RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
سلام جناب lordhamed
سلام
مدیریت چه حسی داره؟
حس مسولیت
صورتی بودن چه مسولیتهایی رو رودوشتون گذاشته؟
نظم ، آرامش ، و .......:305:
چرا برای اعضا پستی نمیگذارید؟
چرا اتفاقا این کار رو انجام می دم ، البته در بعضی از موضوع ها دوستان دیگر واقعا جواب ها و راهنمایی های خوب و عالی میکنند .:104:
چقدر طول کشیدسوالای کنجکاو روجواب بدید؟
همون اندازه ای که برای شما یا سایر دوستان طول کشید.:82:
بعدمدتهابرگشتید،مدیرهم شدید،چقدر برای شناختن اعضای جدیدتلاش کردید؟
تا حد لازم تلاش خودم را کردم و در این مدت هم با کاربرهای تالار کم و بیش آشنا شدم.
تاچندسال دیگه قصد ازدواج دارید؟
ازدواج از نظر من یک اتفاقه ؛ اصلا براش وقت نمیشه تعیین کرد باید اون لحظه پیش بیاد .....
اما در کل عجله برای ازدواج ندارم :305:
واقعا نظرتون اینه که کیوان خلاقه وکنجکاوشلوغ کار؟
کیوان خلاقه مگر نیست ؟ کنجکاو متخصص هم هست :72:
تو پست بالایی نوشتید که باهوش ترین فردتالارخودتونید،چه اعتمادبه نفسی!!!! واقعا اینطوره؟،
بله ؛ اعتماد به نفس خوبی دارم و البته باهوش هم هستم :46:
به نظرتون چرا همه پررنگ ها توصندلی داغ شرکت نمی کنند؟
واقعا چرا ؟
دلتون می خواست 200 سال پیش به دنیا میومدید؟
بله ؛ من همیشه عاشق این موضوع بودم حداقل یه خوبی که داشت تا حالا ازدواج کرده بودم :311::311:
یکی می گفت:بالاخره یک روز انسانها به دست ساخته های خودشون(پیشرفت تکنولوژی)نابودمیشن،درسته؟
پادشاهی بود که صاحب فرزند پسر نمی شد و برای تاج و تخت خود همیشه دنبال راهی برای پسر دار شدنش بود .
و به خواست خداوند ؛ پسر به او عطا شد .
پس از به دنیا آمدن پسر ، 7 شب و 7 روز به دستور پادشاه به کل رعیت غذا و میوه و شیرینی داد ...........
بعد از چند روز پادشاه خواب دید و آن را برای وزیر خود تعریف کرد ، وزیر تعبیر خواب شاه را پرسید و با حالتی نگران ؛ به شاه گفت : فرزندش شما به وسیله یک جسم تیز که تازه اختراع شده به اسم چاقو خواهد مرد .
....
......
.........
پادشاه دستور داد تمام چاقو هایی که در این شهر بود را جمع کنند و دیپر هیچ کس حق استفاده از آن را نداشته باشد.
.....
.......
..........
پسرک ، هر روز بزرگ و بزرگ تر می شد ...... این موضوع مردن رو کم کم همه فراموش کرده بودند .....
اینک پسرک ؛ تبدیل به جوانی برومند شده بود و پدر از داشتن همچین پسری افتخار میکرد ...
روزی پسر به شکار رفت و در بعد از شکار در بیشه ، هندوانه طلب کرد و با کوبیدن سنگ بر آن قصد شکستن آن و خوردنش را داشت در این حد رهگذری غریب از آن شهر میگذشت که چشمش به این جوان افتاد ......
به او گفت پسرم چرا این کار را میکنی ، چاقو اختراع شده و راحت تمام هندوانه را برید و یک تکه از آن را که در سر چاقو گذاشته بود به پسر شاه تعارف کرد ....
مرد جوان از این کار بسیار لذت برد و از رهگذر تشکر کرد و هنگامی که هندوانه را روبروی دهانش آورد ؛ عطسه ای کرد و چاقو در دهانش فرو رفت و مرد .............
:300:
RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
سلام.
من یه کمی رفتم توی سالهای 86 و تاپیکای قدیمی. سوالای زیادی به ذهنم اومد.
1) شما چند تا خواهر وبرادر دارید و شما چندمی هستین؟
2) اون سالای قدیم (86 و اینا) انگار خیلی تعداد اعضا کم بود. خوش میگذشت همش تا تاپیک میزدید آقای مدیر میومدن جواب میدادن؟ :)
3) چرا ادبیات نوشتن شما در سال 90 با ادبیات نوشتن شما در سال 86 انقدر فرق داره؟ واقعا مدیریت انقدر تغییر میده آدمو؟ :)
4) بالاخره ترستون از ازدواج ریخت؟
5) هنوزم فکر میکنید پسر بالا شهری نباید با دختر پایین شهری ( و بر عکس) ازدواج کنه؟
6) چرا اونایی که مدیر میشن دیگه از مشکلات خودشون حرفی نمیزنن؟ واقعا مشکلات ندارن؟ اگه با مدیر شدن مشکلات از بین میره، ما هم بیام مدیر بشیم:)
7) واقعا چقدر مقاله توی تالار گذاشتین! و واقعا چقدر مقالات جالب توشون پیدا میشه.
اونا رو از جاهای مختلف گلچین کردین یا خودتون هم دستی توی مقاله نویسی دارید؟
8) به نظرم قبلا خیلی اعتیاد شدیدی به همدردی داشتید. البته الانم هست اما زیر چهره ی مدیرانه تون ( و اینکه اگه زود زود نیاید اینجا هرکی به هر کی میشه) پنهان شده :) دوران سربازی خیلی سخت بود که نمیتونستید بیاید همدردی؟ یا قبل از سربازی ترک کرده بودید؟
9) فضای الانِ همدردی رو بیشتر دوس دارید یا فضای اون موقع ها؟ برامون بگید چه فرقایی دارن؟
10) این عکس آواتارتون چرا انقدر جدیه؟!
بازم سوال دارم ها. دیگه قول میدم از گذشته نپرسم :)
راستی اگه میشه جوابا رو با یه رنگ دیگه بنویسین تا راحت تر بتونیم بخونیم. ممنون:72:
RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lord.hamed
بالهای صداقت : قبلا بهتر میشناختمش اما الان نه .....
آقای لرد حامد نقل قول بالا را تحلیل کن
قبلا می شناختمش؟
توضیح :(در ده خط :300: )
اما الان نه
توضیح : ( در ده خط)
اون سه نقطه رو معنا کن :72:
RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
سلام.
سلام علیکم
من یه کمی رفتم توی سالهای 86 و تاپیکای قدیمی. سوالای زیادی به ذهنم اومد.
-------------------------------------------------
1) شما چند تا خواهر وبرادر دارید و شما چندمی هستین؟
فرزند ارشد و پسر بزرگ خانواده ای که تنها 3 پسر دارد و بس:72:
-------------------------------------------------------------
2) اون سالای قدیم (86 و اینا) انگار خیلی تعداد اعضا کم بود. خوش میگذشت همش تا تاپیک میزدید آقای مدیر میومدن جواب میدادن؟
سال های قدیم ، دخترم ما پیرمردها در کنار هم 4 تا تاپیک میزدیم خودمون بحث میکردیم به نتیجه می رسدیم و جمع بندی و .......
اون دوران فوق العاده بود . آلان خوبه اما هر چیزی جدیدش خوبه الا رفیق :305: ( اونم از نوع همدردی )
اون زمان همه همدیگر رو می شناختند و از موضوع های هم با خبر بودند . مدیریت هم که همیشه در کنار ما بود .
آلان هم مدیریت در کنار تالار و کاربران تالار هستند اما بیشتر مدیریت در سایه !
---------------------------------------------------
3) چرا ادبیات نوشتن شما در سال 90 با ادبیات نوشتن شما در سال 86 انقدر فرق داره؟ واقعا مدیریت انقدر تغییر میده آدمو؟
نه من وقتی مدیر بودم هم تقریبا با اون نوشتار راحت بودم اما به علت تعدد کاربر ، تصمیم گرفتم نوع نگارشم رو تغییر بدم . فکر میکنم آلان بهتر باشه هر چند که من خودم ادبیات قبل رو بیشتر دوست داشتم .
------------------------------
4) بالاخره ترستون از ازدواج ریخت؟
ترس ...... من از ازدواج نمی ترسم از نفری که می خواهم با او ازدواج کنم می ترسم .
از نظر من ، دختری که من بپسندم هنوز از شکم مادر متولد نشده .[/
b]
--------------------------------------
5) هنوزم فکر میکنید پسر بالا شهری نباید با دختر پایین شهری ( و بر عکس) ازدواج کنه؟
از نظر من نمیشه .... خیلی سخت میشه . شرایط زندگی ها عوض شده باید قبول کنیم . موضوع فقط پول و مادیات نیست چیزهای دیگه ای هم هست ....
من برای تمامی افراد در هر جایی که سکونت دارند احترام قایل هستم .
اما شاید شرایط من این طور قبول نکنه که برای انتخاب این کار را بکنم چون حداقل یک بار با این موضوع شخصا برخورد داشتم و شرایط و طرز فکر و برخورد ها رو دیدم ( هم دختر بالا شهری و هم پایین شهر )
-----------------------------------
6) چرا اونایی که مدیر میشن دیگه از مشکلات خودشون حرفی نمیزنن؟ واقعا مشکلات ندارن؟ اگه با مدیر شدن مشکلات از بین میره، ما هم بیام مدیر بشیم
نه اینطور نیست ، حداقل اینکه وقتی مدیر شدی باید بیشتر مواظب اطراف باشی . چرا من به شخصه مشکل داشتم و دلیلی نداره که مخفی کنم اما خوب شکر خدا دیشب به خیر گذشت ......
-------------------------------------------------------------------------------
7) واقعا چقدر مقاله توی تالار گذاشتین! و واقعا چقدر مقالات جالب توشون پیدا میشه.
اونا رو از جاهای مختلف گلچین کردین یا خودتون هم دستی توی مقاله نویسی دارید؟
مقاله های تا سال 88 ، بیشتر مربوط میشه به دانسته ها و مطالعات عمومی و شخصی و بعضی هاش رو هم خانم دکتر (مادرم) برام تعریف کرده بود .
از اون به بعد که تالار حجم گسترده ای به خودش گرفت ، مجبور به منبع و اسنادی برای پاسخ به سوالات و شبهات کاربران بودم و در این مسیر از سایت ها یا پی دی اف های پدر-مادر دار استفاده می کردم
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
8) به نظرم قبلا خیلی اعتیاد شدیدی به همدردی داشتید. البته الانم هست اما زیر چهره ی مدیرانه تون ( و اینکه اگه زود زود نیاید اینجا هرکی به هر کی میشه) پنهان شده :) دوران سربازی خیلی سخت بود که نمیتونستید بیاید همدردی؟ یا قبل از سربازی ترک کرده بودید؟
بعد از آشنایی با همدردی 24 ساعت هر روز آن لاین بودم بدون وقفه . اون موقع ها هنوز خبری از کیوان و .... نبود ... بله اعتیاد شدیدی داشتم .
دوران سربازی من شکر خدا زیاد سخت نبود اما خوب آموزشی رو که اصلا وقت نداشتم دوران بعدش هم تهران نبودم .
همدردی ترک کردن نداره مگر کسی می تونه با مدیریت شیرین و دوست داشتنی آقای سنگ تراشان و دوستان خوبی مثل شما ترکش کنه ....... من هنوز یک معتادم :311::311::311:
-----------------------------------------------------------------------------------------------
9) فضای الانِ همدردی رو بیشتر دوس دارید یا فضای اون موقع ها؟ برامون بگید چه فرقایی دارن؟
[b]آلانم خوبه قبلا هم خوب بود.
ترجیح می دم چیزی نگم ......[/
b]
------------------------------------------------------------------------------------
10) این عکس آواتارتون چرا انقدر جدیه؟!
کجاش عجیبه ؟ شکل خودمه :46:
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
بازم سوال دارم ها. دیگه قول میدم از گذشته نپرسم :)
راستی اگه میشه جوابا رو با یه رنگ دیگه بنویسین تا راحت تر بتونیم بخونیم. ممنون:72:
سوالای جالبی پرسیدی ممنون :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lord.hamed
بالهای صداقت : قبلا بهتر میشناختمش اما الان نه .....
آقای لرد حامد نقل قول بالا را تحلیل کن
قبلا می شناختمش؟
توضیح :(در ده خط :300: )
اما الان نه
توضیح : ( در ده خط)
اون سه نقطه رو معنا کن :72:
در ده خط ؟؟ ::163::163::163:::316::323:
نه مثل اینکه شناختم :311::311:
RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
باتشکرفراوان ازجناب lord hamed،مدیر عزیز
وباعرض معذرت ازوقفه به وجودآمده
دوستان دقت فرمایندکه مهلت آقای لردحامدبه پایان رسیده ولطفا دیگرسوالی نپرسیدتامن نفربعدی
رااعلام کنم.:72:
RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
خب دوستان عزیزم اینبار خانوم رهایی رو روی صندلی نشوندیم تا حسابی داغش کنیم.
رهایی جان یه سطل آب بردار وآماده باش.
دوستان شروع کنید...
RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
ایول به این انتخاب
یه دست و سوت و جیغ و هورا واسه داملا :104::104::104:
خانوم رهایی بشین روی صندلی که خیلی کارت داریم
1- نام
2-نام خانوادگی
3-شغل
4-آدرس
5-تلفن
6-خواسته مورد تقاضا
=======================
1- رهایی امروز اهدفش چیست؟
2- برای رسیدن به اون اهداف چه اقداماتی انجام داده
3-چه نقاط ضعفی رو در خودت شناسایی کرده ای
4-در جهت بهبود ضعف هایت چه راهکاری رو اتخاذ کردی؟
5- نقاط مثبت رهایی چیست؟
6-نقاط مثبت رهایی آیا خدادای است ؟
7-اگر نقاط مثبت رهایی اکتسابی بوده ، چگونه کسبشون کرده؟
8-تا حالا شده بری توی پوسته یک شخصیت و از اون پوسته خارج نشی؟
9-به نظرت چرا گاهی آدم ها توی یک نقش درجا می زنند
10- آیا برای اعمال و رفتاری که در گذشته انجام داده ای و اون زمان دلیل نداشتی و یا دلیلش رو نمی دونستی ، الان بعد از گذشت چند سال دلیلی پیدا کرده ای؟
11- خدا رو کجا یافتی؟
12- چقدر خدا توی زندگی سبکتکین نقش داشته؟
13-چقدر فرصت ها رو غنیمت شمرده ای
14-آیا زندگی ما دست تقدیر هست یا دست خودمون
15-رهایی چقدر برای زندگی خودش مسئول هست
16-ایده ال گرایی رهایی تا چه حد هست
17-چقدر ایده ال گرایی برایت توی زندگی مثبت بوده
18-یه مادر خوب رو معنا کن با تمام جزئیاتش
19-یک فرزند خوب رو برای پدر معنا کن
20-یک خواهر خوب رو معنا کن
21-چه طور می توان با یک کودک شیرین و دوست داشتنی چهارساله ارتباط خوبی برقرار کرد که هم بتوان او را تربیت کرد و راه درست را بهش آموخت و هم با او دوست بود و لوسش نکرد؟
22-بالهای صداقت چه رنگی هست؟
RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
سلام خانم رهایی سو ا ل از شما
1ـ چه خواننده موسیقی دوست دارید
2ـ چه رشته ورزشی دوست دارید
3ـ ایا تا لار توانسته تغییر مثبتی در شما ایجاد کنه چه تغییری
4ـ زییاترین تصویر ذهنی یا خاطره تان چیست
5ـ کی رو بیشتر از همه تو زندگیت قبو ل داری
6ـ با لو له کتاب زرشک یک جمله بسا ز
7ـ چه وقتی عصبانی می شوید
8ـ بهترین کتابی که مطا لعه کردید نام ببرید
9ـ بهترین هدیه ای که تا حا لا گرفتی
10ـ چه غذایی خوب درست می کنید
11ـ او ل برامون یک جک یا لطیفه یا مطلب طنز بگو شادمون کن
12ـ چه میزان از مهارتهای زندگی را از فضای تا لار کسب کرده ای
13ـ ایا به ارزو های دوران کودکی خود رسیده اید ان را بیان کنید
14ـ میزان توجه شما به علم و منطق و معنویات چه قدر است
15ـ چه مطلب یا پستی در تا لار برای شما خنده دار بود
16ـ یک جمله درباره محمد ابراهیمی خانم داملا بگوید
17ـ دوست داری نفر بعد صندلی داغ چه باشد
18ـصندلی داغ سری ششم نمره چند می دهید
19ـ به یاد موندنی اهنگی که شنیدین
20ـ یک بیت شعر قشنگ بگو
امیدوارم همیشه موفق باشید:72::72::72:
RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
1-نام [color=#800000] مهر
2-نام خانوادگی مادری
3-شغل مربی : مسئول تربیت انسانی دوست داشتنی و کوچولو یعنی دخترم ماه پیشونی
4-آدرس همین نزدیکی
5-تلفن اخه اینم شدسئوال یه لحظه فکر کردم دارم فرم استخدام پر میکنم:311:
6-خواسته مورد تقاضا[ /color] سئوالات طولانی نباشند چون من در نوشتن تنبلم:311:
1- رهایی امروز اهدفش چیست؟ هدف کلی من در زندگی رسیدن به ارامش است که رسیدن به ان مستلزم رسیدن به اهداف جزئی تری در زندگیم است که یکی از انها مستقل شدن است چه از نظر فکری و چه از نطر مکانی و موقعیتی یعنی کلا دلم میخواد سبکبار و سبکبال در اسمان ابی زندگی پرواز کنم ( اخ که چه کیفی میده هیچ دغدغه ای نداشته باشی ):310:
2- برای رسیدن به اون اهداف چه اقداماتی انجام داده رسیدن به اهداف علاوه بر داشتن انگیزه درونی و تلاش نیاز به داشتن شرایط و امکانات هست اما از لحاظ فکری خیلی سعی کرده ام به استقلال برسم و هنوز هم دارم تلاش می کنم اما بعضی وقتها کم میارم و میزنم زیر هرچی هدفه:311:
3 3-چه نقاط ضعفی رو در خودت شناسایی کرده ای اگه بگم که زیاده جا نمیشه اینجا:311: ولی در کل احساساتی و زودرنج بودن و کمالگرایی و نیازمند تائید دیگران
4-در جهت بهبود ضعف هایت چه راهکاری رو اتخاذ کردی؟ بتازگی سعی ام بر این هست که زندگی رو فقط از یک زوایه ای که ذهنم بهم القا می کنه نبینم و زیاد هم حرفهای دیگران برام مهم نباشه
5- نقاط مثبت رهایی چیست صبوری و احساس مسئولیت داشتن
6-نقاط مثبت رهایی آیا خدادای است ؟ برخی از ویژگیهای ما انسانها خدادادی و برخی خدادادی هست نقاط مثبت من هم همینطور بوده یعنی احساس مسئولیت توی ذات من هست و جدانشدنیه اما صبوری رو یاد گرفتم و اکتسابی بوده
7-اگر نقاط مثبت رهایی اکتسابی بوده ، چگونه کسبشون کرده؟ وقتی توی شرایط قرار می گیرم و می بینم برای بهترشدن زندگی باید وضعیتم ور تغییر بدم سعی می کنم دنبال راه حلش باشه ( گاهی راه رو اشتباه می رم ) اما با همه این اوصاف ویژگی مثبتی رو در خودم پرورش میدم
8-تا حالا شده بری توی پوسته یک شخصیت و از اون پوسته خارج نشی؟ قبل از طلاقم من توی پوسته یه زن ضعیف بودم اما خودم با شناختی که از خودم داشتم میدونستم این پوسته مال من نیست من این شخصبت رو ندارم اما بالاخره خارج شدم از این پوسته و توش نموندم والا تا حالا فسیل رهایی رو باید می دیدید :311:
9-به نظرت چرا گاهی آدم ها توی یک نقش درجا می زنند به نظرم ترس از ریسک و نداشتن جسارت تغییر
10- آیا برای اعمال و رفتاری که در گذشته انجام داده ای و اون زمان دلیل نداشتی و یا دلیلش رو نمی دونستی ، الان بعد از گذشت چند سال دلیلی پیدا کرده ای؟ بله برخی دلائلم به سنم و شرایط زندگیم بر میگشت
11- خدا رو کجا یافتی؟ توی وجود خودم
12- چقدر خدا توی زندگی سبکتکین نقش داشته؟ ایا جائی هست که خدا نقش نداشته باشه محاله به قولی : هیچ برگی بدون خواست خدا از درخت نمی افته
13-چقدر فرصت ها رو غنیمت شمرده ای اخ اخ اخ که دست نذار رو دلم که خونه :302: من فرصت سوزی زیاد کردم
14-آیا زندگی ما دست تقدیر هست یا دست خودمون خوب بخشی دست تقدیر مثل زمان تولد - پدر و مادر و زمان مرگ و بخشی هم دست خودمون مثل انتخاب همسر - انتخاب رشته تحصیلی و...
15-رهایی چقدر برای زندگی خودش مسئول هست بسیار بسیار زیاد بخصوص از وقتی که مادر شدم این حس که خودم مسئول زندگی خودم هستم پررنگترشده
16-ایده ال گرایی رهایی تا چه حد هست زیاده و اینم از مواردی هست که باید در وجود خودم کمرنگش کنم چون خیلی ازارم میده
17-چقدر ایده ال گرایی برایت توی زندگی مثبت بوده توی تحصیل برام خوب بوده اما جاهای دیگه اذیتم کرده و بهم ضربه زده
18-یه مادر خوب رو معنا کن با تمام جزئیاتش به قول دکتر ولی سهامی مادر خوب مادر کافی هست نه مادر کامل و بدون عیب و نقص مادری که هم خودش و خواسته هاش رو در نظر بگیره و هم تربیت و وجود فرزندش رو
19-یک فرزند خوب رو برای پدر معنا کن این رو از من نپرس چون جوابی براش ندارم
20-یک خواهر خوب رو معنا کن دلسوز و مهربان و سنگ صبور
21-چه طور می توان با یک کودک شیرین و دوست داشتنی چهارساله ارتباط خوبی برقرار کرد که هم بتوان او را تربیت کرد و راه درست را بهش آموخت و هم با او دوست بود و لوسش نکرد؟ وااااااااااااااای خدای من چه سئوالی ؟خودم هم هنوز توش موندم فقط میدونم خیلی خیلی سخته جدای از شوخی صبر و حوصله تنها عامل موفقیت در تربیت فرزند هست البته چاشنی عشق مادری رو هم بهش اضافه کن ببین دیگه چی درمیاد:311:
22--بالهای صداقت چه رنگی هست؟ سفید چون صداقت برای من به رنگ سفید هست
RE: **صندلی داغ1390**((سری ششم))
رهایی جان داشتیم؟
اینجوری بیایی برای جواب دادن،چندتا بیشتر نمیتونیم سوال کنیم.
پس تندتند جواب بدید تا داغترش کنیم.
رهایی تاچه حدمنطقی هست؟
میشه اون حس زیبای مادری روکه میگن تویه خط برام توصیف کنید؟
دلتون می خواست بچه دارنشده بودید تابهتروآسونتربه زندگیتون ادامه میدادید؟
اگه موقعیتش پیش بیاد بازم ازدواج می کنید؟
درازدواج دوم کدوم اشتباه رو دیگه تکرار نمی کنید؟
چرا خواستید که سوالهای فلسفی نپرسیم؟
سخت ترین روز زندگیتون کی بود؟
چه نیرویی تونست شمارو بعدطلاق باوجود شرایط سخت زندگی متعادل نگه داره؟
به نظرتون چرا پیشکسوتهای تالار تمایلی به شرکت درصندلی داغ ندارند؟
لحظه ای که دخترخانوم خوشگلتون بدنیا اومد چه حسی داشتید؟(دقیقا اون حس روبرام بنویس)
باوجودبی مهری های همسرتون چرا اصرار به بچه دارشدن داشتید؟
بازم میام...