نوشته اصلی توسط
paiize
سلام به همدردی های عزیز
این چندوقت سه چهار تاپست گذاشتم توی این تاپیک اما توی هیچکدوم نتونستم اونجور که باید ازحالم بگم!
پست قبلیم هم گزارش دادم حذف کنن.تااین پست روارسال کنم.
جناب سرشارممنونم ازحال واحوالتون.امیدوارم شماهم سلامت باشید وتندرست.
همه چیز خوب بود!تقریبا یک ماه پیش که ازاینجا رفتم تابه کارهام برسم،یکی دو هفته اول همه چی خوب بود!زندگی آروم وشاد!روزهای خوش با پسرم.زبان خوندن.خندیدن وگشت وگزار...همه چی سرجاش بود!
اما نمیدونم یه دفعه چیشد!زندگی آرومِ من آشفته شد!
ازلحاظ جسمی کم آوردم!تنبلی وبی حالی وخستگی!حتی به زور نفس میکشیدم.احساس خفگی میکردم!احتمال دادم که شاید دوباره کم خونی اومده سراغم!یابازهم همون قضیه کم کاری تیروئید که حسابی به همم میریزه.
اعصابم ریخت به هم!
باصمیمی ترین دوستم قطع ارتباط کردم!ناخواسته ونخواسته!هیچ کاری هم نکردم اصلا یه دفعه همه چی تموم شد!آره همون دوستم.ازم خواست که کلری بهش نداشته باشم!البته توی بدشرایطی هستش ومن تاحدودی درکش کردم.اما شوک بزرگی بود.
بد خلقی های پسرم.تغییر رفتارهاش.اذیت کردن هاش!که فهمیدم بازمقصر خودمم!خودم باهاش بدشدم اون هم ریخت به هم!مهمترین ومهمترین ومهمترین ناراحتیم همین مسئله ست.اینقدر عذاب وجدان دارم اینقدر خودخوری میکنم که دارم داغون ترمیشم وبه جای اینکه درستش کنم هی دارم بدترش میکنم.چون واقعا نمیتونم.
یه حرکت مسخره وبچه گانه کافی بود تااوضاع رو ازهمینی که هست هم بدتر کنه!ومن،پاییزه ی تغییر کرده اینکارو کردم!یک روز خاص ومهمونی مهم رو به هم زدم.حالِ کلی آدمو خراب کردم.پس حقمه این حالِ بد!!!مهمترین روز همسرمو زدم داغون کردم!هیچ جوری نمیتونم خودمو ببخشم.وهیچ جوری نمیتونم اون دعوا واون اتفاقات بدرو فراموش کنم.این دعوا بیشترازهمه چیز حال پسرمو بد کرده.
بازدوباره کینه ها اومد سراغم!حالِ دلمو خراب کردم.ازلحاظ هورمونی ومسائلی که واسه خانم ها پیش میاد رو خراب کردم.فقط به خاطر استرس!
من موندم واین حجم ازآشفتگی وناراحتی ومصیبت! من موندم وروزهای سرد وخسته کننده،من موندم ویک پسر داغون تر ازخودم که همه امیدش به منه ومن ناتوان ترازهمیشه...
اینارونوشتم به امید درک شدن وهمدردی باشما دوستان عزیز
اگه این مدت کسی رودلخور کردم دست خودم نبود واقعا!
ازهمگی میخوام خیلی واسم دعا کنید توی این ماه عزیز:72