می دانید چرا؟چند درصد مطمئن هستید منجر به ازدواج می شود؟؟
مورد بعدیکه خیلی اهمیت داره اینه که ..دخترهای پزشکی ( عمومیت نداره من از تجربه چند ساله ام می گم)اکثرا سالهای اول و دوم و سوم یعنی تا فیزیوپات فقط هم کلاسهای خود را می بینند و دنیای صحبت هایشان پسرهای کلاس است و اگر دانشکده دندانپزشکی یا داروسازی هم باشد که انها هم حساب هست...به محض ورود به سمیولوژی و اکسترنی و کلا دنیای بیمارستان ..چون ارتباط با اینترن ها ..اکسترن سال بالا..رزیدنت و ..زیاد میشه سطح توقعات اونها بالاتر میره و فکر می کنند شانس های بهتری دارند..معمولا این روند تا سال 7 حفظ میشه و اگر سال 7 به اصطلاح مورد خاصی که علاقه مند بشوند نبود باز همکلاسی و نهایتا رشته های دیگه رو در نظر می گیرند....ولی این عمومیت نداره ...و برخی این طور نیستند کما اینکه 2 تا از همکلاس های خود من سال 4 ازدواج کردند و الانم خوشبختند...ولی دقا کنید 2 تاشون..بقیه اگرم بود یا مثل شما می خواستند نگه دارند تا سال 7 که مطمئن باشید وقتی قضیه کش پیدا می کنه مسائل هم زیاد میشه و اگر جدایی رخ بده می خواهید با بار عاطفی آن چه کنید؟می دانید چه ضربه ای هردوطرف می خورید..به خصوص اینکه به نظر من بهترین جا برای شناخت یک دختر و پسر پزشکی در شکیک هست..و دقت به تعامل وی با پرستار..استاد..سال بالایی ..رزیدنت ها و.....
پس به نظر من بهتر بود صبر می کردید..قرار نیست دخترها سریع ازدواج کنند اصلا این طور نیست اون هم دختران پزشکی که در این سن به راحتی بله نمی گویند..اینو مطمئن باش...
پس خیلی زمان مونده بود که می تونستی خوب بشناسیش به خصوص شما که شرایطش رو از نظر خانواده نداری....
پس با خودت رو راست باش...
اگر می خواهی باید همه شرایط را جلو ببری با حضور خانواده آشنا بشی و ادامه راه..اگر نه با این کارها و بردن رابطه به حاشیه و سپردن آن به دست به قول خودتون دشمنان از من بشنوید که تجربه 7 سال را دارم نتیجه ای نخواهید گرفت...
فعلا تا اینجا گفتم تا مطالعه کنید و نظرتون رو بشنوم بازم برای ادامع خدمت می رسم..
موفق باشید..
سارا:72:
سلام
از شما بابت پاسخ ، کمک ، خوشامدگویی و مطالعه ی تاپیکم متشکرم:72::72:
از همه ی دوستان که مرحله به مرحله منو توی این تاپیک کمکم میکنن صمیمانه تشکر میکنم:72:
باید معترف بود که از لطف دوستان ، بعضی وقتها دیگه اسم "خیلی تنها" هم معنای خودشو از دست میده ؛ روزی که این تاپیک رو زدم "خیلی تنها" بودم ، و مونده بودم با یه عشق یه طرفه چی کار کنم؟ اما الآن . . . . . . . خلاصه اینکه قدردان زحمت هاتون هستم ؛ ممنون:72:
اگه لازم میدونین درباره شرایط اطلاعاتی داده بشه ، در هر موردی که بفرمایین در خدمتم / منظورتون از "نسنجیده" رو کامل متوجه نشدمنقل قول:
دوست عزیزم توضیحات شما تا حدی کافی ست و تا حدی نه...تقریبا با توضیحاتی که از محیط کلاس شما شنیدم حدودا می تونم متصور بشم تو چه دانشگاهی ممکنه باشید ..دوست و همکار عزیزم..شما قدم های خود را اشتباه بر نداشتید ولی از نظر من سنجیده کار نکردید و البته شاید اگر شرایط را بازتر کنید بهتر باشد..
راستش ، خب دانشکده ی ما یه جورایی فرق می کنه ، یا شاید بهتره بگم ورودی ما خیلی خیلی فرق میکنه ، جو کلاس بین آقایون و خانمها خوب نیست ، از همون اول هم خوب نبود ؛ حتی بعد از 4 ترم بهم دیگه سلام نمی کنیم و...نقل قول:
معمولا در دانشکده های پزشکی راه و تعامل برای شناخت بسیار زیاد است و من بسیار متعجب هستم که شما می فرمایید حتی سن ایشان را نمی دانید...البته نمی شود قیاس کرد ولی ما همه دختر ها و پسرها کلاس با اینکه 100 نفری بودیم حتی شماره شناسنامه هم رو می دونستیم و خیلی خصوصیات دیگر..از نقطه نظر من شما می توانستید یک شناخت اولیه از شرایط خانوادگی..سن..عقاید و..ایشون بدست بیاوردید..میشه بپرسم چه مشکلی هست که شما آنقدر شناختتون کم هست و خودتون رو درگیر فردی با شناخت اینقدر کم کردید؟
می تونم دقیقا بدونم چطور عاشق ایشون شدید و از نظر شما دقیقا عشق و زندگی مشترک یعنی چی؟
و چطور ایشون را مناسب دیدید؟
من خوب یادمه در کلاس های عملی آناتومی یا مثلا بافت شناسی یا حتی ایمونولوژی خیلی راحت میشد در حیطه کاری یا حتی گاهی کارهای ساده تبادل جزوات و ...اطلاعاتی بدون جلب توجه کردن بدست آورد..واقعا امکانش هست ..چطور در دانشگاه شما نتونستید با زیرکی این اطلاعات رو بدست بیاورید؟کاش کمی در این 2 سال تلاش کرده بودید و اطلاعات حداقلی همان طور که دوستان اشاره کردند از ایشان بدست می آوردید و آنقدر بی شناخت قدم جلو نمی گذاشتید....
این رابطه ی بد هم به زعم اکثر بچه های کلاس کاملاً مربوط میشه به همون خانم های محترم ِ دشمن! توی حرف در آوردن برای دیگران به قدری حرفه ای اند که تصورش برای شما غیرممکنه!!(باز هم تأکید میکنم حرفهای اونها برای من هیچ اهمیتی نداره ، همونطور که 4ترمه نداشته) (بعداً در مورد این دسته از بچه ها توضیح میدم)
ساده و صادقانه میگم که من آدم زیرکی نیستم ، اما خب با این وضعیت چه طوری میتونستم اطلاعاتی کسب کنم؟؟!!
میدونم که کم کاری کردم و این توجیه خوبی نیست ، اما خب وضعیت منو اینجور مجبور کرد و . . .
گفتین کلاس آناتومی ، یاد یه خاطره ی تلخ افتادم که : سر رویو قبل از امتحان آناتومی یکی از پسرها داشت یه سِکشِن رو واسه چندتا از خانم ها توضیح میداد که بنده خدا گویا دستش میلرزیده و خانمهای محترم واسه این آقا آبرو نذاشتند که فلانی از کی خوشش اومده!!!!!!!!!! و . . . حالا پسر بیچاره از همه جا بی خبر ، دو سال بود که نامزد داشت!!!!!!
بگذریم ، من تونستم شناخت کمی بدست بیارم شما برای مثال گفتین شرایط خانوادگی ، سن و عقاید : سن ایشون رو که دقیقاً نمیدونم اما به احتمال 90% یکسال از من کوچیکتر هست! شرایط خانوادگی ایشون تا حد خیلی زیادی شبیه خانواده ی منه یعنی سنتی ، مذهبی و مقید (اینارو توی صحبت با ایشون کاملاً مطمئن شدم) ، عقاید رو هم که توی صحبت نمیشه فهمید چه برسه به نامحسوس و زیرکانه!
دشمنان که جزء دسته ی اول هستن ؛ ما هم هر دومون دقیقاً جزء دسته ی دوم هستیم یعنی آروم و به کار هیشکی کار نداریم از هر گونه جلب توجه اجتناب میکنیمنقل قول:
در ادامه چون من هم جز دختران پزشکی بودم و دیدگاهشون رو که البته کلی نیست تا حدی می دونم براتون می گم...
برخی از دختران که به اصطلاح از همان اول تابلو هستند و مراوده با آقایون را شروع می کنند که دو حالت دارد پسران آنها را برای خوش بودن جذب می کنند یا نمی کنند..اگر کردند مشکلی با این دسته دختران ندارند.حتی تا پایان سال 7 و همه چیز به قول خودش شاد و خوش است..ولی پسرانی که آنها را تحویل نمی گیرند که گویا شما جز آن دسته هستید ..مدام در تیر رس هستند تا به اصطلاح آتویی از آنان گرفته شود و وای به حال کسی که اتو دهد..به هر نحوی از کاریکاتور کشیدن روی برد ..بدگویی و اگر بفهمند عاشق شده از دو بهم زنی انجام می دهند..خود همکلاسی من خانمی بود با یکی از پسران کلاس سر همین بدگویی ها از هم جدا شدند و هرگز ازدواجی رخ نداد در حالیکه همو خیلی هم دوست داشتند ولی آنقدر بدگویی ها زیاد شد که به هم بی اعتماد شدند....
دسته دوم دختران حد وسط که مراوده در حد معقول دارند و کاری به کسی ندارند..اگر کسی باهاشون وارد صحبت بشه که شده ..مشکلی نیست و راختند و اگر نکند هم براشون مهم نیست....سعی می کنند تعامل سالم با پسران داشته باشند و به مرور همه کلا س می فهمند که این دسته هیچ قصد بدی ندارند حتی اگر 2 ساعت با پسری تنها حرف بزنند چون شخصیتشان شناخته شده است...
دسته سوم هم کسانی که اصلا تعامل با آقایون رو نمی پسندند و اصلا قبول ندارند....(به قولی داخل آدم حساب نمی کنند) که این دسته معمولا نا شناخته می مونند و حتی دخترها هم گاها نمی شناسندشون و کاری به کارشون ندارند..حالا سوال من اینه دختر مورد پسند شما توی کدام دسته است؟و شما جز کدام دسته پسران؟
سارا خانم ، آفرین به این هوش با این حدس درست تون که
" ولی پسرانی که آنها را تحویل نمی گیرند که گویا شما جز آن دسته هستید "
من نمیخواستم کامل توی تالار بگم اما حالا مجبورم بقیه ش رو هم بگم : همونطور که قبلاً گفتم بدگویی ها از اونجا شروع شد که پشت سر من و دوستم گفته بودند فلانی و فلانی چقدر مغرورن و . . . و تازه به دوران رسیده اند!!! ؛ بعد از مدت تقریباً زیادی وقتی کمی فکر کردم و رفتارهاشون رو تفسیر کردم متوجه شدم که یکی از این گروه دشمنان(!) سعی داشت به من نزدیک بشه و . . .
" همکلاسی من خانمی بود با یکی از پسران کلاس سر همین بدگویی ها از هم جدا شدند و هرگز ازدواجی رخ نداد در حالیکه همو خیلی هم دوست داشتند ولی آنقدر بدگویی ها زیاد شد که به هم بی اعتماد شدند.... "
خیلی ناراحت شدم ، از کجا معلوم کار ما هم به این جا که گفتین نکشه؟؟ ؛ تو رو خدا بگین من چی کار باید بکنم که اینطور نشه؟؟
من خانواده ی خودم رو میشناسم خانواده ی ایشون رو هم از صحبتاشون شناختم ، خیلی خیلی شبیه اند ، بسیار به اصول معتقدند ، من هم دقیقاً همین رو میخوام ، اما به نظر شما من برای معرفی ایشون به خانواده ام چی برای گفتن دارم؟ چی برای دفاع کردن دارم؟ ؛ بابا! اصلا بهم نمیگه نسبت به من چه احساسی داره؟نقل قول:
مورد بعد حالا گیریم شما شناخت اولیه دارید که نداشتید....با ایشان بالاخره صحبت کردید جهت شناخت..شما ایشان را آنقدر دوست دارید که اذعان کردید توی عید ندیدنش نارحتتون می کنه ولی از طرفی حتی به خانواده خود چیزی نگفته اید چون مطمئن نیستید!!! اصلا قابل قبول نیست..
حتی شما برایشروع اشنایی و پیشنهاد شناخت هم باید والدین هردو شما در جریان باشند وگرنه نام کار شما چون پنهان از خانواده هاست از نظر من نامش دوستیست ولو به قصد ازدواج..می دانید چرا؟چند درصد مطمئن هستید منجر به ازدواج می شود؟؟
من از اول قصدم این بوده ، به شما هم قول میدم همین کار رو بکنم؛ اینکه اگه قدری شناخت برای معرفی به خانواده ام بدست بیارم حتماً خانواده ام رو در جریان میذارم ، مطمئن باشین
سعی کردم به همه ی سوالات تون جواب بدم و فکر نمیکنم چیزی از قلم افتاده باشه ، اگه چیز بیشتر و مفصل تری میخواین بدونین ، بگین ، حتماً اطلاعات بیشتری خواهم داد.
سارا خانم ، خواهر خوبم یا همکار خوبم ؛ یه بار دیگه بابت پاسخ بسیار قابل درک تون که شاید به خاطر هم رشته بودن باشه تشکر میکنم ؛ خواهش میکنم تنهام نذارین
منتظرم مثل همیشه
دوستان سلام
حالتون خوبه؟
امروز یه موضوع خیلی مهم متوجه شدم که واقعاً مستأصلم کرده!:302:
سارا خانم شما توی پست تون گفتین :
من متوجه شدم برای من چنین اتفاقی افتاده!:302: / حالا تقریباً همه از ارتباط ما دو نفر با خبرند / از اون بدتر اینکه اتفاقی که خانم "meral" قبلاً پیش بینی کرده بودند اتفاق افتاده ؛ یعنی همون خانم های دشمن با سوءاستفاده از این موضوع این خانم رو اذیت میکنند و خلاصه از همه نظر به شدت پرکار هستند ، نمیتونین تصور کنین که الآن چقدر خوشحالن ، روز خوششونه!نقل قول:
برخی از دختران که به اصطلاح از همان اول تابلو هستند و مراوده با آقایون را شروع می کنند که دو حالت دارد پسران آنها را برای خوش بودن جذب می کنند یا نمی کنند..اگر کردند مشکلی با این دسته دختران ندارند.حتی تا پایان سال 7 و همه چیز به قول خودش شاد و خوش است..ولی پسرانی که آنها را تحویل نمی گیرند که گویا شما جز آن دسته هستید ..مدام در تیر رس هستند تا به اصطلاح آتویی از آنان گرفته شود و وای به حال کسی که اتو دهد..به هر نحوی از کاریکاتور کشیدن روی برد ..بدگویی و اگر بفهمند عاشق شده از دو بهم زنی انجام می دهند..خود همکلاسی من خانمی بود با یکی از پسران کلاس سر همین بدگویی ها از هم جدا شدند و هرگز ازدواجی رخ نداد در حالیکه همو خیلی هم دوست داشتند ولی آنقدر بدگویی ها زیاد شد که به هم بی اعتماد شدند....
واقعاً نمیدونستم و نمیدونم چه عکس العملی باید نشون بدم؟؟؟
عکس العمل اون خانم اخم کردن به منه! (نمیدونم احتمالاً برای کتمان قضیه پیش بقیه س ، شایدم بدگویی های دشمنان کار خودشو کرده!)
خیلی فکر کردم ؛ به این نتیجه رسیدم جز تظاهر به بی تفاوتی و صبر کار دیگه ای نباید و نمیتونم بکنم ؛ من هر کاری که میتونستم انجام دادم ، اگه ایشون میخواد همچنان موضوع رو مسکوت نگه داره و به جای صحبت با من و پرس و جوی حقیقت و شناخت من ، تحت تأثیر حرف دیگران قرار بگیره دیــــگــــه از من کاری ساخته نیست!
به وجود آوردن اعتماد که زورکی نمیشه! اصلاً کار ایشون به نظرم کار درستی نیست ، در پروسه ی اعتماد نباید بدنبال ایراد بود که آیا اعتماد کرد یا خیر؟ بلکه باید ابتدا اعتماد کرد و اگه انحراف یا بدی دیده شد سلب اعتماد کرد.
خسته شدم به خدا ؛ این روزها هیچ چیز برای من درست و سر جای خودش نیست نه توی این مسأله و نه بقیه ی مسائل زندگی ؛ هر روز یه اتفاق ، یه حرف و حدیث ، یه مشکل و........... / عیبی نداره ، صبر می کنم هر چند سخت باشه ؛ منتظر می مونم ببینم که زمان چی برام پیش میاره ؛ مشکلی ندارم چون امیدم به خداست.
منتظر نظراتون هستم
سلام دوستان عزیز :72:
خواهش میکنم کمکم کنید و هر نظری که دارین بفرمایین ؛ که این روزها خیلی به همدردی نیاز دارم
من که به جز شما بچه های همدردی.نت کسی رو ندارم
http://up.iranblog.ir/4/1260072566.jpg
سلام :
خیلی تنها ورودت رو به تالار همدردی خوش آمد می گویم
امیدوارم هرچه زودتر به طور صحیح و معقول از تنهایی در بیایی و حسابی دورت شلوغ بشه .هرچند الان هم دورت شلوغ هست ولی نیازت به یه همسر و یه همراه این احساس رو برات ایجا د کرده .
نقل قول:
مدیر همدردی:
حل این مشکل در مرحل اول خونسردی و صبوری هست.اگر صبوری و سعه صدر ، براتون مشکل است. بدانید که زندگی هم براتون مشکل خواهد شد.
مدیر همدردی نوشته:نقل قول:
psy133نوشته:
از مهم ترين و مؤثرترين راه هاي شناخت يكديگر قبل ازدواج صحبت و گفت و گوي رو در روي دختر و پسر است. لازم و ضروري است كه دختر و پسر، " مذاكره ي مستقيم " داشته باشند و در فضايي آرام و بدون خوف و فشار از طرف ديگران، مسائل و نظرات خود را بررسي كننداين گفت و گو بايد خونسردانه و با آمادگي قبلي باشد.. بين تصميم گفت و گو و انجام آن ، بايد فاصله باشد تا طرفين بتوانند خود را آماده كنند و آنچه را مي خواهند مطرح كنند، يادداشت نمايند
نقل قول:
لذا عبارات زیر را می گوید که همه نشان دهنده عدم تعهد، عدم مسئولیت پذیری، نداشتن شرایط ازدواج و ... هست.
1 - به جای فاز منطقی شناخت برای ازدواج ، سراغ فاز احساسی می رود.
2 - با عبارت علاقه ، عشق و احساس شروع می کنه، اما هیچ وقت از آن خارج نمی شود تا به مسائل ازدواج برسه.
3 - از آشنایی با خانواده و والدین دختر طفره می رود و به زمان فردای نامعلوم حواله می کنه
4 - خواهان طول کشیدن آشنایی ، بدون مشخص کردن زمان پایان آشنایی و شروع ازدواج می باشد.
5 - مخفی کاری، مکانهای خاص و خلوت و ساکن را جهت لذتهای عاطفی یا احتمالا جنسی خواهان هست.
6 - معمولا این پسرها بیشتر از اینکه در عمل تعهدی به ازدواج یا مسائل زندگی داشته باشند، در کلام و حرف زدن در مسائل احساسی پیشقدم هستند.
7 - اگر دختران جهت آزمایش به اینها رابطه صمیمی ، لمس یا هم آغوشی در یک مکان خلوت بدهند، اینگونه پسرها به شدت استقبال کرده و این را نشانه عشق می دانند. در واقع این پسرها برای ازدواج و حریم خانواده حرمتی قائل نیستند. اینها کسانی هستند که برای لذت جویی مرزی را بنام عقد زناشویی قائل نیستند. این پسران در عمل می گویند که بدون تعهد همسری شما را لمس و هم آغوش می شوند. و این احتمال به شدت وجود دارد که در آینده هم ، با افراد دیگری بدون عقد و ازدواج همآغوشی کنند. و این یکی از نکات ظریفی هست که ممکن است دختران به آن توجه کافی نداشته باشند.
6 - معمولا این گونه پسرها همیشه در چنته خود خروارها دلیل برای به تاخیر انداخت بحث ازدواج دارند. مثلا
- درسم تمام شود
- سربازی بروم
- شغل پیدا کن
- پس انداز داشته باشم
- شرایط خانواده را آماده کنم
- مخالفت خانواده و فامیل را کم کنم
- مسئله مسکن حل شود
- کسی در خانواده جلو من هست، صبر کن او ازدواج کنه
- امتحان یا کنکورم را بدهم
-و هزاران دلیل دیگر که همگی در یک امر مشترک هستند:
من با تو ازدواج می کنم. و فقط تو را دوست دارم، اما زمانش در آینده هست و نا مشخص هست.
این یعنی تا اطلاع ثانونی و نا مشخص تو را وابسته می کنم. تو را درگیر احساسات می کنم. و در آینده هم هیچ تضمینی برای ازدواج با تو وجود ندارد.
اما اگر دختری می خواهد متوجه شود که چه پسری به ازدواج فکر می کند، باید این را بداند پسری که زمان درس به درس ، زمان کار به کار، زمان سربازی به سربازی فکر می کند یعنی مسئولیتها کارهایش را دارد پس زمان ازدواج هم به سراغ ازدواج می آید. آنهم نه با سر دوانیدن دختر و امروز و فردا کردن و گاهی ماهها و در گاهی اوقات سالها فرد را به دنبال خود کشیدن.
اگر بحث شناخت هست باید از همان اول زمان شروع و خاتمه آن مشخص باشد. چه معنا دارد زمان شروع رابطه مشخص شود ولی زمان خاتمه و نتیجه گیری نامشخص باشد.
پس دختران باید بدانند پسری قصد ازدواج با آنها دارد که ابتدا شرایط ازدواجش را فراهم کرده است.
متعهدانه و بدون مخفی کاری در ارتباط ظاهر می شود.
به جای تمرکز افراطی روی احساسات رابطه، به مسائل ازدواج و شناخت معیارها همت می گمارد.
از آشکار شدن رابطه و در جریان گرفتن خانواده ها بیمی ندارد.
آقا پسرها، احساسات و زمان ازدواج
اما آقا پسرها که شرایط ازدواج ندارند به جای بازی کردن با احساسات دختران و دوستی های دم دستی، چه کارهایی باید بکنند.
آیا به بازی گرفتن زندگی و احساس یک دختر برای پرکردن اوقات فراغت و تنوع بخشیدن به هیجانات شخصی کار صحیحی هست؟
آیا نباید به وقت درس و کار و ....، انرژی خود را به مسائل خود متمرکز کنند تا به وقت ازدواج دارای توانایی لازم اداره زندگی باشند؟
وقتی ما کوچیکتر بودیم از جلوی هر مغازه که عبور می کردیم و چیزی دلمون می خواست ، و یک لنگه پا می ایستادیم و پا به زمین می زدیم و گریه می کردیم که اونو می خواهیم. گریه می کردیم ، التماس می کردیم و خلاصه به هیچ چیزی و کسی هم کاری نداشتیم. نه به قیمتش، نه وقتش ، نه شرایطش.
البته این از خصوصیات کودکی هست. یعنی نسبت به امیال و خواسته ها صبور نیستیم. و نمی توانیم خواسته های خود را به تاخیر بیندازیم. و البته این کار را بزرگترها به اجبار برای ما می کردند. مثلا می گفتند الان وقتش نیست و دست ما رو می کشیدند و می بردند تا سر فرصت به خواسته ما رسیدگی کنند.
اما کم کم که بزرگتر می شویم یاد می گیریم که نیازهای خود را بسته به شرایط به تاخیر بیندازیم. ابتدا مسئله دفع ادرار است. قبلا در زمان نوزادی هر وقت نیاز به دفع داشتیم بدون توجه به موقعیت به نیازمان پاسخ می دادیم. بعدها یاد گرفتیم که صبر کنیم تا شرایط مهیا شود و به دستشویی برسیم.
کمی بزرگتر شدیم یاد گرفتیم که نیاز خوردن و خوابیدن خود را تحت کنترل قرار دهیم. لذا در زمان مدرسه ، یکساعت کلاس را تحمل می کردیم تا به زنگ تفریح برسیم و گرسنگی و تشنگی خود را جواب معقولانه بدهیم.
نقل قول:
با توجه به این مطالب توصیه مشاوران خانواده و ازدواج همواره اینست که قبل از فراهم آمدن شرایط انتخاب و ازدواج خود را درگیر روابط عاطفی ، هیجانی یا جنسی با جنس مخالف (متفاوت)، نکنید. و هر وقت نیز شرایط ازدواج فراهم آمد باز برای شناخت کامل بیشتر روی شناخت معیارها متمرکز شوید نه احساسات انفجاری و خام.
حالا تقریباً همه از ارتباط ما دو نفر با خبرند چه اشکالی داره مگر قصد شما ازدواج نبوده ؟؟؟؟نقل قول:
برای نمونه :
من متوجه شدم برای من چنین اتفاقی افتاده! / حالا تقریباً همه از ارتباط ما دو نفر با خبرند / از اون بدتر اینکه اتفاقی که خانم "meral" قبلاً پیش بینی کرده بودند اتفاق افتاده ؛ یعنی همون خانم های دشمن با سوءاستفاده از این موضوع این خانم رو اذیت میکنند و خلاصه از همه نظر به شدت پرکار هستند ، نمیتونین تصور کنین که الآن چقدر خوشحالن ، روز خوششونه!
خیلی تنهانوشته :نقل قول:
نتیجه:
1- فراهم آوردن شرایط ازدواج
2 - بررسی شناختی دقیق معیارها در شخصی که به او علاقه مندیم از طریق رسمی و آشکار
و تا قبل از فراهم آمدن موقعیت ازدواج نیاز است که انرژی خود را روی سایر زمینه های لازم متمرکز کنیم
نقل قول:
اما به نظر شما من برای معرفی ایشون به خانواده ام چی برای گفتن دارم؟ چی برای دفاع کردن دارم؟ ؛ بابا! اصلا بهم نمیگه نسبت به من چه احساسی داره؟
من از اول قصدم این بوده ، به شما هم قول میدم همین کار رو بکنم؛ اینکه اگه قدری شناخت برای معرفی به خانواده ام بدست بیارم حتماً خانواده ام رو در جریان میذارم ، مطمئن باشین
به خانواده تون بگید این کیس را در نظر گرفتید و لازمه پا پیش بگذارن تا شناخت حاصل بشه !نقل قول:
مدیر همدردی نوشته :وقتی این ارتباط با نظارت خانواده ها برقرار شود، مسیرهای شناخت باز می شود ، مثلا هر دو به مشاور خانواده مراجعه کنید، با اعضای خانواده مشورت کنید، یا وقت کافی داشته باشید که در مورد مسائل با هم صحبت کنید.
خیلی تنهانوشته :
پسر خوب!نقل قول:
خیلی فکر کردم ؛ به این نتیجه رسیدم جز تظاهر به بی تفاوتی و صبر کار دیگه ای نباید و نمیتونم بکنم ؛ من هر کاری که میتونستم انجام دادم ، اگه ایشون میخواد همچنان موضوع رو مسکوت نگه داره و به جای صحبت با من و پرس و جوی حقیقت و شناخت من ، تحت تأثیر حرف دیگران قرار بگیره دیــــگــــه از من کاری ساخته نیست!
به وجود آوردن اعتماد که زورکی نمیشه! اصلاً کار ایشون به نظرم کار درستی نیست ، در پروسه ی اعتماد نباید بدنبال ایراد بود که آیا اعتماد کرد یا خیر؟ بلکه باید ابتدا اعتماد کرد و اگه انحراف یا بدی دیده شد سلب اعتماد کرد.
هرچه زودتر این موضوع را فیصله بده !
یعنی یا
یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی
یا جواب بله ! یا جواب منفی !
تمام شد رفت !بیش از این خودت رو آزار نده !
به خدا توکل کن و به طور رسمی ازش خواستگاری کن شناخت هم برای بعد مرحله به مرحله سر صبر :104::104::104:
با سلام
این تاپیک عاشقا ببین چه سرعتی داره! هرچی بیشتر این تاپیک ادامه پیدا کنه کمتر نتیجه می بینی! :160:
ببنید با اینکه داستان عشقی پسرها و دخترها تفاوت دارد ولی بعضی چیزها در اکثر اونها مشترک هست.
عچله
احساس
رویاپردازی
تجزیه و تحلیل
لذت بردن از حرف زدن در مورد آن
طفره رفتن از راههای وصل اساسی
لذت بردن از خود رابطه به نفع خویشتن
بی توجهی به شرایط فرد مقابل
اما من رک و صریح نظر شما را به نکات ذیل جلب می کنم
یکم:
اون دختر خانم منطقی عمل می کنه! چون می خواهد ببینه یه خواستگارقطعی نقد داره که می خواهد بیاید با او ازدواج کند، یا یه آقا پسری که می خواهد چند سالی او را بندازه تو یه احساس و وابستگی و آخرش هم معلوم نمیشه چی میشه؟! (نسیه بودن و چکی که معلوم نیست نقد بشه اگرچه قیمتش بالاباشه)
دوم:
شما خودت تاپیکتو بخون و دقت کن به اون.
هر کجا حرف از صحبت کردن و ارتباط و ... خیلی قوی هستی و دوست داری همین طوری چند سالی ادامه بدهی،
اما بحث ازدواج را فقط به عنوان حرفهای قشنگ در کلام شما دیدم. یعنی می خواهی دور دخترخانم یک حصار احساسی بکشی، تا یه روزی یه طوری با او ازدواج بکنی.
سوم:
اگر همین روزها قصد ازدواج داری، به جای هر حرفی و بحثی و ...، فقط از او آدرس بگیر و با خانواده هماهنگ کن و مراحل شناخت و ازدواج را عملا شروع کن(اینکه هی شعار شناخت را برای اون خانم تکرار می کنی خودت گفتی که خسته شدی، معلومه اون خانم هم از این حرفهای بی پشتوانه خسته میشه).
اما اگر شرایط ازدواج را در حال حاضر نداری بی خیال این دختر و عشق و از این حرفها بشو. چون اون دختر خانم کاملا برای ازدواج با یک شخص مناسب آماده است. او نمی تواند منتظر چند سال دیگر بشود، چون چند سال شما هیچی که از دست نداده ای، بلکه احساسات هم آبیاری شده، درست هم خوندی، وضعیت سربازی و شغلت هم مشخص شده و اگر معیارهایت تغییر کند و یک رابطه غیر رسمی را با یک تلفن به هم بزنی هیچی از دست نمی دهی. اما اون خانم در این مدت باید بهترین خواستگارهای نقد و مناسب را جواب کند، وابسته شود و در آن وقت هم از اینجا رونده و هم از آنجا مونده می شود.
یعنی هم گندم ری را از دست می دهد (بخوانید خواستگاران نقد و مناسب)، هم خرما بغداد را از دست می دهد(منظورم شما هستید.)
چهارم:
پس اگر اون دختر چنین درکی نداشته باشد و با شما وارد رابطه بشود در واقع ریسکی می کند که ریسکی بالایی هست که زندگیش را روی آن شرط بندی کرده است. اما او خوب می داند که الان خواستگار نقد و مناسب که البته عاشقش هم باشد بسیار عالی هست.
پس اگر شما خودتون را مناسب او می دانید، و اورا مناسب خود، و عاشقش هستید، اگر نقد اقدام کنید که همه مسائل صحیح پیش می رود. اما اگر بخواهید به جای اقدام عملی، تن دادن به مسئولیت ازدواج و سختی های آن و ....، فقط یک رابطه بی تعهد را برای چند سال ادامه بدهید ، پس فقط یک راه دارید و آن اینکه بیایید در تالار هم دردی یه نامی به نام «خیلی تنها»، انتخاب کنید ودلخوش باشی به همین حرفهای خودت و حرفهای دیگران در مورد معشوقت.
به حال وصف العیش نصف العیش.
اما با حلوا حلوا دهانتان شیرین نمی شود.
خلاصه:
- یا سریع شرایط و بسترهای ازدواج را فراهم کن و سختی ها را به تن قبول کن و مسئولیت ها را بپذیر و برو خواستگاری(حالا در این مرحله با شناخت بیشتر طرفین و خانواده ها یا جور میشه، یا نمیشه)
- یا به جای عاشقی و تنهایی و گریه کردن و ... خیاالپردازی ، سفت و سخت بچسب به درسها و فعالیت هایت.
در غیر اینصورت نه به معشوقت می رسی نه به درسهایت.(پزشکی با این بی مهارتی های احساسی نمی خوره و مشروط شدنت قطعی میشه.)
به قول setareh یا زنگی زنگ یا رومی روم.
این ره که این وسطه داری میروی زندگیتو فلج می کنه و آخرش هم :323: :316: :302:.
خیلی تنهای عزیز سلام
راستش از اینکه پیش بینی هام درست از آب دراومد اصلا خوشحال نیستم...دلم نمیخواست چنین مسائلی رو تجربه کنی ولی خب اتفاقیه که پیش اومده ودیگه هم نمیشه برگشت به عقب ولی حالا که کار به اینجا کشیده باید بگم منم با مدیر خوب همدردی موافقم...دیگه موقعشه که خودتو از این سردرگمی نجات بدی...فکر نکن این حرف وحدیثا تمومی داره..نه! تازه هر روز رنگ و آب جدیدتری به خودش میگیره وهر روز اون خانم بیشتر از روز قبل حیرون وسرگردون میشه و میمونه که چی کار باید بکنه؟؟؟حرف کیو باور کنه؟؟؟
دوست خوبم نمیخوام ناامیدت کنم ولی بعید میدونم بعد از اون همه تلاش وتقلایی که واسه این رابطه کردی اون خانم جواب مثبت بهت بده...حداقلش اینه که بهت جوابی نده...خب البته باید بهش حق بدی ...یه تصمیم به این بزرگی درکنار این همه حرف و حدیث
اگه شرایط ازدواج رو داشتی بهت پیشنهاد میکردم خانوادتو درجریان بذارو کارو رسمی شروع کن....شاید توی جلسات خواستگاری میشد راهی پیدا کرد که اون خانم بتونه برای تمام علامت سوالای ذهنش جواب پیدا کنه واز این سوء تفاهم در بیاد اما متاسفانه!!!این روش ظاهرآ در مورد شما عملی نیست
برادر خوبم از اینکه این حرفو میزنم خودم خیلی خیلی ناراحت و متاسفم اما فکر میکنم بهتره که کم کم به درس و دانشگات بپردازی و سعی کنی این مسئله رو خورد خورد فراموش کنی...آره میدونم!خیلی سخته ولی غیر ممکن نیست...حرفمو باور کن
عرض سلام خدمت عزیزانی که لطف کردند و برای من پاسخ گذاشتند:72:
خیلی ممنونم:72: - اما این چند روزه دارم برای امتحان سختی درس میخونم:303: ، وقت ندارم که پاسخ کامل و پخته ای بدم/
فکر میکنم و در اولین فرصت به این عزیزان جواب میدم ؛ تأخیرم رو ببخشین
البته باید قول بدین که بعد از پاسخم باز هم نظر نهایی خودتون رو اعلام کنین (نه مثل دفعه های قبل ، بی خیال شین!)
سلام برادر خوبم:
امیدوارم امتحانت رو به خوبی پاس کنی..برای من که بیوشیمی سخت ترین درس بود و ناپلئونی پاسش کردم که البته مال سال اول بود!!
خوب بگذرم..دوست عزیز من هم مثل سایر دوستان با نظراتشون موافق هستم به خصوص صحبت های مدیر محترم همدردی که واقعا جای تامل دارد و بسیار خوب تحلیل و شما را راهنمایی کرده اند..در جایی که ایشان سخن می گویند دیگر ادامه سخن من شاید خالی از فایده باشد...
من برای شما تنها اکتفا به مثالی می کنم در راستای تایید سخن مدیر محترم همدردی...
به نظر من نیز شرایط شما و این خانم با توجه به دوران طولانی و در نهایت نامعلوم پزشکی بسیار نامطلوب است..تنها خواستن و نگه داشتن ایشان برای اقدام در اینده اصلا ایشان را ملزم به پایبند شدن به شما نمی کند..شک نکن.حتی اگر ختر خوبی باشد چون شرایط دیگر خود را از دست می دهد و هیچ دختری به خصوص که شما فرمودید ایشان هم در دسته دوم قرار داند این کار را نمی کند..شک نکن...
در مثالی که در پست قبلی برای شما اوردم ..دختر و پسر ان ماجرا هردو جز دسته 1 بودند و در نهایت همان دوستان خودشان که دم از دوستی می زندن حتی با وجود خواستگاری و مدت کوتاهی نامزدی به علت بدگویی های شدید موجود در کلاس از هم در نهایت بدگمانی جدا شدند..من هیچ گاه ضربه ای که هردو طرف خوردند را فراموش نمی کنم خانم در همان سال های اول تحصیل به خاطر این سابقه که در نهایت در همه جا پخش شد هیچ خواستگاری از دانشگاه نداشت و نهایتا با یک فرد از رشته دیگر و شهر دیگر ازدواج کرد آن هم فقط به خاطر بدگویی هایی که کذب محض بودند...و آقا هم انقدر بدبین که الان هم من می دانم ازدواج نکرده است..
گاهی برخی افراد خیلی بدجنس هستند این یک حقیقت مهم هست..
گاهی هیچ چیز وجود ندارد و این بدگویان قضیه را انقدر بزرگ می کنند و حرافی می کنند که من اگر خودم ندیده بودم باور نمی کردم....به خصوص چون شما همکار محترم شرایط ازدواج هم فعلا ندارید..
از نظر من اگر واقعا آینده ان خانم و حتی خودتان برایتان مهم است فعلا حداقل از او دست بکشید و نگذارید بی جهت آینده هردو شما دستخوش افرادی شود که از نظر من بی ارزش هستند..قضیه را رها کنید و تنها درس بخوانید و کاملا قضیه را مسکوت بگذارید و مطمئن باشید اگر ایشان قسمت شما باشد هرجا برود هم باز مال شماست ..
من برای این مدعا خود 7 سال تجربه دارم در تمام سطوح دانشجویان به خصوص پزشکی که انواع اقسام ازدواج ها و جدایی های انان را دیدم...
در رابطه با قضیه شما مطمئنم من هم سرانجام مطلوبی نخواهد داشت مگر شما قصد ازدواج در همین سنین را داشته باشی ..پس رسما اقدام کن..در غیر این صورت سایر راهها جز گرفتن وقت و فکر شما و گاها به خطر انداختن آبرو خود و ایشان به نظر منم ثمره ای ندارد...
باز هم امیدوارم بهترین تصمیم را بگیری....
سارا:72: