سلام
دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه:72:
خوب ما رو 30 و چند روزه که فراموش کردین:302:
من که گفتم : " منتظرم . . . "
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه:72:
خوب ما رو 30 و چند روزه که فراموش کردین:302:
من که گفتم : " منتظرم . . . "
برادر گرامی خودتون رو ناراحت نکنید :72:
باور کنید من به فکرتون بودم اما راستش دیگه چیزی به ذهنم نمیرسید که بگم خصوصا بعد از اینکه خودتون
غیبتون زد !
حالا بگید چیکار کردید ؟ این یک ماه گذشته چه اتفاقاتی افتاده ؟ببینیم چیکار میشه کرد.
موفق باشید
خانم موعود ، خواهر خوبم ، سلام
حالتون خوبه؟
از این که هنوز کسی رو واسه صحبت کردن دارم خیلی خوشحالم
دلیل این بی خبری چند وقته شاید این باشه که چیزی به ذهنتون نمیرسید ؛ اما مطمئناً "غیب زدن" من نیست ، چرا که آخرین پست رو من گذاشتم و چون به راه حلی نرسیده بودم بازم نوشتم که "منتظرم . . ." و شما بودین که جواب ندادین. در هر صورت از این که به فکرم بودین بی نهایت سپاسگزارم
توی این مدت جز غصه خوردن و منفعلانه رفتار کردن چه کاری از دستم برمی اومد؟نقل قول:
حالا بگید چیکار کردید ؟ این یک ماه گذشته چه اتفاقاتی افتاده ؟ببینیم چیکار میشه کرد.
موقع امتحانات بود و سرگرم امتحانات بودم خدا رو شکر امتحانا رو خیلی خوب دادم و نسبت به ترم قبل معدلم یه نمره بیشتر شد:227:
توی این مدت احساس می کنم که احساسم نسبت به ایشون خیلی قوی تر شده و از اینکه نمیتونم و نمیدونم چی کار کنم بیشتر زجر میکشم
واقعا نمیدونم چی کار باید بکنم ؛ تو رو خدا شما که کاملاً در جریان کارهای من هستین بفرمایین چی کار کنم؟
به صورت خیلی نامحسوس نظر چندتا از دوستام رو درباره ی چنین وضعیتی جویا شدم (البته نه طوری که بفهمن منظور خودمم!) اکثرشون می گفتن که موضوع رو با خود این خانم در میون بذارم حتی یکیشون می گفت صحبت کردنم با مادرم کار اشتباهی بوده!
یادم میاد قبلاً توی این تاپیک ، صحبت مستقیم با این خانم رو یه راه حل انتحاری میدونستم ، اما الآن به همون راه حل انتحاری رسیدم
باز هم میگم: نمیدونم چی کار باید بکنم تو این وضعیت؟
اگه مایل بودین بیشتر توضیح میدم
سلام
آقای haft من از ابتدا گفتم باید اول خانواده تون رو در جریان بذارید و رضایتشون رو بگیرید و بعد نظر اون خانم رو در مورد خودتون بدونید. چون با توجه به اینکه خانواده شما کلاً با ازدواج شما تو این سن مخالف هستند نه با شخص خاصی ! بنابراین برای شما و تو این مرحله جلب رضایت خانواده مهمتر از نظر خود اونم خانم هست.دیدید که اقای سنگ تراشان هم تایید کردند و تاکید کردند که خانواده رو باید راضی کنید و اگر خودتون نمی تونید شخص سومی رو وارد ماجرا کنید که که والدین شما قبولش داشته باشن .یکی از بستگان که موقعیت اجتماعی خوبی داره و معتمد باشه طوری که والدین شما اول به صحبتهاش گوش بدن و بعد دلائل مخالفتشون رو بطوری جدی مطرح کنند و اگر هم با دلائل منطقی شما و ایشون قانع شدن که دیگه مسئله حله .
این که دوستانتون گفتن صحبت با مادرتون اشتباه بوده و باید با خود اون خانم صحبت میکردید رو جدی نگیرید و احتیاط کنید !شما باید از کسی یا کسانی که معتمد و دلسوز شما باشند و ارزشها، هنجارها ،آسیبهای اجتماعی و مشکلات دختران و پسران رو بهتر درک کنند و باهاشون اشنا باشند مشورت طلب کنید نه از همکلاسیهای دانشگاه که خودتون می دونید همه نه اما اکثراً با جنس مخالف دوستی بی هدف دارند ! خب مشخصه که چنین افرادی روشی مانند روش خودشون رو به شما پیشنهاد می کنند در حالیکه قصد شما واقعاً ازدواج هست با رعایت اصول اخلاقی و رسمی و بطور صحیح .پس شخصی که شما ازش مشورت میخواید خیلی مهمه که کی باشه !
دشمن دانا بهتر از دوست نادان هست ؛ گاهی کسی میخواد به ما کمک کنه اما چون نادان و جاهل هست با همون جهلش باعث خرابتر شدن کارها و گاهی تباهی میشه .پس حواستون رو جمع کنید و از هر کسی مشورت نخواید!
بهتره خودتون اول به تنهایی برید پیش یه مشاور خانواده و موضوع رو باهاش در میان بذارید ببینید چی میگه .اگه لازم باشه خودش بهتون میگه که چطوری با والدینتون صحبت کنید که به استدلالهای شما گوش بدن و بعد نظرشون رو بگن .
امیدوارم موفق باشید
هفت عزیز
دوست خوبم اگه واقعا این خانم رو دوست داری پس ارزشش رو داره تا نهایت تلاشت رو بکنی تا حداقل از این بلا تکلیفی دربیای...به نظر من هرچه قدرم سخت باشه بهتره که بازم با مادرت صحبت کنی...چیزی که مهمه نحوه صحبت کردن با مادرته...اینکه طوری حرف بزنی که اصل مطلب رو گفته باشی (نه مثه دفعه پیش) بدون اینکه کار به بحث و ناراحتی برسه.....صحبت رو اینجوری شروع کن که چه قدر برای رسیدن به این رشته تلاش کردی ودرس خوندی ...چه قدر توی زندگیت هدفهای بزرگی داری و هیچ چیزو هیچ کس نمیتونه مانعت بشه...بگو چه قدر برای پدرو مادرت و افکاروعقایدشون ارزش قائلی ...بگو خوب میدونم که الان وقت ازدواجم نیست..ولی منم الان نمیخوام ازدواج کنم ...تنها چیزی که ازتون میخوام اینه که از طریق شما با این دختر و خونوداش آشنا بشم...من حتی نمیدونم اون دختر قصد ازدواج داره یانه؟؟؟کسی تو زندگیش هست یا نه؟؟؟نظرش راجب من مثبت هست یانه؟؟؟
ولی اینو خوب میدونم که اگه چند ساله دیگه یه روزی بخوام با کسی ازدواج کنم چنین شخصیتی رو کاندید میکنم و اگه الان ازتون میخوام شما وارد عمل بشین فقط واسه اینه که شاید تا چند سال دیگه این خانم باکس دیگه ای ازدواج کنه وشرم وحیایی که شما بهم آموزش دادین اجازه نمیده خودم خودسرانه کاری روانجام بدم....شاید بعد از این آشنایی منو شما به یه نقطه اشتراک برسیم...شاید اصلا من در اشتباه باشم اما ترجیح میدم شما پاپیش بذارین و بساط این اشنایی رو فراهم کنید وبعدش من به این نتیجه برسم
بببین دوست عزیز متقاعد کردن مادرت کسی که بزرگت کرده و همیشه درکنارت بوده کار سختی نیست فقط باید بدونی که چی بگی...[u]چیزاییی که من گفتم درحد مثال بود...با توجه به چیزایی که توی پستهای قبلیت نوشته بودی....اما خودت با شناخت بهتری که راجع به مامانت طرز فکرشون و روحیه واخلاقشون داری خیلی بهتر میتونی این قضیه رو عنوان کنی...هرکسی یه قلقی داره...هرکاری یه راهی داره...فقط از راهش واردشو
برات آروزی خوشبختی دارم دوست عزیز
سلام
هفت عزیز من نمی دونم شما الان در چه حالی هستید و زمان ارسال این پست ها رو هم نفهمیدم.اما از مطالب شما اینجور فهمیدم که کلا نگران هستید خانوم مورد علاقه شما پیش از اینکه شما واجد شرایط بشین ازدواج کنن. باید بگم که خودم دانشجوی سال آخر دکترای پیوسته هستم و اونچه که من به عینه دیدم اینه که کمتر کسی طی همون سالهای اول ازدواج می کنه اکثرا از سال 4 به بعد به ازدواج به طور جدی فکر می کنند .من خودم 2 تا از هم کلاسی هام سال آخر با هم ازدواج کردن با اینکه هر دو بهم علاقمند بودن بدون داشتن هیچ گونه روابطی.اینجوری که شما از اخلاق و درایت این خانوم حرف زذین بعید می دونم از مطرح شدن قضیه ازدواج طی سالهای اولیه خوشش بیاد.و در ثانی شما باید نمونه ی یه مرد قوی باشین و موفق و هدفمند و این تنهایی که گفتین خیلی از آدمها هستن که سالها اونو به دوش می کشن و شاید خدا می خواد از شما یه آدم مستقل و قوی بسازه که فرداها راهگشای خیلی های دیگه با مشکلات مختلف باشین. در پس همه ی این دل بستن ها و سختی ها حکمت های ظریفی نهفته است که اگه با توکل و صبر زیبا و پویا اونها رو پشت سر بذارین شیرینی اون رو در اینده نزدیک با تمام وجود حس خواهید کرد
به خدا ایمان داشته باشین که بهترین ها رو واستون می خواد و اگه بخواد در آنی همه ی دل ها رو در جهت خواست شما تکون می ده
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
و در آخر باید پختگی شما و هدفمندی شما به مادرتون اثبات بشه در اینصورت هست که ایشون به خاطر اعتماد به شما به انتخاب ها و تصمیمات شما هم اعتماد خواهند کرد که این خودش صبر و بردباری شما رو می طلبه و تلاش البته
عشق پویا و سازنده باشین
مطمئن باشین که به موفقیت خواهید رسید و حتما در اون صورت کمالات همراه با محبت اصیل شما اون خانوم رو هم تحت تاثیر قرار خواهد داد
در پناه حق
م
در پناه خدای مهربان سرشار از آرامش باشین
:72:
دوباره سلام زمان ارسال رو فهمیدم lol
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیکن به خون جگر شود
:72::72::72:
عرض سلام خدمت مدیران محترم تالار همدردی
میخواستم ازتون خواهش کنم این تاپیک رو حذف کنید چون واقعاً داره واسم مشکل ایجاد میشه
خواهش میکنم اینکار رو هر چه سریع تر انجام بدین چون واقعاً نمی خوام این مطالب توسط کسی خونده بشه و من دچار مشکل بشم:316:
ممنون:72:
با سلام
به قوانين همدردي بند 20 توجه فرماييد.
سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
جناب مدیر همدردی من هم با قوانین آشنام و کاملاً می پذیرم اما این یه مورد استثناییه و واقعاً نمی دونم باید چی کار کنم؟:302: وقتی با یه سرچ گوگل تمام اطلاعات من در دسترس کسی که نمیخوام قرار میگیره!!!!!!:302:
شما بفرمایید که برای این مورد اضطراری و اورژانسی چه کاری از دست من و شما بر میاد؟:316:
ازتون خواهش میکنم اگه به خاطر ناقص شدن بخشی از تالار چنین کاری میسر نیست ؛ به عنوان خواسته ی حداقلی: نام کاربری منو و اطلاعاتی که دادم نظیر رشته ی تحصیلی ام رو حذف کنین یا تغییر بدین
ممنون خیلی نگرانم:72: