یک دو روزی دیگر
از همین شاخه لرزان حیات
پرکشان سوی تو می آیم
دوستت دارم یار...هنوز
نمایش نسخه قابل چاپ
یک دو روزی دیگر
از همین شاخه لرزان حیات
پرکشان سوی تو می آیم
دوستت دارم یار...هنوز
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
مگه میشه تو نباشی و من از عشق بخونم
مگه میشه بی قرار به انتظارت نمونم
دست تو دوباره فردا قاصد نوازشه
از کجا بدونم اما شب من فردا بشه
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
یک جام پر از شراب دستت باشد
تا حال من خراب دستت باشد
این چند هزارمین شب بی خوابیست
ای عشق فقط حساب دستت باشد
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
اسیر نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل(بابا طاهر)
تنور لاله افروزد نهیب بادنوروزی بیا کزشعله آهی تنور سینه افروزی
یار افسرده دلان باده بی غش باشد
چون هوا سرد شود حاجتش آتش باشد(خوشدل تهرانی)
دیدمش خرم و خندان قدح باده بدست
وندران آینه صد گونه تماشا می کرد
در من ترانه های قشنگی نشسته اند
انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند
انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت
امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند