نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
[color=#0000CD]افسون جان
تمام پستهایتان را مرور کردم
من تمام درد را در خود شما می بینم .
میل به تنها زندگی کردن و به یک واحد مستقل خزیدن و عادت به سکوت و .... یک روند یکنواخت و دوری از هیجان روابط گرم و صمیمانه با اعضاء خانواده ، تصمیم به ازدواج با یک مرد با نگاه به طلاق بعد از آن برای به دست آوردن شرایط انزوا و تنهایی ، و راحت دیدن طلاق بعد از ازدواج در حد کنار گذاشتن یک دوست دختر ، و خجالت کشیدن از وضعیت ظاهری همسر نزددیگران ، و........ غرق شدن در یک بعد خاص در زندگی ( تحصیل ، کار با درآمد بالا ، و..... برنامه های در این راستا ) ، بیشتر وقت را به امورات شغلی پرداختن و کمترین زمان را صرف زندگی مشترک کردن ،
.... وارد تالار همدردی شدن ، طی چند پست از مشکل اولیه گذشتن و تغییر رفتار سریع ، و بعد بیان تغییر همسر و رفتار متفاوت اون نسبت به گذشته در اون ، و اکنون ناراحتی از بی توجهی های وی و برخوردها و رفتارهای متفاوتش با قبل و.....
همه اینها ضمن این که نکاتی را در شخصیت و روحیه شما نشان می دهد که به آن اشاره می کنم ، همچنین احتمالاتی ناشی از ابهام و تناقض و غیر عادی بودن این روند به ذهن می آورد که بیان خواهم کرد .
الف :
در ورای پستهای شما که لب مطالب آن را فهرست وار اشاره کردم ، مسائلی چون " نارضایتی از خود " ، " خود کم بینی " ، " انزوا طلبی " ، " ضعف در مهارتهای زندگی " ، " ضعف خودشناسی " ... هویداست .
به همین منظور به نظر بنده شما بهتره به یک مشاور بالینی مراجعه داشته باشید ، و بیشتر تمرکزتان را بر حل گره های درونی خود کنید که نتیجه اش ، تغییردر نگرش ، روحیه و رفتار را در پی خواهد داشت .
شما خود را تغییر دهید ( چه در نگرش ، چه رفتار و روحیه ) شوهرتان هم بهبود رفتار پیدا خواهد کرد . همه آنچه او می کند انعکاس درون شماست .