RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
کاش ما هم بدون آشنایی قبلی ازدواج کرده بودیم، کاش فامیل نبودیم. شوهرم محل کارش یه شهر دیگست.علت اینکه جدایی ما داره به تاخیر میافته اینه که عید جاریم فوت شد بنده خدا جوون بود. با جاریم هم به غیر از اینکه جاریم بود فامیل هم هستیم. بزرگترها خیلی اصرار کردن صبر کنم تا پا در میونی کنند ولی تا چهلم اونو نگیرن خب نمیشد. منم بخاطر احترام اونا کوتاه اومدم.
میدونین من از نظر مالی هیچ مشکلی ندارم و من موندم شوهرم چطوری با این وضع مالیش هوس زن طلاق دادن میزنه به کلش من مهریه ازش نمیخوام چون همینطوری به خانواده ی من کلی مقروضه. البته همه میگن ازش بگیر تا تنبیه بشه و دیگه با هیچکس اینکار را رو نکنه ولی منطق من با انتقام و مجازات کلا مشکل داره.
خیلی به من بد کرد. درسته حق داره واسه زندگیش تصمیم بگیره ولی من موندم آخه کسی که به ادامه ی یه زندگی امید نداره چرا باید تا این حد پیش بره؟؟؟؟ چرا انقدر با آبروی من بازی کرد؟ من این مسئله رو پیش هیچکس نگفتم(روابط ج...) ولی بخدا خود اون بود که به من دلگرمی داد و منو متقاعد کرد تن به اینکار بدم منم بخاطر زندگیم بخاطر برآورده کردن نیاز اون بهش اعتماد کردم ولی اون قصدش خیانت بود. من مطمئنم هیچ مردی با همسرش دوره عقد اینکارو نمیکنه اگر هم بکنه قصدش زندگیه و از روی علاقه ست ولی شوهر من فقط بخاطر هوسش اینکارو کرد و من گاهی احساس میکنم بهم خیانت شده. این مسئله رو من میتونم نادیده بگیرم چون من بعد از اون هرگز ازدواج نخواهم کرد. کلا دیگه احساس بدی نسبت به جامعه دارم. واسه آینده خودم نگرانم. مطمئنم من به هیچ کس دیگه نمیتونم اعتماد و محبت بکنم و همین مسئله منو اذیت میکنه. اصلا ادم کینه ای نیستم جتی از شوهرم هم کینه ای به دل ندارم من ازش میگذرم شاید خدا هم از بدی هایی که نمیدونم کی کردم بگذره و کمکم بکنه. ولی میدونم دیگه هیچ اتفاقی خوشحالم نمیکنه. میخوام برم دنبال پذیرش ارشد توی مالزی چون مدارک تافل و آیتلس رو دارم فکر نکنم پذیرشم زیاد طول بکشه ولی میدونم به انگیزه ی تحصیل نمیخوام برم فقط میخوام برم که نباشم احساس میکنم اضافی هستم. دیگه دلم نمیخواد پدر مادرم با دیدن من عذاب بکشن، طاقت ندارم ناراحتیشون رو ببینم البته ناراحتی اونا بخاطر دیدن ناراحتیه منه میگن خیلی به خودت فشار میاری. :320:
ببخشید اشتباه تایپی زیاد دارم حالم خوب نیست. من بانمره خوبه آیلتس میتونم برم ....
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
سلام سحر جان
مهریه رو بابت مجازات و تنبیه نذاشتن
این حقته
نمیتونی 100% بگی ازدواج نخواهی کرد.درسته بدبین شدی اما نمیتونی جلوی بعضی چیزا رو بگیری.بسیاری هستن که ازدواج دومشون خیلی خیلی بهتر از ازدواج اولشون بوده.شاید اصلا قابل مقایسه نبوده.
گاهی خداوند افرادی رو جلو راه ما قرار میده تا بعد از شناخت اونا قدر افراد دیگری رو که بما خوبی میکنه رو بهتر بدونیم.شاید قسمت تو هم بوده اول با فرد نامناسبی اشنا بشی ...
در مورد هیچ چیز بطور مطلق حرف نزن و قضاوت نکن.هیچ چیز 100%نیست.همه چیز نسبیه عزیزم.
حرف قبلیمو تکرار میکنم تو الان احساساتی شدی و اکثر تصمیمات و گفته هات از رو احساساته.پس نظر دیگران و مخصوصا خانواده ت رو نادیده نگیر.
شاید رفتن به مالزی و دور بودن از محیط قبلی بتونه کمکت کنه تا حالت بهتر بشه.شاید هم باعث بشه با دور شدن از خانواده ت در این مقطع حساس بیشتر روت فشار بیاد.نمیدونم.
بهم خبر بده.
ناراحت نباش خانم گل:72::104:
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
سلام دوستان
سه ماه گذشت و من همچنان بلاتکلیف هستم شوهرم یکماه پیش با خانوادش برای حل مشکلات به منزل ما اومدن اونکه هیچ حرفی نداشت فقط گفت از دست من عصبانی بخاطر قرص خوردن و ...... با لحن جق بجانب طوری حرف میزد که انگار توی بهترین شرایط همچین کاری کردم منم پیش خانواده ها همه ی رفتارا و حرفاش رو گفتم و اونم حسابی توی جمع گریه کرد پدرم بهش فرصت داد تا دو سه ماهی بره خودشو پیدا کنه و اگه دید میتونه مرد زندگی باشه برگرده وگرنه یا درخواست طلاق بده و یا ما اینکار رو میکنیم.
از وقتی رفته اصلا تماس نگرفت بار اول که من زنگ زدم داشت بال در میاورد و دیگه اون آدم سابق نبود و طوری حرف میزد که انگار مشکلات مالی بهش فشار آورده بوده بار دوم گفت هرچی فکر میکنم رفتار اونروز توی خونتون یادم نمیره چرا انقدر راحت پیش همه همه چیز رو گفتی؟ بار سوم گفت تو خیلی خوبی تو اصلا مشکلی نداری من توان زندگی متاهلی رو ندارم روزای سختی در راه هستو........منم فقط به عنوان آخرین سوال ازش پرسیدم اقدام میکنی یا خودم پا پیش بذارم گفت نمبدونم و اصلا خوشش نیامد و دیگه ادامه نداد و قطع کرد. و از اون روزه دیگه جواب تلفنام رو نمیده
دیگه از اون روزه هیچ خیری ازش ندارم روزا و شبای بدی رو دارم. خانوادم نظرشون اینه که هرچی زودتر خودمو نجات بدم اونا از همه چیز بی خبرن و مادرم ازم پرسیده تا چه حد پیش رفتین ولی من به بهش به دروغ گفتم اتفاقی نیافتاده میگن حتما خواست خدا بوده قبل از عروسیتون این اتفاق بیافته منم از همین میترسم که مبادا فردا بفهمن من دیگه باکره نیستم و از تصمیمی که گرفتن پشیمون بشن. خانوادم ازش زیاد دلگیر نیستن چون فکر میکنن اگه واقعا قلبا به من علاقه نداره باز ادم خوبی بوده که نذاشته کار به جاهای بدتر بکشه و همون خوب که الان نظر واقعیش رو گفته ولی اگه بفهمن خیانت رو در حق من تمام کرده و از هیچ نظری بهم رحم نکرده نمیدونم چه اتفاقی میافته چون دیگه اسمش رو علاقه نداشتن نمیذارن و ..........
حقیقت اینه الان که من جدا بشم فردا همه به چشم یه دختر عقد کرده که جدا شده به من نگاه میکنن و مطمئنم هنوز خواستگارای زیادی خواهم داشت ولی من فردا روزی به یه خواستگار که به من به چشم یه دختر عقد کرده نگاه میکنه چطوری بگم من یه زن مطلقه هستم؟ اگه طرف مقابلم قبول نکنه من رازم رو باهاش در میون گذاشتم و حسابی باید عذاب بکشم. اصلا شاید پیش خودشون فکر کنن شوهرم هم سر مسئله نداشتن بکارت طلاقم داده و من الان دارم میندازم گردن شوهرم. اگه ما عروسی کرده بودیم همه میگفتن یه دختری بود و عروسی کرد و جدا شد و شرایطم با الان فرقی نداشت وبا وجود مشکلات خاص خودش بهتر هم بود چون نیازی به توضیح در این زمینه نداشت
من مطمئنم احتمال اینکه شوهرم اقدام بکنه بخاطر وضع مالیه افتضاحش خیلی پایینه و خودم هم بخاطر مسئله ای که عنوان کردم و بی اطلاعی خانوادم از این مسئله نه راه پیش دارم نه راه پس. و مطمئنم شوهرم هم از رو شدن این مسئله نگران هستش. درمونده شدم. دلم میخواد یه فرصتی فراهم بشه تا بیاد و منو ببره تا خداقل فشار این مسئله رو نداشته باشم و بعدا با آرامش بیشتری تصمیم بگیرم ولی نمیدونم چطوری باهاش صحبت کنم و متقاعدش کنم.
سه ماه پیش هم وقتی شوهرم با بیرحمی تمام هرچی دلش خواست بیدلیل بهم گفت من باز هم برای اینکه بی حیثیت نشم پیش خانواده ی خودش گفتم ولی وقتی دیدم پیش اونا حرفای خیلی بدتری زد دیگه هیچ تصویری از فردا توی ذهنم نبود که قرص خوردم. من واقعا بهم ظلم شده
هر چی فکر میکنم هیچکس حداقل توی این تالار مشکلات من رو نداشته و هیچکس هم منو راهنمایی منطقی نکرده شاید همه مثل شوهرم فکر میکنن حتما مثل اون پیش خودتون میگین خود کرده را تدبیر نیست ولی بخدا اصلا اینطور نیست من در حد اگاهی خودم تلاش کردم تازه اگه حتی به قول شوهرم من باعث شدم که اون باهام ازدواج کنه ( که واقعا اینطور نیست و خودشم قبول داره ولی به نفعش نیست که بپذیره ) میتونست از همون ابتدا همین حرفا رو بزنه و بذاره بره تا من خودم به نتیجه برسم اون واقعا به من علاقه نداشته و قبل از اینکه اتفاقی بیافته تکلیفم رو مشخص کنه نه اینکه شش ماه اول نقش یه عاشق رو بازی بکنه و بعد از اینکه هر کاری دلش خواست بکنه و حالا به این نتیجه برسه. همه شما یه طوری حرف میزنین که انگار از عرف جامعه بی اطلاع هستین منم بی اطلاع نبودم و به راحتی تن به این مسئله ندادم و این شوهرم بود که با هزار دلیل که مهمترینش این بود که چون ما دوره ی عقد طولانی خواهیم داشت نمیتونه نیازش رو سرکوب بکنه راضی شدم. من تا قبل از ازدواجم سالم زندگی کردم به امید اینکه شوهرم برای سلامتم ارزش قائل میشه. از خودم و این زندگی بیزارم. چطوری تونست اینکارا رو باهام بکنه من بهش اعتماد کردم.
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
سحر عزیز
آرام باش
می دونم خیلی اذیت شدی ، رنج زیادی متحمل شدی ، بهت بی مهری شده . خوب درکت می کنم .
رابطه جنسیت با شوهرت نه خلاف شرع بوده ، نه قانون ، اگر چه ممکنه عرف نپسنده که دوران عقد چنین باشه ، اما همین عرف هم وقتی دو نفر عقد قانونی و شرعی باشن سخت نمیگیره .
خودت رو اصلاً به خاطر این سرزنش نکن ، اینم بدون که شما با برآورده کردن خواسته و نیاز همسرت ، راه هر گونه بهانه و تبرئه رو برای او بستی ، یعنی اون نمیتونه ادعا کنه که چون نیاز داشته و همسرش هم پاسخ نمیداده رو به خیانت آورده ، اگر نیازش رو برآورده نمی کردی مطمئنن الآن دیوار حاشاش بلند بود . ضمن این که هم قانوناً هم شرعاً زنش بودی و تمکین واجبت بوده ، اینجوری پیش خدا هم سربلندی که حق شرعی رو دریغ نکردی ، بنا بر این گناه اون خیلی سنگینه که با این که زنش کوتاهی نکرده با دیگران رابطه جنسی داشته ، نه شرعی و نه قانونی هیچ توجیحی نداره .
موضوع را هم با خانواده ات خیلی آرام مطرح کن و بگو که خواسته اش بوده و شرعاً برای این که به گناه نیافته پذیرفتی و بگو که اصرار داشته و تو دلیل قانونی و شرعی برای ردش نداشتی و ضمناً با این وجوده که خیانتش جای بخشش نداره که شما براش کم نگذاشتی .
مهم اینه که شما با خانواده ات چطور مطرح کنی ، از موضع ضعف و اشکال مطرح نکن اگر چه آزدره ای و قابل درکه .
مطمئناً اونا درک خواهند کرد و کمکت می کنند .
هیچ وقت هم از روی ناچاری زندگی با همسرت رو انتخاب یا ترک نکن . بلکه با دلیایل محکم و منطقی و دوراندیشانه تصمیم بگیر که فرصت بدی و یک بار دیگه بپذیریش یا تمومش کنی و ازش جدا بشی . اونچه آرومت می کنه ، تصمیم گیری عاقلانه ، محکم و با ثباته .
این همه خودت رو اذیت نکن ، آینده ات رو هم خودت می سازی با اعتماد به نفس و توانائیهات . کسی هم که نخواد درک کنه شما زن شوهر دار بودی اگر چه هنوز زیر یک سقف نرفته بودید و رابطه جنسی شما را نپذیره و درک نکنه ، مطمئناً در موارد دیگه زندگی هم قدرت درک مناسبی در رابطه با شما نخواهد داشت ، و مطمئن باش هستند آدمهایی که به خوبی درک کنند ، مهم اینه که ناامیدانه به آینده نگاه نکنی ، چه بسا کسی نصیبت بشه که شرایطش مثل شما باشه .....
ببین عزیزم ، وقتی آدم زندگی را از یک زوایه بسته و یک جهت محدود نگاه کنه ، دنیا پیش چشمش تیره و تار میشه اینجور مواقع ، از زوایای دیگه هم نگاه کن و احتمالات مختلف را در نظر بگیر اونموقع می بینی دنیا خیلی وسیع تر از اینیه که ما فکر می کنیم .
تاپیک زیر رو حتماً بخون
کلیک کن>>> بهترین شکل تصمیم گیری
به اینجا هم سر بزن شاد می شی باغ همدردی
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
دوست عزیزم...کسی شمارو محکوم نمیکنه...متاسفم که این اتفاق افتاده اما از یه جهت هم خوشحالم که از این وضعیت پا در هوا بودن خلاص میشی...
عزیزکم خواه نا خواه برای گرفتن حق و حقوقت باید بری پزشک قانونی و ...
نگران این مسائل نباش...به قول فرشته شما کار خلاف قانون که نکردی...
این شازده باید از زمانی که با شما رابطه جنسی داشته نفقه پرداخت کنه...یه سوال فنی...شما گواهی بکارت قبل از ازدواج داشتین؟؟؟
اگه برات سخت نیست صبر کن خودش برای طلاق اقدام کنه...با توجه به زوال بکارت شما تمام مهریه به شما تعلق میگیره...بهتره کمی ادبش کنید تا دیگه از این کارها نکنه!!
بازی با احساسات دختر پاکی مثل تو باید تاوانی هم براش داشته باشه!!!
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
( کاملا از نگاه من )
مهریه که وسیله ی ادب کردن مرد نیست . کدام مردی از پرداخت مهریه ادب شده ؟!!!
مرد اگر بخواهد نقش غیر سازنده و یا مخرب یا .... داشته باشد که نه به راحتی مهریه می دهد و اگر هم به زور قانون آن را قسط بندی کرد و پرداخت کرد باز این نقش را هر زمان که اراده کند با افراد دیگر خواهد داشت .
پس بحث بر سر ادب شدن نیست . در این مملکت خیلی چیزها جرو قانون است این هم یکی مثل بقیه .
اینطور برخورد کردن با مسئله مهریه یک جورایی توهین به شخصیت زن است حتی اگر جزو قوانین مملکتی و حقوقی باشد .
اکثریت زنان دنبال عشق و روابط عاشقانه و صادقانه با همسرانشان هستند وقتی اصل موضوع را از طرف همسر نداشتی یعنی مهر مرد را نداشتی و وقتی مهر او را نداشتی مهریه اش به چه درد می خورد ؟!!!
هیچ زنی از عدم دریافت مهریه از گرسنگی نمرده و هیچ زنی هم با دریافت مهریه پولدار نشده اصل که نبود فرعش هم نباشد .
سحر عزیزم
نترس کار خلاف شرع انجام نداده ای . همسر قانونی این آقا بوده ای . بدون خجالت مسئله را با خانواده مطرح کن و حتی خانواده ی همسرت را در جریان قرار بده و صبور باش . زمان نقش موثری در شکل گیری تصمیمات تو می تواند داشته باشد . اما یادت باشد که زمان کشی نکنی که فرصتها از دست می روند .
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
آنی جان منظور من این نبود...سو برداشت شد گلم...الان وقت و حوصله توضیح دادن ندارم عذر میخوام
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
ani عزیزم ممنون که حرف دلم رو زدی گرفتن یا نگرفتن مهریه هیچ فرقی به حال من نداره این مسئله به قانون مربوط میشه.
من امروز دوباره باهاش صحبت کردم ازم خواهش کرد یه فرصتی بهش بدم تا خوب فکر کنه گفت قول میدم طوری تصمیم بگیرم که یا رومی رومی بشم یا زنگی.
منم با توجه به شرایطم ترجیح میدم فعلا صبوری کنم. کاش انقدر زندگیم رو خراب نکرده بود تا راحت تر میتونستم تصمیم بگیرم. آنی جان منظورت از اینکه فرصت کشی نکنم رو متوجه نشدم؟ چون من قصد فرصت کشی ندارم و قدرت تصمیم گیری هم ندارم.
بله گواهی سلامت رو فردای روز عقد رفتم گرفتم جالب اینجاست خیلی ناراحت شد که من اینکار رو کردم و میگفت تو دیگه ماله منی و من از چشام بیشتر قبولت دارم بخاطر من میخوای بگیری منم میگم نمیخوام ولی خدا رو شکر گرفتم.
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
سحر عزیز
میدونم که در شرایط سختی هستی . اما عزیزم محکم باش و بدون که تو این شرایط با تصمیم درست فقط خودت می تونی به خودت کمک کنی .
با توجه به این که گواهی سلامت داشتی کسی نمیتونه این ادعا رو بکنه که شما قبل از همسرتون رابطه ای داشتید .
امیدوارم که این آقا تغییر رفتار بدن و همه چی ختم به خیر بشه اما اگر چیزی تغییر نکرد مبادا که تصمیم بگیری به خاطر حرف مردم عروسی کنی بعد جدا شی .
اگر تغییر نکرد حتما این موضوع رو به خانواده بگو و بدون همونطور که دوستان گفتند کار خلاف شرع نکردی . انقدر هم به بدی ها فکر نکن عزیزم از کجا معلوم که بعد از این مرحله از زندگی آینده ای روشن در انتظارت نباشه و خدا جواب سختی هایی رو که کشیدی بهت بده . پس توکلت به خدا باشه عزیزم .
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
به زمانی که همسرت از تو گرفته توجه کن و دقیقا زمان تعیین کن مثلا یکماه - دو ماه هر زمانی که خودت به نسبت اطلاعات و بر حسب شرایط ( کاملا با نظر خانواده ها) مناسب می دانید .
اما به هیچ عنوان این زمان را تمدید نکن . این کار یعنی وقت کشی و کشاندن بازی به وقت اضافی .
در حالی که هر بازی بر مبنای شرایط و اولویت ها یک وقت اضافه تعریف شده دارد . تو نمی توانی دو ماه - دو ماه این وقت اضافه را تمدید کنی و بعد از یکی دو سال ببینی که عمرت به پای وقت اضافه بی نتیجه هدر رفته و فرصتهای خوب تو در لایه های درونی وقت اضافه برگ سوخته شده است .
سعی کن در میان شکستها و زمین خوردنهای زندگی برنده ی ایستاده بازی باشی .
برو با یک مشاور صحبت کن و از مشاور کمک بگیر تا این بحران را پشت سر بگذاری و بتوانی بر ترس هایت غلبه کنی و به نقطه ی تصمیم گیری نهایی و قاطعانه برسی و اقدامی شایسته انجام دهی . ترس هایت مانع از تصمیم گیری توست .
در حال حاضر به شوهرت زمانی را که خواسته بده .
اما اجازه نده این زمان ها و زمان گیری ها تکرار شود که تکرار این بازی فرصت های زندگی کردن را از تو می گیرد . این کار وقت کشی است و زمانی که تو وقت کشی بدون نتیجه داشته باشی فرصت های زندگی ات هم در میان این تایم های اضافه از دست می رود .
در فوتبال یکبار مجموع وقتهای هدر رفته را محاسبه می کنند و نتیجه بعد از تایم اضافه بالاخره معلوم می شود حال چون بحث زندگی و دو نفر در میان است طبیعتا این وقت و زمان طولانی تر خواهد بود و ...