در جبهه گشاده گلها نگاه كن
دلگير از گرفتگي باغبان مباش(صائب)
نمایش نسخه قابل چاپ
در جبهه گشاده گلها نگاه كن
دلگير از گرفتگي باغبان مباش(صائب)
نذر کردم گرازین غم بدر ایم روزی
تادرمیکده شادان و غزلخوان بروم
سلام
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم
به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم
بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است
بیا که دست از این اشک و آه بردارم
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
دود اگر بالا نشيند كسر شان شعله نيست
جاي چشم ابرو نگيرد گرچه آن بالاتر است
تو آسمان روشن و آبی، من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دست چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
وزن را گم کرده ام...خودم را هم...هل من ناصر ینصرنی؟:D:43:
یارب به که بتوان گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی
يا بر مراد بر سرگردون نهيم پاي
يا مردوار در سر همت كنيم سر(احمد جلاير)