-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
مشكلم اينجاست كه نمي تونم به هيچ وجه فراموشش كنم يا شايدم بقول شما نمي خوام .
دارم از دلهره اون روزي كه بريم طلاق بگيريم مي ميرم . ديگه روم نمي شه برم خونه مادرمينا . جمعه كه زنگ زد گفتم نمي يام خونتون مامانم قاطي كرد و گوشي رو قطع كرد . با خانوادم رابطه احساسي ندارم هيچي . وقتي مي رم خونشون همين جوري تلويزيون نگاه مي كنيم تا روزمون بگذره . مامانم خيلي كم حرفه با اين كه خيلي مهربونه ولي هيچوقت يادم نمي ياد تونسته باشيم يه خورده احساساتي با هم صحبت كنيم و درد و دل كنيم . نمي دونم با چه رويي برم خونشون . همش منتظرم يه بار ديگه باهام تماس بگيرن تا دوباره دعوتم كنن بعد برم اونم مي دونم اينكارو نمي كنن . چون مي دونن من به خاطر گرفتن عقدنامه باهاشون لج كردم .
با شوهرم تماسي نمي گيرم . اونه كه هر چند روز يه بار بهم زنگ مي زنه و تحت فشارم مي ذاره . جالبه كه الان سه روزه ازش خبري ندارم . دفعه آخر باز بهش گفتم باشه مي يام طلاق بگيرم بازم حرفمو عوض كنم و بگم نمي يام ؟ آخه ديگه واقعا خودم روم نمي شه هر روز حرفمو عوض كنم . دلم مي خواد تماسمو باهاش قطع كنم تا يه كمي زمان بگذره ولي هيچ جوري مي تونم شماره سر كارمو و آدرسو داره فوق فوقش پا مي شه مي ياد شركتمون .
تو رو خدا نگين كه اخر كار منم طلاقه و من فقط تنها راهي كه برام مونده اينه كه فراموشش كنم . اصلا هيچ چي بهم نمي چسبه حتي صميمي ترين دوستامم كه بهم زنگ مي زنن مي خوام سريع گوشي رو قطع كنم هيچكدومشونو ديگه دوست ندارم . نمي خوام باهاشون ارتباط برقرار كنم . البته هيچكدومم وقت ندارن كه اگه ام بخوام با من بيان ريم بيرون يا بگرديم . حتي اگه ام وقت داشتن من حوصله شونو ندارم . فقط دوست دارم بشينم گريه كنم و دعا كنم كه برگرده .
وقعا اين حرفايي كه زدين در مورد فكر و خيالم بعد از طلاق درسته . يعني همي نالانشم دارم به همين چيزا فكر مي كنم . من مي دونم آخرش مي ميرم از اين غصه .
نمي تونم از عهدش بربيام و فراموشش كنم مي دونم . يعني ديگه هيچ راهي نمونده جز فراموش كردنش؟ :302:
الان همه فكر و ذكرم اينه كه خدا كنه پول دستش نياد به اين زودي كه بده به وكيل . دارم ديوونه مي شم . احساس مي كنم همه زندگيم از بين رفته . هيچ وقت معني شكست عشقي رو نمي فهميدم ولي الان حس مي كنم ببدترين و وحشتناك ترين حس دنياست . آدم روزي صدبار آرزو مي كنه كاش مرده بود و بدنيا نيومده بود . و كاش كه اشتباهاتشو مي تونست جبران كنه . فقط يه همين حرف تو سرم دور مي زنه كاش .. كاش ... كاش يه بار ديگه برگرده و اونم منو دوست داشته باشه .
باشه از امروز مي رم خونه مادرمينا هر چند واقعا روم نمي شه پيش اونا هم خورد بشم ولي بقول شما من كه ديگه اونو از دست دادم حداقل پدر و مادرمو داشته باشم . هر چند واقعا حاضر بودم سالي يه بار تلفني با پدر و مادرم ارتباط داشتم ولي اون هميشه در كنارم بود .
اصلا نمي تونم تحمل اين شكستو داشته باشم . اصلا ادم صبوري نيستم . و طاقت ندارم .
تصور اينكه من بدون اون يه روزم شاد زندگي كنم اصلا امكان نداره برام . به هر حال ممنونم . فكر كنم ديگه راهي جز اين برام نمونده . تحمل ...
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
همین وضعیت بهترین فرصته تا صبوری را تمرین کنی .
چون بدون صبر و کنترل هیجان ، همیشه زندگیت دچار مشکل خواهد بود .
پس صبور باش و به توصیه هام در پست قبلی خوب عمل کن . مطمئن باش از نتیجش راضی خواهی بود ، فقط عجول نباش و خودتو وادار به صبوری کن .
بخواه میتونی . همین پستت کلی با پستهای قبلت فرق کرد ، آرومتر نوشتی ، هیجانت کمتر شد :104::104:. پس میتونی به توصیه ها عمل کنی .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
همه دوستام فقط مي خوان فضولي كنن . هيچكدوم به فكر منم نيستن .
يكي از دوستاي قديميم وقتي شنيد بهم گفت خاك تو سر بي عرضت كنن . عقل نداري كه . بدبخت اون شوهرت من كه تو رو مي شناسم حتمن تقصير تو بوده تو اصلا زن نيستي كه . بعدم هرهر خنديد و گفت حالا خوبه ديگه راحت شدي يه روز مي يام خونتو فضولي همه رو تعريف كن ببينم چي شده . انگار نه انگار بعدم قطع كرد .
اصلا كسي عين خيالشم نيست . من بدبخت اگه يكي از دوستام يه چيزيش ميشد تا چند روز همش تو فكرشون بودم و ناراحت . سعي مي كردم حداقل دلداريشون بدم و واسشون دعا كنم .
همكارامم كه مي دونن روز اول ناراحت شدن ولي الان همه ديگه رفتن پي كار خودشون تازه انتظار دارن باهاشون شوخي هم بكنم . اصلا هيچكي وضعيتمو درك نمي كنه جز اينجا با هيچكس نمي تونم درددل كنم .
تو شركت قرار بود من تولد همه بچه ها رو بگيرم . يعني وسايل تولدشونو رو به راه كنم و هماهنگي هاشو بكنم . وظيفم نبود ولي همين طوري لطف مي كردم و كمك مي كردم .
چند روز پيش تولد يكيشون بود دلم نيومد كاري نكنيم به حسابدارمون گفتم هماهنگ كنه پول بده بچه ها برن كيك بخرن . اما همشون گفتم پاشو بابا بسه انقدر ادا در آوردي خودت برو دنبال كارا .
مي بينن اعصاب ندارم . بازم همش به فكر خوشگذرونياشونن . هيچ كس نمي فهمه چي مي كشم الان .
از همه بدم مي ياد . احساس مي كنم بعضي ها فقط ترحم دارن و هيچ چي از درد آدم نمي فهمن . خسته شدم . عين آدمهاي عاجز و درمونده شدم كه تنها راهش قبول شكسته و تحمل اون . ولي فقط داره به در وديوار مي كوبه و فكر ميكنه راه فراري پيدا مي شه .
هيجانم كمتر نشد آرومترم نشدم . فقط كم آوردم ديگه فرشته مهربون .
اشكام همين جوري ناخوداگاه از ديشب داره مي ياد و تا الانم بند نيومده از بيچارگي خودم خسته شدم . آروم نشدم . .
yasa جان . ممنونم از پستت . مي دونم كه حرفات عين حقيقته و عين همين بلا سر منم مي ياد. فردا وقت مشاور دارم اميدوارم كمكم كنه . هرچند مي دونم تا آدم خودش نخواد هيچكس كاري ازش برنمي آد . فكر كنم منم مثل اون خانمي كه تعريف كردي تو اون مجله بود به مرور زمان ديوونه بشم .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
ببین خانمی تا ذهنت همش دنبال این مسائل و حرفهای این و اونو گفتگوی درونی با خودتی هیچکس نمیتونه کمکی بهت بکنه .
تصمیمت رو بگیر ، میخواهی رو خودت متمرکز بشی و رو خودت کار کنی ؟
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
باشه ديگه دستامو مي برم بالا و تسليم ميشم . حتما اينم قسمت من بوده
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
عزيزم فرشته مهربان راست ميگه.:104:
به خدا همه يه جورايي مشكل دارن تو هم يكيشون ولي مطمئن باش هيچ كدوم بدون اينكه رو خودشون كار كنن نتونستن مشكلاتشونو حل كنن .
ما هميشه سعي مي كنيم مشكل را جاي ديگه پيدا كنيم غافل از اينكه قسمتي از مشكل خودمونيم .من اينجا پيش كارشناسان و دوستان با تجربه چيزي نيستم ولي همين كارهايي كه فرشته مهربان بالا گفتن من بهش رسيدم . خودم تجربه كردم و نتيجه اش را هم ديدم و ازت ميخوام از نصايح دوستان اينقدر راحت نگذري.
عزيزم من نميگم مشكل ندارم هيچ وقت مشكلات زندگي تموم نميشه ولي در مقايسه با گذشته مشكلاتم هيچه و با كمي تمركز ميتونم از پسشون بربيام.رسيدن من به اين نقطه فقط فقط كار كردن روي خودم بوده.
قبلا سعي ميكردم كه روي رفتارهاي همسرم كار كنم و روي اون تاثير بذارم ولي هر چي سعي ميكردم نتيجه عكستر ميگرفتم تا اينكه به خودم اومدم و ديدم با اين كار فقط دارم تنشها را زياد ميكنم و خودمو از بين ميبرم .واي يه زندگي جهنمي براي خودم و همسرم درست كرده بودم كه واقعا وحشتناك بود.درسته كه رفتار همسرم درست نبوده ولي واكنش من در برابر رفتارش خيلي بدتر بود.
از اون به بعد روي خودم كار كردم پيش مشاور خوب رفتم. استخر ميرفتم .كم كم آرامش به وجودم برگشت با اينكار همسرم هم به آرامش رسيد چون متوجه شد كه تغيير رفتار من ظاهري نيست و سعي ندارم چيزي را بهش تحميل كنم .احترامش به من صد چندان شد.مشكل بزرگ من به سادگي حل شد مشكلي كه با راههاي خيلي سخت حل نميشد و اين فقط فقط فقط به خاطر كار كردن روي خودم بود.كار كردن روي رفتار خودم خيلي راحتتر از كار كردن روي رفتار همسرم بود.
دوست عزيز حتما شنا برو و همينطور كه قبلا هم گفتم رو خودت تمركز كن.قدر خودتو بدون .
مطمئن باش تا زمانيكه به خودت بها ندي هيكس اين كارو نميكنه.پس با تمركز روي خودت سعي كن خودت را دوست داشته باشي و براي خودت ارزش قائل باشي.
شما هر چي به همسرت بگو پيش مشاور رفتي و داري رو خودت كار ميكني و...هيچ فايده نداره و فقط سبك كردن خودته.مطمئن باش اون با يه تماس تلفني هم ميتونه متوجه بشه كه شما تغييري نكردي.
در حال حاضر سعي نكن كه بخواي همسرت بره پيش مشاور و... چون اون الان اصلا تو شرايطي نيست كه بخواد حرف شما رو گوش كنه چه بسا اين كار شما باعث لجبازي همسرتون بشه.
هيچ وقت هم نگو هر چي صبر مي كنم از هم دورتر ميشيم و فايده اي نداره...اين نشون ميده شما به اتفاقي (درست كردن اخلاق)كه قراره تو اين مدت بيفته ايمان نداري .
در ضمن فراموش نكن "گر صبر كني ز غوره حلوا سازي" به خدا كه اين شعار نيست و يه واقعيته.:305:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
سلام خانمی
تو که باز دم از ناامیدی و غم و غصه زدی .عزیزم عصبی نشو ، میدونم شرایطت چطوره اما بااااور کن با غصه خوردن نه تنها کاری درست نمیشه بلکه کارهای دیگه رو هم ناخودآگاه ربط میدی به این قضیه و همه چیرو خراب میکنی!
خواهر خوبم، منظور از دوستان و ملاقات با اونها ، " دوست " بود نه افراد " دوست نما ":305:
اون خانم که گفتی بهت گفته خاک بر سرت و ... هم صحبتیش تو این شرایط نمیتونه برات مفید باشه چون بدتر ناامیدت میکنه و نسبت به خودت بدبینت میکنه.اون بهت القا میکنه که مشکل از توه و شوهرت یه گل بیخاره و این برای حال و روز تو یه آفت محسوب میشه و مانع کار کردن رو خودت و تمرکزت برای خودشناسی میشه:305:
اگه شخص دلسوز و دوست واقعی دور و برت نیست اصلا لازم نیست با کسی حرفی بزنی چون به نفعت نیست .
در عوض بیا اینجا و با دوستان همدردی که بدون اینکه همدیگرو بشناسند واقعا دلسوزانه همدیگرو راهنمایی میکنند و همدیگرو دوست دارند صحبت کن:310:
ما اینجا دوست داریم و مشکلت رو مشکل خودمون میدونیم .ما میخوایم حال تو بهتر بشه و اگه کمکی ازمون بربیاد کوتاهی نمیکنیم عزیزم:46:
نکته:
مگه شما تو اداره و شرکت تولد هم میگیرید ؟
ناارحت نشی گلم اما به نظرم کار بیخودیه و در شان کارمند نیست که انقد با هم صمیمی باشید که کیک بگیرید و تولد راه بندازید.
این نظر شخصی من بود ببخشید اگه باب میلت نیست:72:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
ممنون sorm عزيز . سعيمو مي كنم . دوست داشتم در كنار شوهرم باشم و اين تغييرات مثبتو پيدا كنم . عاشق زندگيم بودم و دوست داشتم بهترش كنم البته در كنار همسرم كه خيلي دوستش داشتم ولي حالا ديگه تنها موندم و اين كارا رو براي خودم انجام مي دم . احساس مي كنم ديگه برام تفاوتي نمي كنه كه چجوري باشم من مي خواستم پيش شوهرم بمونم ولي خب نشد . هرچند ديگه واقعا زندگي واسم معني گذشته رو نداره ولي چون مجبورم زندگي كنم اونم كنار همين مردم و زندگيم ادامه داره بايد سعي كنم خودمو اصلاح كنم . خيلي ممنون از راهنماييت شما هم برام دعا كنيد .
خيلي موقع ها تو زندگيم دلم شكست و شكست خورد . پدرم خيلي باعث ناراحتيمون بود وقتي جوون بوديم . خيلي عذاب كشيدم آدمي نيستم كه لوس و ننر باشم و هميشه همه چي داشته باشم . هميشه با سختي زندگي كردم ولي اين يكي ديگه آخر شكست بود برام . هيچ اميدي برام نمونده هيچي . هميشه تو بچگي و جوونيم حسرت زندگي همسن و سالهامو مي خوردم كه چرا من هميشه بايد انقدر عذاب بكشم . و خانوادم انقدر داغونه . ولي بعد از ازدواج با اين كه هميشه شوهرم مجبورم مي كرد اگه مي خوام كنارش زندگي كنم بايد طبق شرايط اون زندگي كنم ولي هميشه حاضر بودم بدترين بلاها رو سرم بياره چون مي دونستم ته قلبش خيلي مهربونه و واقعا تنها كسي بود كه بهش تكيه كرده بودم و حرف دلمو مي زدم بهش . اونم آخرش پشتمو اينجوري خالي كرد . خيلي ضربه سختيه برام خيلي .
فرانك جون ممنون از همدرديت . من واقعا الان تنها دوستام شما هستين و فقط با شما انقدر راحتم هيچوقت فكر نمي كردم آدم تو دنياي مجازي مي تونه اين همه دوست خوب پيدا كنه . يكي از دوستامم هست كه خيلي مومن و با خداست . مجرده ولي خيلي بهم دلداري مي ده ولي من زياد پيشش آه و ناله نمي كنم . روم نمي شه هميشه همه منو خيلي قوي و بااراده مي دونستن . روم نمي شه مشكلمو به آشنايي بگم . همه الان تو خانوادم فكر مي كنن ديگه برام مهم نيست كه شوهرم باشه يا نه ولي در واقع اينجوري نيست . فقط غرورم اجازه نمي ده بشكنم .
در مورد تولدم بايد بگم كه بچه هاي شركت ما خيلي باهم جورن . اكثرشون 16-17 ساله كه اينجا كار مي كنن و با هم رفت و آمد خانوادگي دارن . البته من تازه دو ساله اومدم اينجا . ولي خب چون طراح ظركتمون هستم به نظرشون اومد كه سليقم بهتر از اونيكي هاست و تدارك اين جشنها رو به من سپردن . البته من كار خاصي نمي كنم فقط پولو از حسابداري مي گيرم و مي دم بچه هاي خدماتمون مي رن كيك مي گيرن و بشقاب قاشقا رو روي ميز مي چينم .
كار بدي نيست به نظرم اكثر شركت ها روز تولد همه كارمنداشونو جشن مي گيرن و تازه كادو هم مي دن .
فقط 10 دقيقه همكارو دور هم جمع مي شن كيك مي خورن و به فردي كه تولدشه تبريك مي گن . به هر حال ديگه حوصله اين جشنها رو هم ندارم .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
واي عزيزم خيلي نا اميدي.باور ميكني اين حالات تو رو من هم داشتم ولي همه چيز درست ميشه .زندگي سخت آدمها را ميسازه.الكي نيست كه به اين تحصيلات رسيدي.خودتو دست كم نگير.انسانها تو شرايط سخت رشد ميكنن.بعدا با تمام وجودت متوجه ميشي كه چي مي گم چون الان فقط رو مشكلت تمركز كردي و اين اشتباه محضه بايد رو خودت تمركز كني.
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
حاضر بودم هيچي نداشتم نه تحصيلات نه خونه ، نه هيچي ولي شوهرم كنارم بود و دوستم داشت . آخه چرا نود درصد عشقا يه طرفه است و يكي بايد هميشه از اين كه طرف مقابلش دوستش نداره غصه دار باشه و نااميد .
به نظرتون بعداز ظهر با چه رويي برم خونه مادرمينا . همين جوري سرمو بندازم پايين انگار نه انگار وبرم خونشون ؟
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
خيلي خودت را باختي .يعني چي؟ مگه همه چي شوهره؟! تازه هنوز جدا نشيد كه اينطوري حرف مي زني!!!!!!!!!!!!!تا نخواهي كه عوض بشي هيچ كس نمي تونه كمكت كنه.ديگه حرفي براي گفتن ندارم.
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
باشه مي رم خونه مامانمينا . هرچند روم نمي شه . كاش سر عقدنامه دعامون نمي شد . ولي بالاخره بايد برم سر بزنم بهشون . بعداز ظهر از سركار مي رم اونجا مي مونم شب . از شوهرمم كه فعلا خبري نيست محتما منتظره پولش جور شه واسه وكيل .اميدوارم خدا كمكم كنه بتونم طاقت بيارم .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
خيلي دلم گرفته . :302:
چقدر من بدبختم .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
این حرفارو نزن.
خدایا
چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بیخبرند
عظمت و ژرفای عشق تو را نمیدانم
فقط میدانم
که معبود این دل خسته هستی
و اگر دیده از من برگیری
خواهم مرد
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
خدا رو شكر كه هر چي ميشه لااقل ته ته خط هميشه خدا رو داريم . كاش خدا مي تونست باهامون حرف بزنه و يه كم آروممون كنه .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
باشه مي رم خونه مامانمينا . هرچند روم نمي شه . كاش سر عقدنامه دعامون نمي شد . ولي بالاخره بايد برم سر بزنم بهشون . بعداز ظهر از سركار مي رم اونجا مي مونم شب . از شوهرمم كه فعلا خبري نيست محتما منتظره پولش جور شه واسه وكيل .اميدوارم خدا كمكم كنه بتونم طاقت بيارم .
وای عزیزم درکت میکنم بخدا ولی چرا انقدر ناله میکنی ؟
از زمین و زمان مینالی!
حالا شوهرت بد!خانواده اش بد!
خانواده خودت که دوست دارن.مطمئن باش الان اونا هم برات ناراحتن ولی از تو صبور ترن .برو مطمئن باش حسابی تحویلت میگیرن اگه ببینن سرحال و شادی
اولش با روی خوش برو بنظرم یه شیرینی یا تنقلاتی چیزی بگیر دستت ببر برای اینکه نشون بدی زنده ای و امیدوار و بعدش به مامانت زنگ بزن بگو یه شام خوشمزه که خیلی دوست داری برات درست کنه و بهش بگو مامان میخوام امشب آرامش داشته باشم در مورد زندگیم امشب اصلا صحبتی نکنید .
سعی کن شب شادی باهاشون داشته باشی .
متاسفانه شما اصلا مدیریت بحران رو بلد نیستی.
من درک میکنم سخته ولی بقول انگلیسیها dont gi gi انقدر خدا خدا نکن
شوهرت اصلا نمیخواد ازت جدا بشه اون فقط داره بخودش و تو فرصت دوباره میده بهش احترام بذار .به خواسته اش
اصلا تماس نگیر یه هفته مرخصی بگیر برو استراحت کن با موبایل خاموش
ببین عزیزم پول وکیل بهانه اس
مردا اگه بخوان کاری کنن و تصمیمشون جدی باشه یه لحظه منتظر نمیمونن .از زیر زمینم شده وسیله کارشونو جور میکنن
آخه یه میلیون پولی نیست که نتونه جورش کنه فقط داره با تو جنگ روانی راه میندازه
آروم باش:46:
و کسی میگوید سر خود را بالا کن
به بلندا بنگر
به بلندای عظیم
به افق های پر از نور و امید
و خودت خواهی دید
و خودت خواهی یافت
خانه دوست کجاست
خانه دوست در آن عرش خداست
خانه دوست در آن قلب پر از نور خداست
و فقط دوست خداست
ایکاش میتونستم باهات حرف بزنم میدونم میتونستم آرومت کنم .مطمئنم :228:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
من وقتي مي رم خونه مامانمينا اصلا در مورد شوهرم نه ازم سوال مي كنن نه نظري مي دن . انگار نه انگار . فقط يه وقت كه مي خوام پاشم بيام خونه خودمون و دلم بهونه مي گيره واسه خونه خودمون . وقتي پا مي شم كه برم يه بار شنيدم كه مامانم زير لب گفت خدا لعنتش كنه مرديكه رو گذاشته رفته تو تنها مي خوابي . بنده خداها خيلي نگرانمن . وقتي مي خوام شام يا ناهار خونشون بخورم مامانم همش اصرار مي كنه بيشتر بخور . اشتهام واقعا خيلي كم شده ولي وقتي مي رم خونه اونا از ترس اينكه مامانم بنده خدا ناراحت نشه سعي مي كنم عادي بخورم ولي چون نگرانه همش مي گه بخور . بخور . مي ميري ها . اعصابمو خورد مي كنه همش فكر مي كنم نگرانمن . تا من در مورد شوهرم حرف نزنم هيچي نمي پرسن . ولي دلم اونجا هم طاقت نمي ياره همش دوست دارم بيام خونمون هر شب اميدوارم كه بياد خونه . تا صبح هر كي از راه پله هاي اپارتمانمون مي ياد و مي ره دعا مي كنم اون باشه كه برگشته ولي يه ماهه هيچكدوم از اون افراد شوهرم نبودن .
در مورد شوهرمم كه گفتي منتظر پول نيست اشتباه مي كنين . من حاضرم سر اين موضوع شرط ببندم باهاتون كه اولين پولي كه دستش بيياد زنگ مي زنه به من . سر كارشون خيلي بد حقوق مي دن يه ماه مي دن سه ماه نمي دن . تازه بعد سه 4 ماه چندرغاز بهشون مي دن كه اونم خرج يوميشون مي شه .
اگه ام يه دليل ديگه داشته باشه نياد اونم اينه كه نمي خواد بدوه دنبال كاراي عقدنامه . آدم فوق العاده تنبل و بي تحركيه . هيچوقت حوصله هيچ كاريو نداشت يكي از بزرگترين بدبختيامون هميشه همين بود كه من هيچوقت يه جا بند نمي شم و همش دوست دارم يه كار جديد و يه چيز جديدو تجربه كنم و سعيمو بكنم و ريسك كنم ولي اون هيچوقت حوصله نداره . اخرين دفعه هم خودش گفت خودت منو ميشناسي حوصله دويدن تو دادگاه اينا رو ندارم . هر وقت خودت راضي شدي و عقدنامه رو آوردي بيا . تازه اگه اون موقع منو پيدا كني اون وقت ديگه خودت مجبوري بري طلاق غيابي بگيري .
امروز همش پايان نامه مو كار كردم . خيلي دلم تنگ شده . همه اينجا دارن برنامه ريزي مي كنن تعطيلات آخر هفته رو با خانوادشون كجا برن . هر كي يه چيزي مي گه بغضم مي گيره مي گم كاش شوهر منم بود . يعني مي شه از فكرم بيرونش كنم يه روزي . حس مي كنم از محالاته برام .
چند روز پيش يكي از همكارام يه جمله جالبي گفت گفت يه بار يه كار خوبي براي يه كسي كردم بعدش برام دعا كرد كه خدا ايشاالله هيچوقت به روزي نندازدت كه بدرد چه كنم چه كنم گرفتار بشي . معني اين حرفمو بعدان مي فهمي .
حرف همكارمون همش تو گوشمه واقعا به چه كنم چه كنم افتادم و كاملا نااميد دارم فقط زندگي مي كنم و نفس مي كشم . هيچ انگيزه اي ندارم . با اينكه مي دونم وضعم از خيلي ها بهتره و خدا رو از اين لحاظ شكر مي كنم ولي بازم دست خودم نيست اين دلتنگيام .
پرناز جون شعرت خيلي قشنگ بود . اينم بگم كه عاشق شعراي سهراب و فروغم .
بنده خدا فروغم چقدر زجر كشيد هميشه وقتي نامه هاشو به شوهرش مي خوندم كه عاشقش بود و مجبور شد طلاق بگيره گريه مي كردم و دلم به حالش مي سوخت حالا عاقبت منم شد مثل فروغ .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
چطوری میتونم ببینمت واقعا میخوام بهت کمک کنم
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
شدم مثل اين وروره جادو ها . همش مي خوام حرف بزنم . ديروز تصميم گرفتم گفتم بابا انقدر نرو بشين مغز اين بچه هاي تالارو كار بگير . خودشون كم غم و غصه دارن . تازه تو كه اخرشم به حرف هيچكي گوش نمي كني و بقول اونا كار خودتو مي كني پس مريضي . خب بردار يه دفتر بردار و هر چي حرف داري اونجا بنويس .
ولي مي دونين همين كه ادم احساس مي كنه يكي نوشته هاشو مي خونه و باهاش همفكري و همدردي مي كنه خيلي آدمو آرومتر مي كنه .
ببخشيد از اينكه همش حرف مي زنم . اگه خواستين حرفامو نخونين تا خسته نشين . و اعصابتون خورد بشه .
چند روز پيش داشتم يكي از نوشته هاي مديرو مي خوندم كه آدم بعد از طلاق يا شكست عاطفي همه چيز و همه كس اونو ياد دوست يا شوهر قديمش مي ندازه . هر آهنگ غمگيني كه مي شنوه آدمو مي بردش به يه دنياي ديگه . واقعا اين شكلي شدم . مني كه اصلا از آهنگاي داريوش خوشم نمي يومد و همش دنبال آهنگاي شاد و قري بودم ديروز پريروز تو ماهواره داشت اهنگاي غمگين داريوشو پخش مي كرد من هي گوش مي كردم و زار زار گريه مي كردم يدفعه ياد حرف مدير تالار افتادم كه نوشته بود سعي كنين اينجور اهنگارو گوش ندين و منم زدم كانال ديگه . ممنونم ازتون مدير تالار :46:
واي بچه ها الان يه اتفاق وحشتناك افتاد
مديرمون صدام كرد رفتم پيشش . و خيلي باهام حرف زد گفت اوضاعت چطوره گفتم خوبم مرسي گفت اوضاع خانوادگيت چطوره ؟ فهميدم فهميده گفتم زياد خوب نيست . گفت فهميدم مي بينم يه مدت خيلي خيلي ناراحتي و يه كم باهام حرف زد . آدرس يه مشاور خوبم بهم داد كه ازش كمك بگيرم . البته من خودم فردا وقت مشاور دارم ولي به انجايي هم كه معرفي كرد حتما مي رم . گفت حتما اگه كارم داشتي يا كمكي خواستي بيا پيشم . مرد خيلي خوبيه . واقعا فكر كنم گند زدم . همه ديگه سركار فهميدن . امروز يكي از آقايون سركارمون كه هميشه به من مي گفت تو چرا انقدر شيطوني مي كني آروم باش . بهم گفت چيزي شده اصلا ديگه صداتم در نمي ياد گفتم نه . به شوخي گفتم انقدر دعوام كردين وقتي حرف مي زدم مي گفتين ساكت شو حالا ساكت شدم مي گين چرا ساكتي ؟ گفت نه بخدا كي گفته اصلا هر كاري خواستي بكن . فكر كنم خيلي خودمو باختم . بايد يه كم خودمو جمع تر كنم . واي خيلي خجالت كشيدم پيش مديرمون . :316:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
من از نوشته هات حس می کنم یه کم بهتری.:72:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
من هم احساس میکنم حالت بهتره، البته وقتی پستهات کوتاه میشن بهتر تری:104:
عزیزم یه چیزی میگم ناراحت نشی،
راستش رو بخوای تاپیک تو یکی از تاپیکهاییه که وقتی میبینم ارسال تازه ای داره نمیتونم نخونم و از طرفی هم تا وارد میشم بخونم حسابی حالم میگیره و خسته میشم!
یه خورده سعی کن شاد باشی در عین اینکه میدونم ناراحت هستی اما برات بهتره گلم:72:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
باشه فرانك جان . سعيمو مي كنم . از 4 شنبه هفته پيش تا حالا ديگه اصلا بهم زنگ نزده . نمي دونم داره چي كار مي كنه و يا چه فكري تو كلشه . نود درصد حدس مي زنم منتظره تا خودم و خانوادم خسته بشيم و درخواست طلاق بديم . امروزم وقت مشاوره دارم .
ديشب رفتم خونه مادرمينا خيلي عادي برخورد كردن و خواهرمينا هم بودن و همه چي عادي بود هيچكي هم هيچ حرفي نزد انگار نه انگار اتفاقي افتاده .
اين هفته تولد داداشمه مي خايم بريم خونه مادربزرگم . يه چند هفته پيش همش تو مراسم ختم مادر شوهر خواهرم منو ديد و همش از شوهرم مي پرسيد منم ميگفتم مسافرته اين هفته مي ياد يه هفته هم گذشت شب هفتش باز منو ديد گفت اومد گفتم نه فردا مي ياد مي دونستم ديگه فردا نمي بينمش وولي مطمئنم ديگه اين هفته مي فهمه وقتي هم اون بفهمه همه مي فهمن . البته بالاخره دير يا زود همه مي فهمن بالاخره يه ماهه ديگه عيده و همه مي فهمن . نمي دونم اينيكي رو چيكار كنم . اعصابم بهم ريختست . يه كم كمتر گريه مي كنم ديگه ولي همش استرس دارم و نگرانم كه چي مي شه . يعني همش دارم فكر مي كنم چي تو سر شوهرمه همون چيزي كه فرشته مهربون گفت . و واقعا سخته بهش فكر نكنم . دلمم براش تنگ شده . ولي هيچ خبري نيست .
الان داشتم مشكل بالهاي صداقتو مي خندم ولي آخرش معلوم نشد با شوهرش به كجا رسيدن ؟ الان آشتي هستي بالهاي صداقت ؟
بعدم يه بار يادمه بالهاي صداقت بهم گفت وضع تو از وضع من كه بدتر نيست آروم باش . ولي با خوندن مطالبش فهميدم چرا وضع من بدتره عزيزم . چون تو توي اون زندگي خيلي صبور و با گذشت بودي و نود درصد مشكل از شوهرت بود و بعد يه مدت جدايي حتما نشسته پيش خودش به اشتباهاتش فكر كرده و فكر كرده كه تقصير خودش بوده و برگشته . اما من اميدي ندارم چون مقصر خيلي چيزا هميشه من بودم از نظر شوهرم و مطمئنم اگه مشكلاتمونو به همه بگيم نود درصد منو مقصر مي دونن به خاخطر همين خيلي سختي مي كشم .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
سلام خانومی
هیچوقت تو هیچ مشاجره ای یه طرف کاملا مقصر نیست .بخودت تلقین نکن
با چیزایی که تو از شوهرت گفتی اگه بیشتر مقصر نباشه کمتر هم نیست. تو بچه بازی درآوردی اون باید صبرشو بالا میبرد نباید از تو به یه دختر دیگه پناه میبرد و تو نباید میذاشتی با وقاحت تمام بیاد و از اون واست بگه تو نباید انقدر راحت اجازه میدادی که از رابطه نامشروعش با اون خانوم با تو حرف بزنه حتی در حد خیلی کم
پس اونم مقصر بوده. من زوجهای زیادی میشناسم که مشابه شما بوده اما هیچکدوم خیانت نکرده اونم انقدر واضح
الان بهترین راه حل برای تو اینه که خودتو سرگرم پایان نامه ات کنی. یه روزی برای این که اینهمه خودتو رنج دادی از دست خودت حرص میخوری
من قبلا خیلی خودمو ناراحت مسائل روزمره میکردم اما دیدم اینکار فقط روح و جسممو فرسوده میکنه و الان با اینکه یجورایی مشکلی دارم که اگه قبلا همچین مشکلی داشتم خودمو بشدت عذاب میدادم .اما الان خیلی هم آرومم
باورت میشه من هفته قبل فقط دوروز از نامزدم خبر نداشتم داشتم سکته میکردم ! اما الان با اینکه تقریبا به این نتیجه رسیدیم رابطه مونو کات کنیم اما اصلا ناراحت نیستم . فقط روز اول که خودشم بود کلی گریه کردم. اما الان حتی یه ذره ناراحت نیستم و خیلی هم آرومم. میدونی چرا ؟ چون پذیرفتم که باید صبر کنم و بعضی از مسائل اجتناب ناپذیره و تنها کاری که میشه کرد صبر و بردباری هست و با چه کنم چه کنم درست نمیشه .
خوشبختانه خدا مشکل و که میده صبر در برابر مشکلاتو میده .
توی جمع خانوادگی هم میتونی بگی شوهرم فعلا چندوقتی دنبال یه سری کاراشه و نمیتونه بیاد با من اینور و اونور . دروغ هم نگفتی.:46:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
فكر كنم يه موضوعي رو يادم رفته بود بگم .
من اسم همكاراي شركت قبليمو توي ليست مسنجرم اضافه كرده بودم اصلا يادم نمي ياد چرا ولي اونجا اينكار عادي بود . يه پسري بود به اسم نويد خيلي خيلي مهربون بود و بچه ها دوسش داشتن مجرد بود و همسن و سال خود من . اكثر بچه هاي اونجا همسن هم بوديم و خيلي رابطه هاشون صميمي بود البته من اونجوري نبودم . ولي نويد خيلي تو كار كامپيوتر وارد بود و به هممون كمك مي كرد . فكر كنم يه بار مجبور بود لينك يه چيزي رو برام بفرسته كه منم مجبور شدم اسمشو اضافه كنم به اسم دوستام توي ليست مسنجرم .
ديگه هيچ كار خاصي با هم نداشتيم تا من از اون شركت در اومدم . هيچ رابطه خاصي هم با اين ادم نداشتم . البته يه چيزيو صادقانه بگم بعد اينكه از اون شركت در اومدم يه وقت اگه اون كاري داشت كه از دست من بر مي يومد پيغام مي داد تو مسنجرم . مثلا مي گفت امكان داره اين عكسمو برام رتوش كني براي وثلا ويزا مي خوام و من هم اگه مشكل كامپيوتري داشتم و بچه هاي فني شركت خودمون نمي تونستن كاري كنم به اون پيغام مي دادم كه كمكم كنه البته شوهرم از اين ماجرا خبري نداشت چون اگه مي فهميد در جا تموم ........
تا اين كه يه روز نويد بهم پيغام داده بود كه اگه مي شه اين عكسمو درست كن منم براش درست كردم و فرستادم و بهش گفتم خب ديگه كاري نداري گفت دستت درد نكنه نه . گفتم پس خداحافظ گفت تو خداحافظي كن من يه چيزي مي گم و بعد مي رم . تعجب كردم نفهميدم منظورشو گفتم باشه خداحافظ اينو نوشتم ديدم پشت سر من نوشت من خيلي دوستت دارم و عاشقتم و از اين حرفا تو رو خدا از دستم ناراحت نشو و يه سري مزخرفات ديگه . خشكم زده بود اصلا ازش انتظار نداشتم خيلي پسر سالمي به نظر مي يومد و اصلا با هم اينجوري نبوديم . اعصابم خورد شد در جوابش نوشتم واقعا اصلا ازت انتظار نداشتم . من هميشه مثل برادرم به تو نگاه مي كردم . و از اين حرفا . و قطع كردم مسنجرمو .
خيلي آدم بي شعوري بود اصلا باورم نمي شد اون همكار مشترك من و شوهرم بود چون گفتم قبلا من و شوهرم با هم همكار بوديم و ما رو مي شناخت نمي دونم چي شد كه همچين جراتي به خودش داد كه اين حرفو بزنه . حتما تقصير من بود كه بهش چراغ سبز داده بودم . شوهرم بارها بهم اولتيماتوم داده بود كه ديگه از اون شركت در اومدم هيچ گونه ارتباطي با هيچكس نداشته باشم و منم قول داده بودم و زده بودم زيرش .
هيچي ديگه گذشت منم از ترسم هيچي به شوهرم نگفتم يعني چيزي نمي تونستم بگم همش تقصير خودم بود . فرداش به صورت پنهان مسنجرمو باز كردم و كنجكاو شده بودم چه جوابي ميده اين نويد . برام كلي پيغام گذاشته بود كه معذرت مي خوام و از اين حرفا منم ديگه جوابشو ندادم .
نا گفته نماند من و شوهرم و نويد خيلي با هم كنسرت مي رفتيم يعني چون نويدم اهل موسيقي بود هميشه باهامون مي يومد و شوهرم و من يه جورايي بهش اطمينان داشتيم البته ربطي به اين نداشت كه من با اون چت كنم . خودم مي دونم حتي بعد از اين قضيه يه بار با شوهرم و اون رفتيم كنسرت اصلا به روي خودم نياوردم جلوي شوهرم اونم با يكي از دوستاش اومده بود و محلش نذاشتم زياد . ولي خيلي دلخور بودم . اين قضايا گذشت تا اينكه يه روز رفتم سركار شوهرم يعني سركار سابق خودمون . با منشي شوهرمينا دوست بودم يعني من فكر مي كردم دوست بودم بهش قضيه نويدو گفتم و گفتم خيلي بي شعوره حواست بهش باشه جنبه نداره و از اين حرفا . اونم با اينكه متاهل بود گفت اره چند بارم به من ايميل هاي ناجور داده گفتم اصلا باورم نمي شه گفت منم همينطور .
اين قضايا گذشت تا يه روز تو خونه بوديم و من هر چي به پر وپاي شوهرم مي پيچيدم و خودمو لوس مي كردم ديدم تحويلم نمي گيره و انگار يه چيزيش شده محل سگ بهم نمي ذاشت . آخرش گفتم چته چرا مثل برج زهرماري بابا مثلا تعطيله . گفت حالا بعدا بهت مي گم يا نشون مي دم يه چيز تو اين مايه ها گفت انگار كه يه چيزي پيش اومده من فهميدم ولي حالتو يه وقت ديگه مي گرم منتظرم تا مچتو بگيرم . ديگه اعصابم خورد شد هر چي گريه كردم آخه چي شده خب بگو تا منم حرفمو بزنم مثل اون دفعه نشه تو دلت بمونه هيچي نگفت منم قهر كردم رفتم خونه خواهرمينا . شب شوهر خواهرم بهش زنگ زد گفت آخه چي شده چرا نمي گي بهش همه جزييات قضيه من و نويدو گفته بود و گفته بود منشيمون همه چي رو گفته و گفت من بهش اخطار داده بودم گوش نكرد حالا هم فقط طلاق .
ديگه داشتم مي مردم . خيلي بي انصافي مي ديدم اخه من كه جواب اون مرتيكه رو خودم داده بودم چرا بايد اينجوري مي شد
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
سلام به سبكتكين عزيزم
اميدوارم كه خوب و سرحال باشي ، توروخدا بهم بگو چه خبر ؟ زنگ نزده ؟ چيكار ميكني حال و احوال خودت چطوره ؟
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
از ترس طلاق زدم زيرش گفتم نه حتما اون منشيمون بد فهميده حرفمو . اون شب خونه خواهرم موندم و اونم سر حرفش واسه طلاق . اون شب بهش اس ام اس دادم نمي بخشمت تو بهم تهمت زدي ميام ازت طلاق مي گيرم ولي من با نويد رابطه نداشتم .
فرداش رفتم خونمون بنده خدا طرفاي عصر زنگ زد و گفت تو باهاش رابطه نداشتي گفتم نه . حتي بهش دروغ گفتم كه منشيمون اشتباه فهميده ولي خودشم باور نكرد ولي شب اومد خونه و با هم بظاهر اشتي كرديم اين قضيه مال چند ماه پيشه . همش منتظر يه فرصت بودم كه يه روز بهش واقعيتو بگم . هر چند خودش مي دونست كه واقعيت چي بوده . بهم گفت من اين پسره رو هر روز مي بينم مي خوام بكشمش . در واقع منم از ترس همين دعوا و كشت و كشتارش لو ندادم هيچ چي رو چون شوهرم وقتي عصبي بشه ديگه هيچي نمي فهمه . حتي شنيده بودم قبلا خواهرشم همكارش بوده و با يكي از همكاراشون سر خواهرش كتك كاري مفصلي كردن و تا حد اخراجم پيش رفتن . منم از ترس آبروم و اين مسائل هيچ چي نگفتم . البته اين دفعه آخر كه دعوامون شد راستشو بهش گفتم و گفتم از ترس بهت نگفتم . گفت مي دونم كه چه جوابي بهش دادي ولي اصلا نمي تونم ببخشمت اصلا تو نبايد با اين پسر رابطه داشتي من بهت هزار بار گفته بودم .
راستم مي گه هزار دفعه گفته بود و من احمق ......
ديگه از نويد خبري نشد . ولي مطمئنم حالا فهميده كه شوهرم اونجا سر كار مي خوابه . حتما مي دونه كه دعامون شده امروز يه ايميل بهم داده بود البته ايميل درباره چيز ديگه اي بود ولي مي دونم منظور اون آشغال چيه . مي خواد دوباره با من دوست بشه . اعصابم خورده . مي ترسم . چندشم مي شه از اينكه مثل اين دختراي خراب به چشم بيام . جوابشو ندادم ولي خيلي ناراحتم .
به خاطر همين اشتباهامه كه مي گم شوهرم ديگه منو نمي بخشه و حقم داره . همش اشتباه پشت اشتباه اونم به خاطر كي به خاطر يه پسر اشغال كه با اينكه مي دونه من شوهر دارم چشمش دنبال ناموس مردمه .
خدا نجاتم بده . به خدا تنها دعام اينه كه شوهرم برگرده چون مي ترسم از مرداي گرگ صفتي مثل نويد .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
عزیزم قبول دارم تو گذشته اشتباه زیاد داشتی ولی دیگه بهشون فکر نکن اینجوری فقط خودتو عذاب میدی.
البته این کار از اولش اشتباه بوده ولی اشتباه بزرگتر درددل برای کسی بوده که امکان ارتباط با شوهر تورو داشته!چرا واسه منشی شرکت حرف زدی.
در کل داری فقط خودتو عذاب میدی
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
دوست عزيزم من نميخوام شما رو سرزنش كنم فقط ميخوام بهتون بگم كه به هيچ وجه نبايد جوابش رو ميدادي جواب اون ببخشيد بد حرف ميزنم آشغال رو به هيچ وجه ، يه آيدي ديگه ميساختي نبايد وسوسه ميشدي ببينم چي نوشته به اون دختره منشي هم نبايد اين حرف خصوصي رو ميگفتي ، به هيچ وجه جواب اون بي وجدان رو نده اگه محل كارت رئيسي بزرگي كسي رو داره و خودت صلاح ميدوني درموقع اين موضوع مزاحمت باهاش صحبت كن
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
به خدا اصلا با اينكه به نظر شوهرم خيلي روشنفكر بودم و برام فرقي نمي كرد رابطم با همكارام ولي هيچوقت يه تار موي شوهرمو به هيچكي نمي دم . و خودم الان تنها دعام و نذر و نيازم از خدا اينه كه شوهرمو برگردونه چون واقعا از فكر اين كه مجبور باشم چند سال بعد از طلاق تحمل كنم كه دست مرد ديگه اي بهم بخوره و با مرد ديگه اي رابطه دوستي داشته باشم چندشم مي شه . مي دونم كه خدا از قلبم خبرداره و اميدوارم كمكم كنه و شوهرمو برگردونه . بخدا من با اينكه بقول شوهرم با پسرا راحت بودم اما هيچوقت خارج از محدوده كاري هيچ حرفي رد و بدل نميشد بينمون . ولي مي دونم هر چي مي كشم از عاقبت كاراي خودمه . و حقمه و اون شوهر بيچارم تقصيري نداره . حق داره هميشه بدبين باشه بهم و خودشو از غذاب راحت كنه .
مي دونم از فردا اين نويد ايميل بازيشو شروع مي كنه نمي دونم چرا استرس دارم و مي ترسم . احساس مي كنم هنوز هيچي نشده افتادم بين يكعالمه مرد گرگ صفت و تنها موندم .
فقط دلم مي خواد يه بار ديگه فرصت داشتم تا جبران مي كردم . ولي چيكار كنم بايد صبر كنم . ديگه بايد آماده شم برم وقت مشاوره دارم . از برمي گردم .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
در مورد قضیه نوید دیگه سراغ اون آدرس ایمیل نرو و آدرس ایمیلتو عوض کن به همین راحتی و دیگه اونو add نکن تورو خدا یه کم بیشتر مراقب زندگیت باش و کمتذ غصه بخور دیگه
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
عزيزدلم اينقدر خودتو عذاب نده من اينجا منتظرت هستم زود بياي از خدا ميخوام كمكت كنه :323: انشاءاله
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
اون همكار شركت قبليم بود اصلن هم نمي خوام ديگه بهش كاري داشته باشم انقدر ايميل بده تا خسته شه . نمي تونم برم عين بچه ها به مدير قبليمون شكايتشو بكنم الان بهم مي گه ايميلتو نمي دادي يا بقول شما عوض كن .
ايميلمو مي تونم عوض كنم ولي خيلي از دوستاي قديمم اين ايميلمو دارن البته شايد اينكارو كردم . هر چند محلش نمي ذارم ديگه .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
اگر مشکلی داری، به دلیل طرز فکر توست و تنها راهی که می توانی مشکلات را برای همیشه حل کنی، این است که طرز فکرت را تغییر دهی
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
دوستاي قديمت داشته باشن عزيزم دوست هرچي هم كه عزيز باشه عزيزتر از همسر و زندگيت نيستن كه فدات شم ، عوض كن اين ايميل رو قربونت برم نهايتش دوباره از دوستات ميگيري ايميل شون رو ، به اين چيزا فكر نكن از اينجا شروع كن به اصلاح ، اينو اولين قدمت قرار بده ، جواب اون لعنتي از خدا بي خبر رو هم به هيچ وجه نده ، از صميم قلب برات آرزو ميكنم خدا كمكت كنه ، تك تك لحظاتت رو با تمام وجود درك ميكنم چون منم سرنوشتم مثل شما بوده عزيزم
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
فکر می کنم بتونی ای میلش را بلاک کنی.
اکثر میل باکسها این امکان را دارند. آدرس ایشون را بلاک کن تا دیگه میلی ازش دریافت نکنی.
مشکل اول و آخر شوهرت با شما سر همین مسایله. حالا که داری بیشتر و بیشتر تعریف می کنی، بیشتر و بیشتر مطمئن می شم. تو دختر ساده و احساساتی هستی که فکر می کنی مردها هم به سادگی خودت به این روابط نگاه می کنند. اگر شوهرت قانع شد و برگشتید و زندگیتون را شروع کردید، هیچ مردی را دیگه تحت هیچ عنوانی ( دوست، همکار، آشنا و .... ) تو زندگیت راه نده. عکسش را درست کردم یعنی چی؟؟ این کارها یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو انگار نمی فهمی کجا داری زندگی می کنی و چتذ سالته و ازدواج کردی و ...
الان فهمیدم آی دیت توی یاهو است. بلاکش کن این نوید را.
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
اينكارو مي كنم و ايميلمو عوض مي كنم .
من الان از پيش مشاوره مي يام . هيچي فقط حرفامو شنيد و در آخرم آب پاكي رو ريخت رو دستم و گفت بعيد مي دونم برگرده تو هم ديگه اصرار نكن ولي اگه مي بيني امادگيشو نداري اگه زنگ زد فقط بهش بگو حاضرم ولي بهم يه كمي فرصت بده تا منم آماده شم . همين .
خدا يعني هيچ راهي نيست ديگه . هيچي يك ساعت تمام همه ريز و بم زندگيمو گفتم و اونم گفت بعيد مي دونم بياد تو هم سعي كن فراموش كني همين .گفت تو در نهايت نمي توني كاري كني اون اگه نخواد زندگي كنه كه تو كاري نمي توني بكني . تازه با هزار تا دليلي كه خودتم اعتراف مي كني حتي اگه تو هم نخواي تفاهمي جدا شي مي تونه بره و راحت ازت شكايت كنه وطلاق بگيره . با همين هزار تا دليلي كه خودت گفتي و ارتباطت با اون پسره حق طلاق تو ايران با مرده . و گفت همينه مجبوري كنار بياي .
دارم دق مي كنم ديگه خداي بزرگ خودت كمكم كن . هيچ راهي نيست هيچي . :302:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
(اگه نخواد زندگي كنه كه تو كاري نمي توني بكني . تازه با هزار تا دليلي كه خودتم اعتراف مي كني حتي اگه تو هم نخواي تفاهمي جدا شي مي تونه بره و راحت ازت شكايت كنه وطلاق بگيره )
اگه شوهرت مي خواست طلاق بگيره منتظره عقدنامه نمي موند ، ميرفت تقاضاي طلاق مي كرد ، فقط صبر كن عزيزم
خيلي خوشحالم از اينكه كمي آرومتر شدي ، اميدوارم به همين زودي بيايي و خبرهاي خوب بدي چه اينكه شوهرت برگشته يا اينكه تو آرومتر شدي و تصميم درستو گرفتي
انشااله هر چي خدا بخواد و به صلاحت باشه همون بشه :46:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
منم خيلي نگران اين وضعيت هستم چون واقعا دركت ميكنم عزيزدلم توروخداماروبي خبر نذار خيلي بهت فكر ميكنم ،
دوست عزيزم آزاده درست ميگه بدون عقدنامه ام هم ميتونسته براي طلاق اقدام كنه ولي اين به معني اين نيست كه ميخوايم اميد واهي بهت بديم عزيزم ، فقط صبركن صبر و صبر به خدا توكل كن ازش بهترين رو بخواه و هيچوقت به زور از خدا نخواه كه همسرت رو به زندگيت برگردونه بگو هرچيزي كه صلاحه برات پيش بياد
سبكتكين عزيزم دوست داري همسرت برگرده و دوباره بعد از چند وقت با يه اختلاف جزئي دوباره به قول خودمون همين آش و همين كاسه باشه و دوباره بره و دوباره عذاب و گريه هات شروع بشه ؟
پس عزيزم به اين فكر كن كه خدا هرچيزي رو كه برات مقدر كنه حتما به صلاحت بوده چه خوب و چه بد ، خدا همه ي مارو دوست داره همه رو ، پس هرچيزي كه سرراهت قرار ميده ازش تشكر كن و هيچوقت اصرار نكن به زور و اجبار همسرت رو نگه داري چون شايد در رفتنش حكمتي باشه كه در موندنش نه .
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
برو پیش یه مشاور دیگه
ادم وقتی مریض میشه چندتا دکتر میره تا مطمئن بیماریشو درست تشخیص دادن که درمانش درست انجام بشه!
مشاور شما مشکل شما رو که بیقراری بیش از حده تشخیص نداده و فقط راه حل داده اونم در اولین جلسه!!!!!!
حتما به مشاور دیگه ای مراجعه کن.:300:
-
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
سلام سبکتګین جان،
جلسه ی دیګه ای برات نذاشت؟ تمام شد؟
به نظرم برو یه مشاور دیګه.
ایشون مشاور بودند یا وکیل؟ البته نمی ګم حرفشون غلط بوده ولی کاش وارد این وادی نمی شدند. درسته. شوهر شما اګه بتونه روابط نامشروع شما را اثبات کنه راحت تر می تونه طلاقت بده. ( منظورم از روابط نامشروع خدای نکرده ... نیست. رابطه ی نامشروع یعنی همین تلفن و ای میل و بیرون رفتن با نامحرم و ... اینها همه جزو روابط نامشروع است و اثباتش هم که آسون ). این را هم نوشتم که برای ادامه ی زندګیت یادت باشه. انشالله وقتی برګشت دیګه حواست را جمع می کنی. میل باکست را هم الان از این ای میل ها و ... داری پاک کن.
ولی ما که نخواستیم قانونی بررسی کنیم. قانونیش که اصلا مدرک و دلیل نمی خواد. هر مردی هر وقت دلش خواست می تونه همسرش را طلاق بده. پس اصلا به قانونش نه فکر کن نه کاری داشته باش.
شوهرت هم این ها را خوب می دونه و اګر هم ندونه حتما وکیلش بهش ګفته. یه چیزی هست که شوهرت مردده. حالا یا بعضی مسایل هست که ما خبر نداریم ( لزومی هم نداره بګی. این نوشته ها پاک نمی شه. حواست باشه ) یا واقعا مشکلش پرداخت مهریه است و منتظره تو خسته شی و مهریه ات را ببخشی. اون تو رو خوب می شناسه و می خواد خسته ات کنه.
مشاورت را عوض کن. اصلا و ابدا هم تسلیم نشو. برای نګه داشتن زندګیت تلاش کن. تو دختر ساده و خوبی هستی. فقط چند تایی اشتباه داشتی که انشالله خدا کمکت میکنه و حل می شه.
به نظر من تو خیلی بهتر از قبل می نویسی. سعی کن دیګه تماس نګیری و جوابش را هم ندی. روی پایان نامه ات کار کن و برو مشاوره و فعلا فقط به خودت و خودت فکر کن. درست می شه. صبر کن.