-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
دوستان عزیزم ممنون :72:
نازنین جان باهاش قبلا صحبت کردم، فکر کنم بازم باید باهاش صحبت کنم ممنونم عزیزم :72:
ممنون الینای عزیز..:72: من هم دقیقا همین حس رو دارم، امیدوارم که مشکلی برای مطرح کردن باقی نمونه..
:72:
مینای عزیزم ممنون، الان دیگه عذاب نمی کشم، راحتم، باشه عزیزم سعی می کنم از این دوران نهایت استفاده رو ببرم، باز هم از لطفت ممنونم.. :72:
bloom عزیزم، ممنونم، امیدوارم مشکل شما هم هر چه زودتر حل بشه.. از لطفت ممنونم.. :72:
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزیزم
خبری نشد؟ ما رو از حالت بی خبر نذار
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد جونم سلام خوبی عزیزم خبری ازت نیست اوضاع احوالت خوب شده
عزیزم مارو بی خبر نذار و از زندگیت لذت ببر
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام عزیزم الان اوضاع چطوره خوبه بهتره؟
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
راستش پست ها رو خوندم و حسابی گیج شدم ..و فعلا چیزی نمی نویسم , ترجیح میدم یه خرده فکر کنم بعد پستم و ارسال کنم .
اون که عاشق بود و عمری از جدا شدن می ترسید
همه ی هراس و ترسش , به دروغش نمی ارزید ..!
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
چی بگم؟؟؟ همسرم هنوز فکر می کنه به من لطف کرده! با اینکه سه روز از اون قضیه می گذره و من خیلی آروم باهاش رفتار می کنم و چیزی به روش نمیارم اون همچنان به رفتارش ادامه میده، فکر می کنم نباید انقدر ساده ازش می گذشتم.. البته در ظاهر گذشتم هنوز در درونم نتونستم ببخشمش، شاید اگه رفتارش رو خوب می کرد من هم راحت تر از صمیم قلب می بخشیدمش، اما خیلی از دستش ناراحتم، در ظاهر چیزی به روش نمیارم خیلی خونسرد برخورد می کنم اما ....
نمی دونم باید باهاش چی کار کنم...
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزیزم
اون باطنشو پشت یه قیافه خشن پنهون میکنه تا تو نفهمی که در باطنش چی می گذره
خودت که باید همسرتو بهتر بشناسی
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
دیگه نمی دونم میشناسمش یا نه...
اون داره منو از خودش دور می کنه. الان حالم زیاد خوب نیست، فکر کنم حرف نزنم بهتره....
الینا عزیز ممنونم که بهم کمک می کنی
:72:
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام shad عزیز
خانومی الینا راست میگه در حقیقت هسرت مرد بدی نیست ولی من نمی دونم چرا آقایون بعضی موقع ها می خوان نشون بدن که بد هستند و به جای اینه آروم کنن باید آروم بشن
درسته که الان وظیفه همسرته که تورو آروم کنه ولی طبق اون چیزایی که گفتی اون بیشتر از تو بهم ریخته آرامش تو شاید آرومش کنه
من می دونم که تظاهر کردن به آرامش وقتی درونت آتیشه خیلی سخته
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزیزم
به کجا رسیدی؟
اون حرفها رو بهش زدی؟
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
من اصلا نمی خواهم انرژی منفی بدهم ولی کاش همسرتو پیش مشاور می بردی شاد. شوخی نیست یک عمر باید با این اخلاق ها زندگی کنی ...
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
ممنون دوستان..
گفتم الینا جان..
امروز یه اتفاق جدید افتاد، یه سوء تفاهم، هرچی بهش گفتم جریان چی بوده....
قرار بود شوهر خواهر من برام یه سری نقشه از پارکای تهران یا کرج گیر بیاره، امروز بهم زنگ زد گفت دوستم میاد مترو کرج صادقیه، ساعت 5/3 گفتم اون موقع من دانشگاه هستم گفت پس بهش زنگ بزن، شماره اش رو بهم داد، ولی من تماس نگرفتم گفتم بعد از کلاس زنگ می زنم، اما یه اشتباهی کردم فکر کردم شوهر خواهرم مترو علم و صنعت رو گفته و همه اش توی ذهنم بود که باید برم مترو علم و صنعت، به همسرم زنگ زدم گفتم باید برم اونجا سی دی بگیرم، گفت بگو با پیک بفرسته و خلاصه همسرم زنگ زد به شوهر خواهرم که بگه با پیک بفرسته، اونم گفت اصلا قرار نبوده بره مترو علم و صنعت من خبر ندارم، من نگفتم اونجا بره و خلاصه هیچی... همسر من هم کلی عصبانی شد که چرا بهم دروغ گفتی منم مونده بودم این وسط چی شده، گفتم بذار زنگ بزنم به حامد ببینم چی میگه، زنگ زدم تازه فهمیدم اشتباه متوجه شدم، حالا که به همسرم میگم اشتباه گرفته بودم باور نمی کنه میگه دروغ میگی، خلاصه یه بهونه پیدا کرده برای اعصاب خرد کردن.
از طرفی هم وقتی داشتم بر می گشتم خونه یه خانمی کنارم نشست و شروع به صحبت کرد، گفت اسم همسرت کامرانه! منم اول فکر کردم از آشناهاس، بعد گفت که من باهمسرت رابطه دارم و می خواستم بهت بگم، بهش گفتم حوصله ندارم، گفت همیشه میدون ونک همدیگه رو می بینین من فکر می کردم امروز هم اومدی ونک اونو ببینی و ... به همسرم گفتم، داشت فکر میکرد که کی بوده، البته دقیقا مشخص بود که طرف مزاحمه و بیشتر فکر می کنم از طرف یه آقایی باشه که من میشناسمش و حالا می خواد اینطوری اذیت کنه، خود همسرم هم همون حدسو زد و گفت شاید از طرف آقای ... بوده. اما داشت حرف می زد می گفت یادته بهت گفتم چند وقت پیش یه دختره مزاحم شده بود اسمش رویا بود، گفتم آره ، گفت شاید اون بوده، چطوری بود؟ گفتم معمولی بود اما خیلی آرایش داشت، گفت نه رویا چاق بود، گفتم مگه دیده بودیش؟ گفت آره من که بهت گفته بودم دیدمش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفتم نگفته بودی که دیدیش، فقط گفته بودی که مزاحم تلفنیه، گفت یادت نیست!!!! خلاصه الان اون از دست من ناراحته که بهش دروغ گفتم!!! منم باید از دست خودم ناراحت باشم که چرا انقدر فراموشکار شدم!!!!
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
امشب شب خوبی نداشتم! بعضی وقتها دوست دارم داد بزنم! با چه مهارتی همسر من می تونه همه چیز رو بر علیه من بچرخونه، اونوقت بگه من دشمن تو نیستم!
دوست دارم یه مدت برم توی یه جنگل، جایی که دست هیچ آدمی بهم نرسه، حداقل یه هفته، لعنت به این فرهنگ که یه دختر نمی تونه تنها شب رو جایی بگذرونه!!!!!! من احتیاج به تنهایی دارم، به سکوت، دوست دارم جز طبیعت بکر چیزی اطرافم نباشه، فقط یه هفته،
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد....
این شعر فریدون مشیری الان مصداق کامل حال منه، از وقتی که تصمیم گرفتم برای ارشد درس بخونم .......
من چرا انقدر ساده گذشت می کنم؟ چرا به جای عصبانی شدن و ناراحت شدن سعی می کنم همسرمو آروم کنم و بعد اون بخواد حق به جانب تر حرف بزنه...
اونوقت بعد از نیم ساعت زنگ بزنه و معذرت خواهی کنه! از چی؟ از کی؟ اونوقت با افتخار بگه که من می خواستم ببینم اون مزاحمه کیه که باهاش قرار گذاشتم، تا اون حد که ....................... بهش میگم اگه من این کار رو می کردم چی؟ میگه نههههههههه تو فرق می کنی! چه فرقی؟ من هم احساسم دقیقا مشابه احساسیه که به تو دست میده، اونوقت میگه، راست می گی من به تو فکر نکرده بودم!!!
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد!
میگه نگران نباش، سنش از من بیشتر بود، اصلا هم خوشگل نبود، چاق بود، از این دخترای پخمه بود، اون موقع شک داشتم ببینم از طرف همون آقای .... نبوده باشه..
جریان این آقای .. اینه که من یه مدت باهاش کار می کردم، پسر یکی از شاعرای بسیار معروف معاصر بود که الان در قید حیات نیست (شاعر)؛ این آقا سن پدر منو داشت اما در سرش خیالهای واهی بود، خیلی سعی می کرد نظر منو نسبت به همه پسرهای جوون بد کنه، خیلی جلوی پای منو همسرم هم سنگ انداخت، حتی به خودش اجازه داد که ازم خواستگاری کنه و وقتی جواب رد منو شنید سکته کرد، با کامران دشمن بود، من همه چیز رو خیلی ساده با کامران در میون گذاشته بودم، یک ماه قبل از اینکه عقد کنیم از اونجا اومدم بیرون، یعنی بعد از خواستگاری کردن وسکته کردنش، اما دست بردار نبود. شماره موبایلمو عوض کردم، از سر کارم هم استعفا دادم، دیگه به جلسات شعر نرفتم ......... برای همین دیگه خبری ازش نیست، اما اون شماره کامران رو پیدا کرده بود چون جاهای مختلف آشنا زیاد داشت.
اما این توجیه خوبیه! نمی دونم باید چی کار کنم، کار درست چیه، چی فکر می کردم چی شد!!! اطمینانم !! هیچی ازش نمونده، با چه اطمینانی با کامران ازدواج کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نازنین جان همسر من اهل مشاوره نیست، یعنی بود اما الان دیگه نیست!
دلم برای اطمینان و احساسی که به همسرم داشتم تنگ شده! دلم برای اون مشکلات ساده که قبلا نوشته بودم تنگ شده، دلم برای کامرانی که یک ماه پیش می شناختم تنگ شده......................
دلم تنگ شده، چرا انقدر پشت سر هم همه چیز داره رو میشه! من فرصت فکر کردن می خوام!!! یه جنگل بکر، یه جایی که هیچکسی نباشه، یه جنگل بکر می خوام........
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
shadعزیز واقعا"متاثر شدم .امیدوارم.....امیدوار باشی.در پناه حق
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
shadعزیزم سلام
خانومی خودتو کنترل کن عزیزم آروم باش دیگه واقعا نمی دونم چی بگم چون احساس می کنم هرچی بگم فکر نکرده گفتم فقط دیگه زمان اون شده که یکم بیشتر به اخلاق ها برخردها رفت آمدها و.... توجه کنی
یکمی کامرانو زیر نظر بگیر 2 حالت داره یا می خواد حس حسادت تورو تحریک گنه یا اینکه .... نمی دونم
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام شاد خوبم. عزیزم تو می دونی من خیلی به زندگی متاهلی آدمها اهمیت می دهم و همیشه اعتقاد دارم بعد از بستن پیمان زناشویی ادم باید چشم هاشو ببنده و تلاش کنه برای زندگی بهتر.
ولی نمی دونم چرا وقتی پست های تو رو می خونم اصلا این احساس رو ندارم. اگه دقت کنی من خیلی برات چیزی نمی نویسم چون نمی خواهم بهت انرژی منفی بدهم.
شاد عزیزم تلاش هات قابل تحسینه ولی تا کی ؟؟؟ تا اخر عمرت می خوای یک طرفه تلاش کنی ؟؟؟ که به چی برسی؟ آرامش . می رسی؟؟؟
شاد عزیز من نمونه مردهایی با اخلاق همسر تو زیاد دیدم.
ببین مردهای خوبی هستند . ذاتشون درسته . شاید خیلی هم همسرشون رو دوست داشته باشند ولی متشنجن. و این تشنج و درگیری ها همیشه باهاشونه ( اولین موردش پدر خودم - مادر همسرم و ...)
به قول برادرم زندگی با این ادم ها همیشه دچار نوسانه و هیچ وقت ارامش ندارند. انگار همیشه اماده اند واسه جبهه گیری.
همسر تو مرد خوبیه. تو کارش موفقه ولی توی زندگیش چی ؟؟؟ اگه اون علاقه ای رو که تو بهش داری رو کنار بگذاریم باز هم مرد ارامی ؟؟؟ همسرت روحش ارام نیست عزیزم . همون طور که پدرش نیست. نمی تونیم منکر تاثیر رفتار والدین در کودک بشیم.
من . تو . برادرم. همرست . همسرم و ... هممون هر چی هم که با روحیات خانواده مشکل داشته باشیم باز هم قسمتی از اون اخلاق ها تو خون و ژن ما هست.
من برخلاف بچه ها که همه تشویقت می کنند تشویقت نمی کنم. چن همه اش نشستی تو قایق زندگی دو نفرتون و تو به تنهایی پارو می زنی. درسته همسرت هم تو رو دوست داره. ولی ...
کاش بتونی تغییرات اساسی و بنیادی ایجاد کنی.
عزیزم تو الان فقط داری اوضاع رو ظاهرا کنترل می کنی ولی باطنش چی ؟ اصل ماجرا توی این چند ماهه تغییر کرده ؟؟؟
من در تعجب مشاوره ای هستم که تو رفتی . ( امیدوارم از این مشاورهای الکی نرفته باشی. ) به عقل من و تجربه هایی که تا الان کردم به نظر من شما دوتا اصلا از لحاظ روحی هیچ سنخیتی ندارید.
نمی دونم.
با اینکه خودتو خیلی دوست دارم شاد خوبم و همیشه پست هاتو دنبال می کنم ولی هیچ وقت حرفی ندارم بزنم. چون احساس می کنم حرفام تلخه و شاید تو داری درست فکر می کنی.
عزیزم باز هم خودت می دونی. من فقط نظرمو گفتم . نمی دونم درست یا غلطه ؟؟؟ برات آرزوی موفقیت می کنم عزیزم.
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزیزم
نمیدونم باید چی بگم
خیلی دلم گرفت از حرفهایی که شوهرت بهت زده بهتر نیست یه کم بهش اولتیماتوم بدی؟
اون حق نداره با تو اینجوری رفتار کنه
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
دوستای خوبم ممنونم!
نمی دونم چه اتفاقاتی داره می افته اما اونقدر میدونم که آرامشی که دارم، داره بهم کمک می کنه. دیروز صبح همسرم کلی اس ام اس برام فرستاده بود که از دلم در بیاره، عصر هم زنگ زد که با هم بریم بیرون، من کلاسم خیلی طولانی شد، اصلا دلم نمیومد بهش چیزی بگم، برگشتنی یه دختری یه سی دی بهم داد و گفت اینو یه خانمی داده بدم به شما، حدس زدم از طرف همون دختره باشه، همسرم زنگ زد گفت داره میره خونه ما، منم گفتم که میام اونجا، نمی دونم چرا انقدر آروم بودم، اصلا نه ناراحت بودم نه عصبانی فقط احساس می کردم نباید اجازه بدم همسرم ناراحت بشه، بهش گفتم که دوباره یه نفر سی دی اورده، گفت بذار ببینیم، نمی خواستم خودم ببینم اما همسرم اصرار کرد که بیا ببین، یه نامه بود، از روابطش با همسرم نوشته بود و منو دختر ساده خطاب کرده بود و بهم گفته بود که من پسرهای زیادی رو می شناسم که از همسرت بهترن و اگه بخوای با اونا آشنات میکنم!!!
فهمیدم طرف قصدش یه شیطنت ساده نیست، با همسرم کلی فکر کردیم که کار کی می تونه باشه، از حرفهایی که زده بود معلوم بود کسیه که به خونه همسرم رفت و آمد داشته، ازم خواسته بود سه شنبه برم دانشگاه تا سی دی دوم رو بهم بده، اما نمی خوام برم، چون احساس می کنم اگه برم همونطور که اون دوست داشته عمل کردم..
از دیشب تا حالا اخلاق همسرم خیلی عوض شده، اصلا فکر نمی کرد من اینطوری برخورد کنم، تا حالا چند بار ازم تشکر کرده که همراهش بودم و حرفهای اونو باور نکردم..
خودم هم الان احساس بدی ندارم، اصلا نمی دونم چرا انقدر آرامش دارم، احساس می کنم همسرم بیشتر از هر موقعی به من نیاز داره و نباید تنهاش بذارم...
نمی دونم، بعضی وقتها از کارهای خودم تعجب می کنم، به هر حال خدا رو شکر که تا الان احساس خوبی دارم.
کیوان عزیز ممنون، فعلا شکر خدا امیدوارم..:72:
bloom عزیزم ممنونم، احساس می کنم اگه بخوام اونو زیر نظر بگیرم شخصیت خودم زیر سوال میره، نمی تونم این کار رو بکنم چون از این کار متنفرم. اما چشم سعی می کنم روی برخوردها بیشتر دقت داشته باشم.. :72:
نازنین عزیز ممنونم، ازت خواهش می کنم نظرتو همیشه بگو حتی اگه فکر می کنی موج منفی میده. درست میگی من و همسرم از خیلی جهات با هم تفاوت داریم، اما تنها کسی که می تونه اونو آروم کنه منم، اصلا بعضی وقتها نمی دونم چطوری این کار رو انجام میدم. خودش هم همیشه اینو میگه، اشتباهات گذشته همسر من همه با هم داره رو میشه، شاید برای اینکه من بتونم انتخاب مجددی بکنم، برای اینکه بدونم واقعا دارم با چه کسی زندگی می کنم، اینکه آیا واقعا این شخصیت، می تونه به من کمک کنه که در بعضی مواردی که ضعف دارم رشد کنم؟ بعضی وقتها میبینم که همسرم از من یه آدم صبور ساخته، یه کسی که به آینده امیدواره و منتظر اتفاقات خوبه، همه اینها رو اخلاقهای بده همسرم برام ایجاد کرده. باید بیشتر فکر کنم نازنین جان، خیلی بیشتر، فعلا تا زمان ازدواجمون وقت برای فکر کردن دارم...:72:
الینای عزیز ممنونم، همسر من یه بهونه ای پیدا کرد برای اینکه بتونه بهتر خودش رو خالی کنه، به نظرت چه اولتیماتمی باید بهش بدم؟ با توجه به اتفاقایی که دوباره برام افتاده به نظرت چه کاری بهتره؟:72:
به نظرتون چه طوری با این مزاحم برخورد کنیم؟؟
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزيز دوست من تو اين زمينه تجربه داشت ، يعني قضيه مزاحم و
اون زمانيكه مجرد بود ؛ خواستگاراي زيادي داشت، يكي از اين خواستگاراش بعد از اينكه دوستم وهمسرش ازدواج كردن براي اينكه بخواد از شوهرش بدليل ازدواج با الهه عشقش تاوان بگيره ، مزاحمتهاش شروع شد و جالب اين بودش كه سعي ميكرد با تلفنهاش و نامه هاش همسر دوستمو جلوي خونواده دوستم خراب كنه و اصلا به دوست من كاري نداشت و ديليل اين كاراش هم اين بود كه مي خواست دوستم از همسرش جدا شه و اون با دوست من ازدواج كنه ... آتش حسادتش روز به روز شعله ور تر ميشد . تا اينكه بعد 3 ماه كه واقعا ديد كاري از دستش بر نمياد و اون دو تا مثل دو تا مرغ عشق از هم جدا شدني نبودن ، پاشو كنار كشيد و يكروز به دوستم زنگ زد و حلاليت طلبيد . اما چه سود ؟( اميدوارم خدا شر همه دشمنا و حسودا رو از زندگي همه ما ريشه كن كنه )
منم تصور مي كنم كه اين مزاحمتها شايد به خاطر خودتونه ، حكايت علاقه اون آقا به شما
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد گرامی سعی کنید رو احساساتتون یک مقدار کنترل داشته باشید. به این صورت یک روز اون رو یک فرد بسیار خوب و یک روز اون رو به صورت فردی غیر قابل تحمل نمی بینید. ببینید دقیقا چی از اون می خواید و این رو همیشه ازش بخواید.باور کنید این به کارتون میاد.
اخلاقهای آنی اون نباید شما رو به صورت آنی تحت تاثیر قرار بده. زندگیتون رو داکیومنته(مستند ) کنید. همه چیز رو برای خودتون بنویسید و بهشون نگاه کنید(مرور کنید). بابت کارهای نامناسب اون اگر هم واکنشی نشون می دید با توجه به این مستندات باشه. اشتباهی که دارید مرتکب می شید تغییرات روحیه و نگرش شما به صورت یک مرتبه با توجه به اخلاقیات اونه- درسته شاید واکنشی نشون ندید. اما قبول که دارید حداقل خودتون زجر می کشید. به کل زندگیتون با همه اتفاقاتی که افتاده نگاه کنید. به همه زندگیتون. اشتباهاتی از سمت همسرتون رخ داده که باید جبران بشه. اگر بعد از نگاه کردن به کل زندگیتون به این نتیجه رسیدید که ارزش صبر کردن رو داره صبر کنید و واکنشها تون رو منطقی تر نشون بدید. نه از ابراز علاقه های اون خیلی مشعوف بشید و نه از کارهای نامناسبش خیلی دلخور. فکر می کنم شما دختر عاطفی و احساساتی هستید. این بسیار عالیه ولی یک مرتبه به این توجه کنید از این احساسات متغیر برای اینکه لااقل خودتون کمتر زجر بکشید باید خلاص بشید. فکر کنید راجع به همه چیز و تمام دیدگاهاتون رو با توجه به نتیجه فکرتون یک مقدار ماناتر(پایدارتر) کنید.اولتیماتوم بدید و هرگز سر اولتیماتومی که با اون به توافق رسیدید حتی در شرایط اوج عاطفی کوتاه نیاید. نیازی به بهم زدن زندگیتون نیست. نیاز هست که به تصمیمات منطقی(که با تفکر کامل گرفته شده وبا همسرتون در میون گذاشته شده ) عمل کنید. باید بتونید محکمتر باشید.
موفق باشید
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
به زندگیتون کلی نگاه کنید. خلاصش می شه این. از اون چیزهایی که زندگیتون رو به مخاطره می ندازه تحت هیچ شرایطی کوتاه نیاید
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
ماندگار عزیز ممنون، راستش خیلی ها هستن که به روابط من و همسرم حسادت می کنن، (اطرافیانمون چیزی از مسائل ما نمی دونن)، دوست ندارم بی خودی به کسی شک کنم، همسرم میگه کسی که انقدر دقیق دنبال قضایا بوده و از همه چی سر دراورده به این آسونی دست بردار نیست و می ترسه یه بلایی سر من بیاره. اگه اون آقا باشه با این همه نفوذی که داره هر کاری ازش بر میاد نمی دونم ...
:72:
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
santatian عزیز شما حق دارید، متاسفانه من نمی دونم دارم چی کار می کنم، این ضربه ها در عرض چند روز خیلی شکه ام کردن. برای همین احتیاج به یه جنگل دارم..
ولی واقعا نمیدونم همسرم یه آدم دوست داشتنیه و همونطور که در ظاهر نشون میدم باید باهاش برخورد کنم و یا اینکه دارم اشتباه میکنم و این کارها به ضررم تموم میشه. اما واقعیت اینه که نمی تونم بد بودنش رو بپذیرم. نمی تونم فکر کنم که تمام این کارها رو از روی قصد انجام میده..
خوبیهاش رو می تونم باور کنم اما بدیهاش رو مثل یه طوفان زودگذر میبینم که باید رد بشه و بره! همیشه در بدترین شرایط وقتی که از دستش ناراحتم حضورش بهم آرامش میده، همیشه پیش خودش شکایت خودش رو کردم، همیشه قبل از دیدنش هیجان خاصی رو احساس می کنم، همیشه بهترین کسیه که می تونم روش حساب کنم... می دونم این همه احساساتی بودن غیر منطقیه اما در حال حاضر نمی تونم کاری انجام بدم، همسرم اونقدر خوبی داشته که من همچین حسی رو بهش داشته باشم، اما خودش نمی دونه که من واقعا چه حسی بهش دارم، نمی خوام هم بفهمه..
فقط باید سعی کنم دوباره بهش اطمینان پیدا کنم، نمی دونم دیگه چی مونده که از من پنهون کرده اما دیشب می گفت باور کن اگه چیزی رو بهت نگفته بودم یادم نبوده، یا گذاشته بودم سر فرصت مناسب بهت بگم و بعد از یادم رفته. چون می خوام بهش دوباره مطمئن بشم حرفش رو باور کردم، من می خوام همه تلاشم رو بکنم.
من در ظاهر خیلی محکم برخورد می کنم اما قبول دارم که در درونم زجر می کشم، همسرم همیشه میگه از عکس العملهام تعجب میکنه، خودم هم تعجب می کنم! معمولا در ظاهر طوری عکس العمل نشون میدم که انگار اتفاقی نیفتاده و همه چیز بر وفق مراد پیش میره، البته این عکس العملهام خیلی کمکم کرده، تونستم در فرصتی مناسب به اتفاق پیش اومده فکر کنم و راه مناسبتری پیدا کنم. شاید اون لحظه درونم حسابی به هم ریخته باشه، مثل این چند باری که درونم رو توی پستهام نشون دادم، اما ظاهرم آرومه، بعضی وقتها سعی کردم حداقل عصبانیتم رو نشون بدم، چند بار این کار رو کردم که نتیجه اش رو نوشته بودم.
نمیدونم الان واقعا نمیدونم مسائلی که مربوط به گذشته همسرم میشه چند درصد امکان داره زندگیمون رو به مخاطره بندازه؟
:72:
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
santatian عزیز شما حق دارید، متاسفانه من نمی دونم دارم چی کار می کنم، این ضربه ها در عرض چند روز خیلی شکه ام کردن. برای همین احتیاج به یه جنگل دارم..
ولی واقعا نمیدونم همسرم یه آدم دوست داشتنیه و همونطور که در ظاهر نشون میدم باید باهاش برخورد کنم و یا اینکه دارم اشتباه میکنم و این کارها به ضررم تموم میشه. اما واقعیت اینه که نمی تونم بد بودنش رو بپذیرم. نمی تونم فکر کنم که تمام این کارها رو از روی قصد انجام میده..
خوبیهاش رو می تونم باور کنم اما بدیهاش رو مثل یه طوفان زودگذر میبینم که باید رد بشه و بره! همیشه در بدترین شرایط وقتی که از دستش ناراحتم حضورش بهم آرامش میده، همیشه پیش خودش شکایت خودش رو کردم، همیشه قبل از دیدنش هیجان خاصی رو احساس می کنم، همیشه بهترین کسیه که می تونم روش حساب کنم... می دونم این همه احساساتی بودن غیر منطقیه اما در حال حاضر نمی تونم کاری انجام بدم، همسرم اونقدر خوبی داشته که من همچین حسی رو بهش داشته باشم، اما خودش نمی دونه که من واقعا چه حسی بهش دارم، نمی خوام هم بفهمه..
فقط باید سعی کنم دوباره بهش اطمینان پیدا کنم، نمی دونم دیگه چی مونده که از من پنهون کرده اما دیشب می گفت باور کن اگه چیزی رو بهت نگفته بودم یادم نبوده، یا گذاشته بودم سر فرصت مناسب بهت بگم و بعد از یادم رفته. چون می خوام بهش دوباره مطمئن بشم حرفش رو باور کردم، من می خوام همه تلاشم رو بکنم.
من در ظاهر خیلی محکم برخورد می کنم اما قبول دارم که در درونم زجر می کشم، همسرم همیشه میگه از عکس العملهام تعجب میکنه، خودم هم تعجب می کنم! معمولا در ظاهر طوری عکس العمل نشون میدم که انگار اتفاقی نیفتاده و همه چیز بر وفق مراد پیش میره، البته این عکس العملهام خیلی کمکم کرده، تونستم در فرصتی مناسب به اتفاق پیش اومده فکر کنم و راه مناسبتری پیدا کنم. شاید اون لحظه درونم حسابی به هم ریخته باشه، مثل این چند باری که درونم رو توی پستهام نشون دادم، اما ظاهرم آرومه، بعضی وقتها سعی کردم حداقل عصبانیتم رو نشون بدم، چند بار این کار رو کردم که نتیجه اش رو نوشته بودم.
نمیدونم الان واقعا نمیدونم مسائلی که مربوط به گذشته همسرم میشه چند درصد امکان داره زندگیمون رو به مخاطره بندازه؟
:72:
شاد گرامی من هم معتقدم این احساسات درونی پاک و مثبت اندیشی بسیار به نفع زندگیتونه. این که شما به روی خودتون نمیارید نشون از بزرگ منشی شماست (تا حدودی که افراطی نشه) اما کافی نیست. باید اصل موضوع حل بشه. همسر شما بسیار مرد خوبی هم باشه و نسبت به شما دید عالی هم داشته بشه چیزی وجود داره که الان داره شما رو بسیار آزار می ده. اون باید عمق این آزارو متوجه بشه . نه با (عذر می خوام) غر زدن یا گلایه کردن. با درد ودل کردن . براش توضیح بدید که شما یک خانوم هستید و تو باورتون زیباترین و پابرجاترین عهد عهدیه که همسر شما به شما می ده و دلتون برای زندگی قشنگی که دارید می سوزه. ازش بخواید برای تموم شدن تمام دل نگرانی هاتون بهتون این قول رو بده که برای همیشه تمام اشتباهات گذشتشو(برای این که شما هم فرار کنید) بدون تکرار رها کنه!بگید که می دونم دیگه انجام نمی دی. اما فقط برای آروم موندن من هم که شده این قول رو به من بده. باهاش باز هم بهتر شید(شما چیو می خواید حل اون نگرانی ها دیگه؟ این راه خوبی نیست که منبع نگرانی ها به خودش بیاد و کاری کنه که شما به جای احساس نگرانی احساس امنیت همیشگی رو از حضور اون داشته باشید؟). یک بار این قول رو بگیرید( از تمام جزئیاتی که نگرانتون می کنه صحبت کنید) و بعد از گرفتن این قول موضوع رو رها کنید. همسر شما یقینا با توجه به توصیفاتی که کردید ارزش این حرکت شما رو متوجه می شه و سعی در بهبود شرایط ذهنی شما و واقعیات موجود خواهد داشت. تغییرات در روحیه خودتون رو به مرور می تونید ببینید.
منظور من از کلی نگاه کردن به زندگی دقیقا ندیدن جزئیات منفی و بسیار کم تکرار اون هست. شما کل زندگیتون رو چند ماهی تحت سنجش قرار می دید. اخلاقیات کلی اون رو و خودتون رو متوجه می شید و از این به بعد بر اساس اونها برنامه ریزی می کنید.
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
منم با آقای santatian موافقم shad عزیزم
همیشه غر زدنو دعوا کردن و محکوم کردنو گریه کردن نتیجه عکس می ده ولی اگه با سیاست منظورتو طوری بهش برسونی که تو خلوت خودش شرمنده بشه بیشتر جواب می گیری
مراقب خودت باش خانومی سعی کن به مسئله زیاد بال و پر ندی چون الکی بزرگش می کنی
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزیزم
این خیلی خوبه که عکس العمل خوب نشون میدی و چیزی رو به روی خودت نمیاری
من هم هر وقت با شوهرم بحثم میشه همون موقع از دلم همه چیزو پاک می کنم و دیگه اصلا" به روش نمیارم که ما با هم مشکلی داریم و تا حالا خدا رو شکر موفق بودم.
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شادعزیزم
سعی کن اون کارشو فراموش کنی تا بتونی زندگی خوبی داشته باشی
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزيز
من تصور مي كنم كه نبايد مزاحمت هاي اين آقارو دست كم گرفت چون به قول خودت خيلي ها به روابط تو و همسرت حسادت مي كنن . و اين اقا يك نفر از اون خيلي هاست .
اگه واقعا مطمئنيد كه كار ، كار اون اقاست چرا باهاش از در صلح وارد نميشيد و مشكلتونو حل نمي كنيد . اينكه هر روز بخواي منتظر يكي باشي كه بخواد بياد بد همسرتو بگه و تنتو بلرزونه ، در دراز مدت تكرار ميشه و اين ممكنه ديدگاهاتو نسبت به زندگيت تغيير بده عزيزم
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
عزيزم برات پيغام خصوصي گذاشتم.
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
ممنونم دوستان عزیز.. :72:
امروز رفتم دانشگاه اما خبری نبود، همسرم بهم می گفت نمی دونم اگه جریان برعکس اتفاق افتاده بود من هم می تونستم مثل تو با قضیه برخورد کنم یا نه. یه اتفاقی درون همسرم افتاده بود که این قضیه به کل دگرگونش کرد. من اینو حس کردم، وقتی این چند روز توی چشماش نگاه می کنم چیزی جز آرامش و قدردانی نمی بینم.
santatian عزیز، شما درست میگید، من باید از همسرم قول بگیرم، همسرم خیلی روی قولهایی که میده تعصب داره، میتونم روی قولاش حساب کنم، معمولا وقتی تا از چیزی مطمئن نباشه قول نمیده. اما فعلا زمانش رو مناسب نمی دونم چون احساس می کنم الان همسرمه که به من احتیاج داره، فعلا خودم رو گذاشتم در مرحله بعد، گذاشتم همسرم به آرامش برسه بعد. سعی می کنم به صورت کلی یه بازنگری به روابطمون داشته باشم، باید ببینم این چند ماه به چه صورت با هم برخورد داشتیم و به چه نتایجی رسیدیم... ممنونم از راهنمایی خوبتون :72:
bloom عزیز ممنونم، من اهل غر زدن نیستم، منظورت کدوم مسائله عزیزم؟ اگه منظورت مزاحمه اس که برای من وجودش اصلا مهم نیست، اما همسرم نگرانه منه، اگه هم منظورت روابط همسرمه، فعلا فراهم کردن شرایط آرامش برای همسرم فکرم رو مشغول کرده. شما درست میگی نباید به چیزی پر و بال داد ممنون :72:
الینای عزیزم دارم سعی می کنم فراموش کنم، البته این حسی که الان همسرم داره باعث شده راحت تر بتونم فراموش کنم البته طبق گفته آقای santatian بهتره یه قول از همسرم بگیرم تا آرامش بیشتری داشته باشم.. ممنونم عزیزم :72:
ماندگار عزیز موضوع اینه که ما مطمئن نیستیم کار اون آقا باشه، یه نفر دیگه هم هست که به اون هم شک داریم، اونم یه آقاس البته از دوستای قدیم همسرمه، فعلا نمی دونیم کیه، امروز رفتم حراست دانشگاه و ازشون خواستم حتما کارتها رو چک کنن، نمی دونم کیه، یا یه خانمه، یا اینکه یه آقایی هست که یه خانم رو برای این کار اجیر کرده...از توجهت ممنونم عزیزم :72:
چکامه عزیز، ممنون از پیغامت، من هم برای شما پیغام گذاشتم عزیزم.:72:
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام شاد عزيز. من تازه امروز با تايپيك شما آشنا شدم و تمام صفحاتتون رو خوندم و واقعاً متأثر شدم .مسئله هاي حادي تو زندگيتون هست كه خيلي دردسر سازه. من به نوبه خود به اين صبر و شكيبايي شما آفرين مي گم. من اگه جاي شما بودم يك لحظه هم نمي توانستم تحمل كنم چه در مورد مردسالاري شوهرتون و چه در مورد اين مورد اخير. شايد عجول بودن من رو مي رسونه. ولي به نظر من اين مسئله تا روشن نشده از كنارش رد نشيد وگرنه شك و ترديد تا سالها در وجود شما مي مونه كه جز پشيموني براي شما سودي نداره. بعد اگر اين مسئله روشن شد اخلاقيات شوهرتون رو مورد بازبيني قرار بديد. شوهر شما علاوه بر مرد سالاري، شكاك هم هست و اين شايد به خاطر كارهايي كه خودشون انجام داده اند. هنوز مشاوره رو ادامه مي ديد. بهتره اين مسايل اخير را هم به مشاوره بگيد. اميدوارم زندگي روي خوششم به شما نشون بده.
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
حرف دل گرامی یخورده کمتر ته دل این بنده خدا رو خالی می کردین بهتر نبود؟ الان که تازه زمان امید دادن به اونه دیگه گفتن اینکه من جای تو بودم تحمل نمی کردم. مرد سالاره همسرت و...؟ شادگرامی حتما این مرد رو با همه زوایا دیدند و پسندیدند مشکلاتی بوجود اومده که با گرفتن قول از همسرش و توکل به خدا حل می شه
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
shadعزیزم سلام
یکی می خواد این وسط کامرانو از چشمت بندازه فقط با بی تفاوتی می تونی اون آدمو نا امید کنی اتفاقا اون آدم دقیقا منتظر ببینه عکس العمل شما چیه که به اهدافش برسه اگه هیچ عکس العملی نبینه
عصابش خورد می شه میره پی کارش
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزیز سعی کن هر جور شده این مسئله رو واست خودت حلش کنی نه اینکه ازش بگذری و فکر کنی فراموشت میشه باور کن تا این موضوع رو کاملا واسه خودت حل نکنی همیشه در درونت از چیزی رنج میبری و این بعدها عوارض بدی تو زندگیتون داره .
حالا حل این مسئله راههای مختلفی داره ولی بهترین راه به نظر من همون در قالب دردو دل بیان کردنه این موضوعه البته تو یه فرصته مناسب . اول بزار همسرت به اون آرامشی که میخای برسه بعد یه جوری سر صحبتو باهاش باز کن . همه چیزایی که تورو تا الان بابت این موضوعات نگران کردنو بهش بگو . بگو میخام این آخرین باری باشه که راجب این قضیه صحبت میکنیم میخام همین الان همه چیز تموم شه اگر الان چیزی راجبه گذشتت داری و میدونی مثل این موضوعات بعدها دوباره واسمون دردسر درست میکننو بهم بگو ..........
بشین همه حرفاشو گوش کن و تا راضی نشدی بحثو تموم نکن و در آخر هم ازش قول بگیر که دیگه نزاره یه همچین جریاناتی اینقدر انرژیتو تلف کنن .
دعای من بدرقه راهت باد.
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
حرف دل عزیز ممنون از همدردیت، الان اخلاقش خیلی بهتر شده، چون توی خونواده ما رفت و آمدش زیاده و می بینه که روابط خوب چطوری به وجود میاد سعی کرده خودش رو تغییر بده و خدا رو شکر موفق هم بوده. ولی همسر من شکاک نیست، تا حالا به من شک نکرده، نمی دونم دقیقا منظورت چی بوده عزیزم. باشه سعی می کنم راحت از کنار این مسئله رد نشم. مشاوره دو هفته ای میشه نرفتم شاید هفته بعد برم، ممنون از توجهت عزیزم:72:
santatian عزیز ممنون، پس چرا حسابتون رو غیر فعال کردین!!
:72:
bloom عزیز درست میگی خودم هم همین فکر رو می کنم، من اصلا دوست ندارم عکس العملی نشون بدم اما همسرم میخواد بفهمه از طرف کیه که مثلا حسابش رو برسه. فعلا که خبری ازش نیست. :72:
نفس عزیز ممنون، باشه عزیزم سعی می کنم دقیق تر برخورد کنم، از روش درددل هم استفاده می کنم، از دعات هم خیلی ممنونم عزیزم..:72:
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزیزم
امیدوارم دنیا همیشه به کامت باشه
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
ممنونم الینای عزیز.....:72: :72:
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزیز من همیشه پستاتو می خونم چیزی که بخواد به دردت بخوره برای گفتن ندارم الا اینکه وقتی خوب به مشکلاتت فکر می کنم احساس می کنم آدم حساسی هستی که این حساسیتت به جای اینکه بقیه رو آزار بده فقط خودتوهدف گرفته عزیز دلم اینقدر سعی نکن مدیریت ایجاد آرامش دیگرانو به عهده بگیری در حالیکه خود خوری کنی من احساس می کنم بیشتر از ظرفیتت داری به خودت فشار میاری اینقدر به خودت فشار نیار عزیزم زندگی رو هر طور بگیری همونطور بات رفتار می کنه پس هر چی زندگی رو به خودت آسون بگیری اون بت کمتر فشار میاره باور کن مشکلات زندگی و نو ساناتش اینقد زیاده که این مسایل توشون خیلی گم و بی اهمیته.مواظب خودت باش و از زندگیت لذت ببر.
-
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
f-z عزیزم ممنون.. سعی می کنم یه کم بیشتر روی خودم کار کنم، البته همیشه از زندگی لذت بردم اما بعضی وقتها زندگی رو سخت گرفتم..
:72: