رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
نمایش نسخه قابل چاپ
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
واعظان كاين جلوه در محراب و منبر مي كنند
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند(حافظ)
با sms يا جوكي كه براش ساختن قاطي نكنيدش!!!
دلتنگم آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که وفا نیست با منت
تو خورشیدی و من ماهم، قبول است؟
تو مثل کوه و من کاهم، قبول است؟
فقط یک مرحمت کن، زود برگرد!
تو را من چشم در راهم، قبول است؟
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
زرد روئی می کشم زان طبع نازک بی گناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم
مگر نه اين كه بهار انتظار مي خواهد؟
دل شكستهي ما هم بهار ميخواهد
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در میخانه نهادیم
چون می رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر این گوهر یکدانه نهادیم
من از آن ابتدای آشنایی
شدم جادوی موج چشم هایت
تو رفتی و گذشتی مثل باران
و من دستی تکان دادم برایت
تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن
در جهان گریاندن آسان ست اشکی پاک کن