-
سلام پاییزه جان :72::72::72::72::72:
امیدوارم حالت خوب باشه مامان مهربون:43:
داشتم فکر میکردم چقدر سخت تر میشه وقتی آدم متأهل باشه و درس هم بخونه ... ولی میدونی؟ تو کلاس ما خانمای متأهلی هستند که خب البته 20 سالی از ما بزرگتر هستن ولی اینقدر فعال و اکتیو هستن ... خیلی بیشتر از ما دخترا برای درس تلاش میکنند و من همش تو دلم بهشون آفرین میگم :104:
راستی پاییزه جون واقعا نمیدونم ایام تعطیلی را چطور بگذرونم ؟ خیلی از کارهایی که قبلا دوست داشتم مثل نقاشی و اینا الآن برام اینقدر جذاب نیست.
شما میتونید چند تا از کارهایی که انجام دادین و خوب بوده بهم پیشنهاد بدین ؟:72:
-
7 عزیز
همونطور که گفتم من اون روزها روهدر دادم.به خاطر درگیری ها ومشکلات متاهلی!
من اگه برمیگشتم به عقب زودتر آموزش زبان رو شروع میکردم.که الان دارم اینکارو میکنم وبه خاطر بچه داری وخانه داری ونداشتن وقت آزاد خیلی کند پیش میرم.وقت وزمانی که اون موقع داشتم واستفاده نکردم.
تومیتونی هرزبانی که دوست داری یاد بگیری!من خودم الویت بعدیم فرانسه وبعدش آلمانی!البته خیلی سال باید بگذره وفعلا درحد یک رویاست.
زمان مطالعه ات روبیشتر کن.من تا قبل از متولد شدن پسرم خیلی کتاب میخوندم اما بعدش کم وکمتر شد ورسید به سالی دوسه کتاب!اما الان خداروشکر دوباره شده دوهفته ای یکی یا بیشتر.
ورزش حرفه ای رو شروع کن.توی هر رشته ای که دوست داری.فارغ از موفقیتها ویاهرچیز دیگه ای مهم نشاط وشادابی واعتمادبه نفسیه که به آدم میده.من به مدت سه سال اروبیک میرفتم که بازهم بامتولد شدن پسرگلم تعطیل شد!!پس قدر زمان روبدون،تند میگذره ویهو دیدی شدی مادرچندتابچه!انشالله
بادوستانت هم بیشتر وقت بگذرون ولحظات مفیدی رو واسه خودت بساز که حالت روخوب کنه.
7عزیز درحدی نیستم که بخوام به کسی اینجوری بگم چون خودم خیلی ایراد دارم ومیدونم مهمترین ویژگی برای تلاش، داشتنِ اراده ست که امیدوارم توبهتر ازمن باشی.
موفق باشی دوست خوبم.:72:
-
سلام دوستان.. من چند تا مشکل دارم.. ممنون میشم راهنماییم کنید
اولا چطوری میتونم یه تاپیک جدید ایجاد کنم... تغییرات جدیدی که تو سایت ایجاد شده یکم منو گیج کرده
و دوم اینکه من همون نارجیس قبل هستم.. دلم میخواد با همون کاربری قبلیم بیام..چون عضو کوشا بودم.. راهی هست؟ آخه رمز عبور و ایمیل قبلیمو ندارم
-
سلام پاییزه جان ، امیدوارم حالتون خوب باشه :72:
ببخشید من در این مدت هر چی رمز وارد میکردم نمیتونستم بیام تالار تا امروز .
خیلی ممنونم خانومی از راهنمایی های خوبتون ... کاملا درست میگین ..مطالعه ی من خیلی کمه ..فقط کتب درسی ( اون هم فقط زمان امتحانات :163:) ... چشم حتما مواردی را که گفتین را پیگیری خواهم کرد ...خیلی دوست دارم کاری را شروع کنم که مداوم و پیوسته باشه ..نه اینکه میان راه رها کنم...باید بیشتر تلاش کنم و قدر زمان را بدونم .
باز هم تشکر میکنم ازتون و آرزوی سلامتی و موفقیت براتون دارم :43:
-
سلام
خواهش میکنم 7 عزیز
نارجیس عزیز چه تغییراتی؟ایجاد تاپیک که فرقی نکرده!من تاپیک آخرم ماه پیش بود؛که روالش مثل قبل بود،فکر نمیکنم تغییری کرده باشه
نام کاربری قبلی رو حتما باید ایمیلتون رو داشته باشین.
میتونی از طریق تماس با ما مفصل واسه مدیریت سایت مشکلت رو توضیح بدی وپیام ارسال کنی.
موفق باشی
-
سلام به اعضای خوب همدردی:72:
امشب بارون غیر منتظره ای اومد که جاتون خالی خیلی چسبید البته بیشتر رگبار بود و کوتاه بود اما من همون لحظه بیرون پیاده بودم و خیلی لذت بردم:43:
این دو روز با مامانم خیلی خیلی خداروشکر بهمون خوش گذشت و همش بیرون بودیم و شب خسته و هلاک میومدیم خونه
دقیقا من میترسیدم زمان تمموم شه و فرصت با مامانم بودن نداشته باشم
:47:
یاد مجردی که چقدر دوتایی باهم بیرون میرفتیم افتادم. چه روزایی بود باهمش شام میرفتیم جایی که من دوس داشته باشم کلی پیاده روی میکردیم باهمدیگه...
خدا همه مادرارو حفظ کنه و مقرب خودش قرار بده ان شاالله:72:
مجردا قدر بدونین ازینکه اینقدر زمان با مامان بابا بودنو دارین:305: یه روز میرسه دلتون لک میزنه واس اونهمه وقتی که پیششون بودینو قدر نمیدونستین:305:
خب از ممبر بیام پایین تا بیرونم نکردن:227:
شب همتون بخیر:72:
-
سلام به همه خوبان
این روزها و ماه ها به خاطر شرایطم بیشتر ازهمیشه تنهام اما با تنهایی ام کنار اومدم و الان میبینم که این توفیق اجباری چقدر صبر من رو بیشتر کرده و باعث شده حتی ساده ترین اتفاقا مثل دیدار فامیل خودم یا دیدن پدرومادرم برام چقدر جذاب و خوشحال کننده باشه.
بالاخره شرایط سخت ما هم داره تموم میشه .اگر خدابخواد همسرم از فردا دوباره میره سرکار؛ بعدچندماه بالاخره یه کارجدید پیدا کرده .هفته بعد هم دفاع از پایان نامه ام هست و راحت میشم.
ذهنم خیلی شلوغه و امیدم به لذت های کوچک گاه و بیگاهی که برام پیش میاد خوش هست. داشته هام رو میبینم و خدارو به خاطرش شکر میکنم ؛ با شرایط موجود نمیجنگم و اما امیدوارم که شرایط زندگی جوری پیش بره که این فشارها کمتر بشه.خیلی چیزهای با ارزشی توی زندگی دارم اما همش حس میکنم پشت تپه هایی که پیش رومه چیزهای بهتری باید باشه، حس میکنم بعد ماه ها صبر و انتظار همه چیز رو به راه میشه. اما کی رو خدا خودش میدونه.
-
دمشون گرم، دم بچه ها گرم:72::72::72:
ای خدااااا، احساس غرور و سرفرازی دارم با اینکه مساوی شدیم ولی بچه ها با تمام وجود بازی کردند، دمشون گرم که تو این همه هجوم مشکلات و گرفتاری اقتصادی که مردم دارند واسه چند ساعتی مردم مشکلاتشون رو فراموش کردند
امشب فهمیدم که من خیلی احساسی و هیجانی رفتار میکنم:18: یعنی دقیقه به دقیقه بازی پر از التهاب بودم. خیلی گریه ام گرفته بود ای کاش گل دومم تو دروازه می نشست.
وای چه کیفی کردم که بیرانوند پنالتی رو گرفت. خدا قوت. چه دلم خنک شد که رونالدو نتونست. چطوری کرییییییس؟؟؟ :227::227::227:
من جام جهانی رو که نگاه میکنم خیلی دلم به حال خودمون و کلا کشورهای ضعیف میسوزه. از ناداوریها از اغماضهای داورا. از اینکه حتی ناعدالتی هم تو ورزش موج میزنه.:102:
بازم دمشون گرم. :104::104::104:
پ.ن۱: ترکیبی از شادی و ناراحتی ام، هم بغض گلوم رو گرفته هم احساس غرور و افتخار میکنم.
پ.ن۲: من جنبه فوتبال و هیجان ندارم. گلوم به شدت میسوزه و گوشم به ویز ویز افتاده. کلا ضربان قلبمم خیلی تند میشه. آقا من یکی رو تو مسابقات از برق بکشید. تحمل این همه التهاب و هیجان رو ندارم
پ.ن ۳: آقا سرزنش و نصیحتم نکنید میدونم خیلی نوشتم ولی خواستم برون ریزی کنم داشتم خفه میشدم
-
سلام
منم موافقم با خندان.
عجب شبی بود!!واقعا ازشون ممنونیم.اگه همونقدر که با اسپانیا وپرتقال مهربان بودند باماهم بودند اتفاقهای بهتری میفتاد شایستگیش رو داشتن.
یادتونه گفتم حتی اگه تیم ایران بد بازی کنه ،بقیه تیمهای بزرگ ارزش نگاه کردن داره بازیشون؟؟؟کدوم تیم بزرگ تااینجا خوب بود!برزیل وآرژانتین وآلمان واسپانیا وپرتقال و...
بازی خوب وباتعصب فقط واسه ایران بود وبرخی تیمهای ضعیف دیگه.الان دیگه جام جهانی لطفی نداره نگاه کردنش.حیف که وطنم دیگه نیست تاچشمها بهش خیره بشه
به قول گزارشگر این جام جهانیه که ایران رو ازدست داد وجاش سبز میمونه.
-
کسی که از کودکی آزارهای روحی و جسمی دیده و این آزارها از نوع روحیش حتی بعد از ازدواج هم ادامه داشته و این جوری پر از کمبود و عقده بزرگ شده تمام بدنشو بذاره زیر تیغ حالش خوب نمیشه!!
من حالم اصلا خوب نیست و تنها وانمود به خوب بودن می کنم
چند تا روانشناس به من گفتن مشکلت وزنته اما حالا که عمل کردم چرا من روز به روز دارم افسرده تر میشم !! به هیچ روانشناسی دیگه اعتماد ندارم
از خونه نمیرم بیرون!
یه ترم عقب افتادم و نرفتم دانشگاه و امتحانمو ندادم
حتی حوصله اینجا و دنیای مجازی رو هم ندارم با اینکه همدردی رو دوست دارم...
فقط هندزفری تو گوشم و آهنگ و ... تخیلات و گریه های من
دریغ از یه ذره توجه به من ! البته اینم می دونم که من کمبودم زیاده و بیشتر از آدم عادی به محبت نیاز دارم و بقیه تقصیری ندارند
خانه از پای بست ویران است...