نگوییم شب چیز بدی ست
نگوییم شبتاب ندارد خبر از بینش باغ
بیاریم سبد ،،،بیریم این همه سرخ و این همه سبز:72:
خداوند یار و یاورتان .:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
نگوییم شب چیز بدی ست
نگوییم شبتاب ندارد خبر از بینش باغ
بیاریم سبد ،،،بیریم این همه سرخ و این همه سبز:72:
خداوند یار و یاورتان .:72:
چقدر باید دنیا تشته بشه که دوباره یه علی بیاد...
https://masaf.ir/Raefipour/post/3003...%87%DB%8C.html
عاشقی دردسری بود نمیدانستم
حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم
پرگرفتیم، ولی باز به دام افتادیم
شرط، بی بال و پری بود نمیدانستیم
آسمان از تو خبر داشت، ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود نمیدانستیم
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم
اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا؟
آه از جمعهی بی تو گله داریم آقا
رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید؟
عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید
ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا؟
نذر کردیم به پای تو بیفتیم بیا... :72:
( شاعر : صابر خراسانی )
« اللهم عجل لولیک الفرج »
دوستانی متذکر می شدند که حضرت علی (ع) اشتباهات فراوانی داشتند، وگرنه پنج سال حکومت نمی کرد. در این پنج سال سه جنگ سخت انجام نمیدادند.
حضرت علی (ع) سعی در گسترش عدل و نشان دادن حکومتی بر شیوه عدالت حقیقی بودند، که دنیا پرستان این شیوه را بر نمیتابیدند.
افرادی هم چون طلحه و زبیر (از اصحاب حضرت محمد (ص) از خواهندگان پر و پا قرص خلافت حضرت علی (ع) بعد از خلیفه سوم بودند، اشتیاق این دو و هم کشیان شان، پس از دیدن عدل حضرت علی (ع) تبدیل به نفرت شد و برای حضرت شمشیر کشیدند.
بر اساس احادیث بزرگان نظیر:
نقل قول:
امام صادق علیه السلام :اِنَّ قائِمَنا اِذا قامَ لَبِسَ لِباسَ عَلىٍّ عليه السلام وَ سـارَ بِسيـرَتِهِ؛همانا چون قائم ما قيام كند، لباس على عليه السلام را بپوشد و بر اساس شيوه و سيره او رفتار نمايد.وسائل الشيعة: ج ۳، ص ۳۴۸، ح ۷
این پنج سال حکومت مولای متقیان، نمونه ای از حکومت حضرت مهدی (عج) می باشد که مقرر است عدل در جهان فراگیر شود. وای به حال ما دنیا پرستان که بر این عدل دوام نیاوریم و از اهل منفور "جمل و صفین" شویم.
پس به جز دعا برای تعجیل آقا، کمی هم به فکر روزگار خویش شویم، که اگر قرار شد بر اساس عدل ایشان، از وابستگی های دنیوی مان دست بکشیم برای آن حضرت شمیشیر نکشیم!!!!!!!!!!!!!!!
آدرس امام زمان کجاست؟
علامه حسن زاده آملی:بر اساس سور قمر آیه آخر، هر جا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد ، هر جا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا هستند.
به تو از دور سلام ،،، به شما ،از طرف ِ من ِ دور ، سلام:72:
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
:72:
طلوع آفتاب یا ظهور حقیقت یا حضور مراد ؟
به خورشید که می اندیشیم، به یاد گرما و نورش می افتیم، براستی که نبودنش مساوی است با ظلمت و سردی.
آیا به واقع این خورشید است که می تواند نباشد، یا زمین است که تصمیم می گیرد از خورشید فاصله بگیرد و از آن رو بر دارد؟
براستی خورشید مظهر حقیقت و روشنی است و به مانند فانوسی در دریای تاریک سبب بینش بیشتر ما و یافتن مسیر می شود. در سوره فلق می خوانیم " من شر غاسق اذا وقب" که از ظلمت شب هشدار میدهد.
حقیقت خورشید نور است و گرما.
خورشید زندگی ما که تامین کننده حقیقت وجودی مان شود کیست؟
خورشیدی که راه را نشانمان دهد تا به سر منزل مقصود و لقالله نائل شویم!
براستی دعا برای فرج و انتظار فرج مانند واژه " طلوع " است برای زمین که خود پشت میکند بر خورشید. ما غایبیم او حاضر.
توفیق همه ما شود درک حضور این مراد حقیقی که همیشه در رکابش باشیم و حضورش را درک کینم و در مسیرش گام بر داریم. الهی آمین
زمین بدون امام رها نمی شود
در هر زمان امامیست
پس ، برا ما امامی
همان گونه نوح (ع) و پیروانش (که اندک بودند) ، در سرزمین خشک در حال ساخت کشتی بودند ،،،
درست هست که مردمان توهین و تمسخر کردند
کشتی را ساختی در سرزمین خشک ،، تا خالصان را پیدا کنی ،
ای امام مهربانی ها،،،
شماااا ، شب های سخت را برا من ،،چراغی :72:
به اشک ِ ِ ِ منتظران تو سوگند
به دل مهربان و زیبای تو سوگند
به طوطی های خاموش از ترانه ! ،،،
به تنهایی کبوتر تو آسمون پر ستاره !،،،
برامون دعا کن ، دعا کن هممون عاقبت به خیر بشیم :72:
فرشته ، نور ، انسااان ،،چیستی تو ؟
پیامبر ، علی ، حسن ،،،کیستی تو ؟
راه رسیدن به خدا و حق را بر تمام عالم ،چراغ ِمکتبی تووووو ،،،
بر دل های ما! ،،یه آرامشی توووو
:72:
این شعرها رو خودت میگی
آفرین بر روح لطیفت
مهم نیست ماهی تبدیل بشه به جونور چهار پا !
ماهی خیلی وقته داره شنا می کنه
خدا بخیر کنه که زخم دل ها بازه ،،،
خدا بخیر کنه دوباره غم های تازه ،،
:72:
در راه حق ، هر موقع فهمیدن و آگاهی ،سعادته ،،
به دیگران نگاه نکن که به گذشته ها ، تو را مواخده می کنند،آنها خود گرفتار و گمراهند ،،
در این مسیر ، امروز تو ، ، روز تولد توست ،،
در راه حق ، شهادت ...تضمینه سعادتم . :72:
او امام منجی ، برای همه ست ،
او منجی عالم بشریت هست ،
نژاد ، قومیت ، شهر - روستا ،کشور و... مهم نیست ،
او برای همه ست ،،،
مهم اینکه یه سمتش بریم :72:
صد سال خواب!
عزیر چون وارد باغ خود شد، دید درختها سبز و سایه آنها گسترده است و زمان برداشت میوه آنها نزدیك شده است، نغمه بلبلها گوش را می نوازد و پرندگان به طرب آمده اند.
عزیر ساعتی در این باغ بیاسود و از نسیم جان پرور آن بهره مند و از تماشای سبزه و چمن و طراوت یاس و یاسمن غرق در نشاط شد، آنگاه سبدی از انگور و سبد دیگری از انجیر و مقداری نان به همراه برداشت، سوار بر الاغ خود شد و راه منزل خویش را در پیش گرفت.
عزیر در بازگشت خود غرق در اسرار آفرینش و عظمت موجودات بود و آنچنان در فكر فرو رفت، كه راهش را گم كرد.
چند لحظه بعد خود را در میان ویرانه ای دید كه از دهكده خرابی حكایت می كرد، پراكندگی خانه های ویران، سقفها و دیوارهای فرو ریخته، وجود استخوانهای پوسیده و اسكلتهای متلاشی شده در سكوتی مرگبار، منظره وحشتناكی را ایجاد كرده بود.
عزیر از الاغ خود پیاده شد و سبدهای میوه را كنار خود گذاشت و حیوان خود را بست و به دیوار خرابه ای تكیه داد، تا خستگی خود را بر طرف سازد و نیروی جسم و فكر خود را باز یابد.
سكوت مطلق و نسیم ملایم فكر عزیر را آزاد ساخت تا درباره مردگان و وضع رستاخیز ایشان بیندیشد.
عزیر با خود فكر می كرد كه این بدنهای متلاشی شده كه طعمه خاك گشته اند و ابرهای فراوان بر آنها باریده و جریان سیل آنها را به هر سو رانده، چگونه در روز قیامت بار دیگر زنده می شوند؟!
با ادامه این تفكر و تامل، كم كم چشمهای عزیر گرم شد و پلكهایش به آرامی روی هم آمد عضلاتش سست گشت و در خواب عمیقی فرو رفت، آنچنان كه گویا به مردگان ملحق شده است.
صد سال تمام گذشت
كودكان پیر شدند و عمر پیران پایان یافت، نسل ها تغییر كردند، قصرها عوض شدند ولی عزیر هنوز به صورت جسدی بی روح در خواب بود، استخوانهای او پراكنده و اعضایش از هم گسیخته، تا اینكه خداوند اراده كرد برای مردمی كه در موضوع قیامت حیران و از درك آن عاجزند و در بیان آن اختلاف دارند، حقیقت را به نحوی آشكار سازد تا آن را با چشم ببینند و با لمس احساس كنند تا به آن یقین پیدا كنند.
خدا استخوانهای عزیر را فراهم و آنها را مرتب ساخت و از روح خود در آن دمید، ناگهان عزیر با بدنی كامل و نیرومند از جای برخواست بر روی پای خود ایستاد.
عزیر با خود اندیشید كه از خوابی سنگین بیدار شده است. سپس به جستجوی الاغ خود پرداخت و به دنبال آب و غذا روان شد.
فرشته ای به سوی او آمد گفت: فكر می كنی چقدر در خواب بوده ای؟ عزیر بدون دقت و تفكر در اوضاع گفت: یك روز یا كمتر از آن خوابیده ام.
فرشته گفت: تو صد سال است كه مانند این اجساد در این زمین بوده ای، بارانهای نرم و رگبارهای شدید بر بدنت باریده و بادهای بسیار بر تو وزیده، ولی با گذشت این سالهای طولانی و حوادث مختلف می بینی كه خوراكت سالم مانده و آب آشامیدنی تو تغییر نكرده است.
ای عزیر! نگاهی به استخوانهای پراكنده الاغ خویش بیانداز، می بینی كه اعضایش از هم پاشیده شده و خدا به زودی به تو نشان خواهد داد كه چگونه این استخوانهای پراكنده جمع و زنده می شوند و روح در آن دمیده می شود.
اكنون شاهد این جریان باش تا به روز قیامت یقین پیدا كنی و بر ایمانت به رستاخیز بیفزایی و خدا تو را آیتی از قدرت خود قرار داد تا شك و تردید به رستاخیز را از ذهن مردم پاك كنی و بر اعتقاد آنها بیفزایی و آنچه را از درك آن عاجز بودند بر ایشان شرح دهی.
عزیر دقت كرد، دید الاغ وی با تمام شرایط و علائم روی دست و پای خود ایستاد و آثار زندگی در آن هویدا شد.
عزیر با مشاهده این منظره گفت: "من می دانم كه خدا بر هر چیز قادر است."
صد سال فراق!
عزیر بر حیوان خود سوار شد و به جستجوی راه منزل خویش پرداخت. در راه متوجه شد كه اوضاع مسیر و خانه ها تغییر كرده و تصویر گذشته فقط به صورت رویایی در ذهن او وجود دارد.
با دقت در مسیر و تداعی خاطرات بالاخره به خانه خود رسید. بر درب خانه پیرزنی را دید با كمر خمیده و اندامی لاغر كه گذشت ایام پوست بدنش را چروكیده و بینایی چشمانش را فرو كاسته است. ولی با این حال در برابر مصائب دوران و جریان ماه و سال هنوز رمقی در بدن دارد. این پیرزن مادر عزیر است كه عزیر او را در ایام جوانی و بهار زندگی رها كرده و رفته است.
عزیر از پیرزن پرسید: آیا این خانه منزل عزیر است؟
پیرزن گفت: آری این منزل عزیر است و به دنبال این سخن صدای گریه او بلند و اشكش روان شد و گفت: عزیر رفت و مردم او را فراموش كرده اند و سالیان متمادی است كه غیر از تو، نام عزیر را از كسی نشنیده ام.
عزیر گفت: من عزیرم، خدا صد سال مرا از این جهان به وادی مردگان برد و اكنون بار دیگر مرا به صحنه وجود آورده و زنده نموده است.
عزیر آزمایش شد
پیرزن از گفته عزیر مضطرب شد و در اولین برخورد، ادعای عزیر را منكر شده، سپس گفت: عزیر مرد صالح و شایسته ای بود و دعای او همواره مستجاب می شد. هر چیزی را كه از خدا می خواست حاجتش بر آورده می شد، برای هر بیماری واسطه می شد، شفا می گرفت. اگر تو عزیر هستی از خدا بخواه بدن من سالم و چشم من بینا گردد. عزیر دعا كرد و ناگهان مادر او بینایی و سلامت و شادابی خود را باز یافت. مادر به همسالان وی كه روزگار استخوانشان را فرسوده و جوانی آنان را گرفته بود، اطلاع داد و گفت: عزیری را كه صد سال پیش از دست داده اید، خدا بار دیگر او را به ما باز گردانده است. وی به همان صورت و سن و سال جوانی نزد ما باز گشته است.
عزیر همان مرد نیرومند با بدن سالم و قوی نزد بستگان خود حاضر شد ولی اقوام عزیر او را نشناختند و منكر وی شدند و ادعای او را دروغی بزرگ شمردند و در صدد آزمایش او بر آمدند، یكی از فرزندان عزیر گفت:
پدر من خالی در كتف خود داشت ، و با این نشان شناخته می شد و به این صفت معروف بود. بنی اسرائیل شانه او را باز كردند، دیدند خال هنوز باقی است و با همان اوصافی كه به خاطر داشتند و یا شنیده بودند تطبیق می كند.
بنی اسرائیل تصمیم گرفتند كه برای اطمینان قلبی و رفع هر گونه شك و تردید او را مورد آزمایش دیگری قرار دهند، لذا بزرگترشان گفت: ما شنیده ایم زمانی كه بخت النصر به بیت المقدس حمله كرد و تورات را سوزاند، فقط افراد انگشت شماری و از آن جمله عزیر تورات را از حفظ بودند، اگر تو عزیری، آنچه از تورات محفوظ داری برای ما بخوان.
عزیر تورات را بدون هر گونه تغییر و انحراف و كم و زیاد از حفظ خواند، در این موقع بود كه بنی اسرائیل، ادعای او را تصدیق و تكریم كردند و با او پیمان بستند و به وی تبریك گفتند
ولی گروهی از بنی اسرائیل كه در نهایت بدبختی بودند با این وجود ، ایمان به حق نیاوردند، بلكه به كفر خود افزودند و گفتند: "عزیر پسر خداست".
بخش کودک و نوجوان تبیان
کفر ما جهان را گَنده کرد ،
مهر تو دیبای دین را زنده کرد،،،:72:
یه بزرگی می گفت :
"" کل زندگی و اعمال انسانها ، اول از نیت شروع میشه
هر کار می کنیم نیت خودمون را مشخص کنیم
چه در مسائل مهدویت ، چه در مسائل کاری - چه در مسائل ازدواج - چه در کمک کردن به دیگران و ....
نیت ها هستند که تفاوت ایجاد می کنند
اون موقع همیشه شادیم ،، حتی اگه دیگران اعمال و قصد ما را متوجه نشند .
چون اولویت و هدف ، متعالی تعریف شده ""
:72:
،،،O' God
perpetuate your truth religion and destroy the disbelievers ،،، and guide your friends and overthrow your enemies by means of Imam Zaman and O' God : connect us and him to each other that lead to a good relationship between us and his grand fathers and put us with those
who are obeying them
:72:
سلام
این سلام مختص توست ای صاحب الزمان....
باشد که جوابی پی این بی خبرانی چون من باشد
میلادتان مبارک
سلام بر مهدی موعود
اقا جان جواب سلام واجب است
نظری هم بر روسیاهان کن
:72:اللهم صل علی محمد و ال محمد:72:
:72:اللهم عجل لولیک الفرج:72:
عید همگی مبارک:72:
تو دعای شعبانیه تون منم دعا کنید:203:
سلام ما بر امام منجی (عج) ،،امامی برای همه ،،
خلاصه ، سلام سلام 100 تا سلام
:)
عید بر همه مبارک
http://www.hamdardi.net/imgup/659065e8f07a62b86d.jpg
فرازی از زیارت حضرت نرجس خاتون :72:
سلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله ، كه راستگو و امين خدا بود
سلام برمولاى ما امير المؤمنين ،، سلام بر پيشوايان پاك گوهر الهى و حجتهاى با بركات خدا ،،،
سلام بر والده امام قائم ، كه محل وديعه اسرار خدا سلطان داناى عالم و حامل فرزندى كه اشرفخلق عالم است
سلام برتو اى آنكه داراى ايمان كاملى و مقام رضا و خشنودى خدا
سلام برتو اى آنكه خدا از تو راضى و خشنود و تو از خدا راضى بودى
سلام برتو و بر جسم و جان پاك تو باد
میشه امشب مشمول دعای امام زمان بشیم؟؟؟
کاش بشیم:323:
یا رب یا اله الاثین
ای کسی که جز تو دادرسی ندارد:302:
دعای عهد :72:
https://www.erfan.ir/mafatih314/%d8%...8c%d8%a7%d9%86
خدایا ،،، ای آرامش جان :72:
دلگیرترین میلاد آقا امام هشتم ع بود...
خدایا ما گناه کردیم لایق نبودیم اینطور راحت زیارت منتخبینت بریم لایق زیارت کعبت نبودیم... ولی به حرمت خوبانت به حرمت حجتت دلمون رو با ظهور موعودت روشن کن...
آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست
پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
گو میخ مزن که خیمه میباید کند
گو رخت منه که بار میباید بست:72:
http://www.hamdardi.net/imgup/659065d498197071c3.jpg
سلام بر تو ای بهار دل ها
سلام بر تو ای امام مهربانی ها
سلام بر تو ای دلنشین ترین احساس دنیا
چه خوش هست بال گرفتن ،، پَر و بالی اگه باشد :72:
رسان به تربت زهرا سلام ما و بگو
بده ز دور جواب سلام زوّارت
سری ز پنجرهی خانهات درآر و ببین
به صد امید نشستیم پشت دیوارت
أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیر ،
أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیر ،،
أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیر ،،،
عمرو بن جنادة به هماره پدرش «جُنادة بن کعب» از مکه به خدمت امام شرفیاب شد.
وى در حالى که یازده سال بیشتر نداشت از امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست.
ایشان فرمودند: «پدر این جوان در جنگ به شهادت رسیده، شاید مادرش راضى نباشد».
او عرض کرد: «إنَّ أُمِّی هِیَ الَّتِی أَمَرَتْنِی»؛ (مادرم به من فرمان داده است گام در این میدان بگذارم.)
به دنبال این سخن امام حسین علیه السلام اجازه دادند، وى به میدان رفت و این رجزِ به یادماندنى را خواند:
أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ / سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ
امیر من، حسین است و چه نیکو امیرى؛ که شادى دل پیامبرِ بشیر و نذیر است.
عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ / فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر
على و فاطمه پدر و مادر اویند، آیا شما براى او همانندى مى شناسید؟!
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى / لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنیر
طلعتش مانند خورشید نیم روز است و چهره اش چون ماه شب چهارده درخشان است.
این نوجوان چون به شهادت رسید دشمن سرش را جدا کرده و آن را به سوى امام حسین علیه السلام پرتاب کرد.
مادر شجاعش «بحریّه» دختر «مسعود خزرجىّ» سر فرزندش را برداشت و بوسید و با همان سر به طرف دشمن حمله کرد و آن را بر سر مردى از سپاه ابن سعد کوبید.
آنگاه برگشت و ستون خیمه را گرفت و در حالى که این رجز را مى خواند بر دشمن حمله کرد:
أَنَا عَجُوزٌ فِی النِّساءِ ضَعیفَةٌ / خَاوِیَةٌ بالِیةٌ نَحیفَةٌ
با اینکه در میان زنان، پیره زنى ضعیف، سست استخوان، فرو ریخته و لاغر اندامم،
أَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَة عَنیفَة / دُونَ بَنِی فَاطِمَةَ الشَّریفَة
ولى در حمایت از فرزندان فاطمه گرامى، ضربات مهلکم را بر شما وارد مى سازم.
پس از آن عمود خیمه را به سوى دشمن پرتاب کرد که به دو نفر از آنها برخورد کرد.
هر زمانه ای ؛ امام و حجتی هست.:72:
السلام علیک یا صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف :72:
http://www.hamdardi.net/imgup/597835f2de7b5f2fee.jpg
:72:
دعای فرج امام زمان (عج )
الهی عظم البلاء ....
دعای ندبه با صدای استاد فرهمند
دعای ندبه
http://www.hamdardi.net/imgup/597835f413008076e9.jpg
:72: