گل مریم جان عزیز من هم با شما موافقم و همگام
اگر می خواهید با هم برویم جهت برگرداندن نقاب فراری اقدام قاطع انجام دهیم
گویا حالا حالا قصد بر گشتن ندارن بهتر است تا دیر نشده اقدام شود
نمایش نسخه قابل چاپ
گل مریم جان عزیز من هم با شما موافقم و همگام
اگر می خواهید با هم برویم جهت برگرداندن نقاب فراری اقدام قاطع انجام دهیم
گویا حالا حالا قصد بر گشتن ندارن بهتر است تا دیر نشده اقدام شود
آقای لرد حامد که یه بار گفتن دل و دماغ اومدن به تالار رو ندارن
بچه ها مامفرد هم نیست
کسی خبری ازشون نداره؟چرااخه بی خبر میرین مرخصی؟
مگه تالار دفتر حضور غیاب نداره؟:D
آقايون خانما من مررردم از فوضولي.........كسي از عسل خبر نداره؟؟؟؟؟چرا ديگه نمياد؟حال نوزادش خوبه؟اوضاع رابط هاش با همسرش چه طوره؟؟؟؟؟؟؟؟
یک عضو قدیمی الان تو تالاره ها
آقای M-D
خوش اومدید:72:
سلام به همگی
گل مریم عزیز من مرخصی نرفته بودم مشکلی برام پیش اومده بود که چند روز از تالار دور بودم
زود تعریف کن ببینم چه خبر؟مشکلت حل شد؟
اول از همه یه توصیه می کنم به همگی وقتی کسی خونه نیست حموم نرین چون به سرنوشت من دچار می شی
:33::33::33:ن
هفته گذشته یه روز احسان زنگ زد گفت دیر میرسم منم از ظهر می خواستم باران رو ببرم حموم گفتم باشه من می خوام باران رو ببرم حموم اگه زنگ زدی نگران نشو گفت وایسا من بیام بعد برو گفتم باشه
از اونجایی که من خیلی بچه ی حرف گوش کنی هستم به محض اینکه تلفن رو قطع کردم با بارن رفتم حموم بعد از اینکه از حموم اومدم برون یه لحظه باران رو گذاشتم توی حال تا حولمو بپوشم دیدم باران با پاهای خیس داره می دوه طرفه آشپزخونه سرامیکم لیزه برای اینکه زمین نخوره دنبالش دویدم چشمتون روز بد نبینه خوردم زمین سرم از پش خورد به پره های شوفاژ یه پام پیچ خورد اونیکیم خورد به پایه مبل باران بچم سریع اومدم پیشم زد زیر گریه منم که از درد پاهام نمی تونستم خودم جمع کنم چند ثانیه ای از حال رفته بودم وقتی دیدم باران بغض کرده یکم به خدم مسلط شدم انقدر پام درد می کرد که به چیز دیگه ای فکر نمی کردم یهو دیدم بچم میگه مامانی اوف شده بعدشم جیغ زد یه لحظه احساس کردم پشت سرم داغ شده دستم کشیدم دیدم پر خون شد به خودم اومدم دیدم تمام زمین و حوله و موهام آغشته به خونه سعی کردم آروم باشم چون باران خیلی ترسیده بود گفتم مامانی چیزی نشده بچم از ترس می لرزید با بدبختی لباس باران رو تنش کردم و یه پام که اصلا حرکت نداشت کشون کشون خودمو رسوندم به آشپز خونه یدونه یخ گذاشتم رو سرم یکم جلوی خون ریزی رو بگیره باران رفته بود تند تند از تو کشوم برام لباس بیاره بیشتر از اینکه نگران خودم باشم نگران اون بودم بچم شوکه شده بود
زنگ زدم آژانس چون میدونسم اگه به احسان زنگ بزنم فقط نگرانش میکنم و راهی که می خواد بیاد اگه بخواد با عجله و نگرانی بیاد ممکنه خطرناک باشه بهش هیچی نگفتم چون گفته بود دیر می آم
آژانس اومد و من یه ربع طول کشید تا بتونم خودم از در آپارتمان برسونم به در ورودی واقعا نمی دونم چه قدرتی منو رو پاهام نگه داشته بود به آزانسیه گفتم آقا منو به اولین بیمارستان نزدیک برسون
بیچاره دست پاچه شده بود گفت خانوم چه بلایی سرتون اومده
احسان ام از همه جا بی خبر اضافه کار واینستاده بود و برگشته بود خونه
فک کنید اومد با چه صحنه ای رو به رو شد
خلاصه من رفتم درمانگاه و این بیچاره راننده آزانسم باهام اومد به منشی دکتر گفتم سریع باید دکتر منو ببینه چون هم سرم شکسته هم پام قیافه منشی دیدنی بود
دکتر اومد منو دید گفت باید برید بیمارستان چون سرتون باید بخیه بشه از پاتونم باید عکس بگیرند
همون لحظه احسان زنگ زد به گوشیم صداش میلرزید گفت چی شده خونه چرا زمینش پر خونه باران سالمه گفتم آره سالمه بیا من درمانگاه دانشگاهم باید بریم بیمارستان من افتادم سرم یکم خون اومده
گفت جون من باران چیزی شده ؟؟ گفتم نه بخدا خودم داغون شدم
خلاصه احسان اومد و منو برد بیمارستن سرم 7 تا بخیه خورد پامم گچ گرفتم تا ساق
بعدشم مامانم اومد پیشم چند روز استراحت کردم
دیروز بخیه های سرمو باز کردم ولی پام هنوز تو گچه البته به عمل نرسید ولی گفت باید سه هفته تو گچ باشه
اینم از دسته گله من که تو این هفته به آب دادم
هی میگم حرف بزرگترا گوش بدید (حتی اگه شوهرتون باشه!!!!!)، نمی دید که نمی دید.:158:
امیدوارم هر چه زودتر سالم وتندرست شید:72:
وای خدای من
چقدر ناراحت شدم ،خدا رو شکر باران طوریش نشد ،ولی واقعا ناراحت شدم ،