دل من دیر زمانیست که می پندارد
دوستی نیز گلیست ..... مثل نیلوفر و ناز
.......ساقه ترد و لطیفی دارد
بی گمان سنگدل است..............آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
....-دانسته- بیازارد........
نمایش نسخه قابل چاپ
دل من دیر زمانیست که می پندارد
دوستی نیز گلیست ..... مثل نیلوفر و ناز
.......ساقه ترد و لطیفی دارد
بی گمان سنگدل است..............آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
....-دانسته- بیازارد........
دنبال دل افتاده به هر خانه مي روم
ديوانه ام كه از پي ديوانه مي روم(شيخ رحيم مايل)
مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب
بیا تا گل برافشانیم ومی در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم وطرحی نو در اندازیم
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه براو دست اهرمن باشد
دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمی گیرد
به هر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد
دیگران چون بروند از نظر و از دل من
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
یک نفر سبز کنون در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است
یک نفر ساده، چنان ساده که از سادگی اش
می توان یک شبه پی برد به دلدادگی اش
حالا این را بخونید . مشاعره نیست اما خیلی قشنگه
مرا در هم شکستن مرا در هم شکستن
همانانی که از کوهی غرورند همانانی که از عشقم به دورند
همانانی که می گیرند کام واز محبت های من مستن
هزاران عشق از چشمان من خواندند کنار من نشستن به من دیوانه بستن
واز گلزار ایثارم گل صد عاطفه چیدند و بوئیدندو طعم مهربانی راچشیدند
همانانی که لبخندم نثار راهشان بود نگاه مهربان من چراغ شامشان بود
فضای کلبه مخروبه ام ماوایشان بود دل بی کینه ام منزلگه اسرارشان بود
مرا مهجور خواندند گهی سرکش ، گهی مغرور خواندند
نه احساسم ستودند نه غم هایم زدودند ، مرا باور نکردند
اگر دیوانه این است اگر رسمش چنین است
دلش پاک و کلامش دل نشین است
سرودش این پیام اخرین است :
بخواهید از همه دیوانه باشند
به غمخوار چو من افسانه باشند
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رقیب سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد