RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
رفتار من در این شرایط نمی دونم درست هست یا نه:
از جانب خودم سعی میکردم رفتار درست رانشون بدم یعنی مواقعی که مهمانی دارم خودم شخصا تماس می گیرم و دعوت می کنم و یا موقع بیماری خودم تماس می گیرم واحوالپرسی میکنم اما اگر در جواب آنها اینجور عمل نکردند مثلا برای همین تولد به تولد نمی روم اگر هم روزی گلایه اش را کردند می گویم که خوب با من که تماس نگرفتید در چنین شرایطی همونطور که من به شما احترام می ذارم انتظار دارم که جوابش را هم ببینم.
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
چند وقتیه خدارو شکر رابطه بین من و شوهرم خیلی خوب شده.هیچ وقت تا حالا این طوری نبوده، خیلی بهم محبت میکنه، و هردونفر به محض اینکه میبینیم احتمال به هم ریختن اوضاع هست، سعی میکنیم اوضاع رو مدیریت کنیم و خلاصه بعد از چهارسال خونه ماهم کمی داره رنگ آرامش میگیره!!!
اما هرچند روز یک بار شوهرم موضوع رفت و آمد منو با خونوادش پیش میکشه،از یه طرف دوست ندارم این آرامش از بین بره از طرفی هم یاد کارها وبرخوردهای مامانش که میفتم اصصصصصلا نمیتونم خودمو راضی کنم که دوباره حتی ببینمش! (البته دیگه ازش متنفر نیستم و مثل قبل عذاب نمیکشم که همیشه به فکر کاراش بودم)مطمئنم اگه دوباره باهاش رفت و آمد کنم باید اعصاب خوردی و تپش قلبو دوباره تجربه کنم.
هر وقت میرم اونجا، احترامهایی رو که به دامادشون میذاره ودر مقابل بی محلیهایی که به من گذاشته میشه رو مقایسه میکنم و منفجر میشم. شما نمیتونید حتی تصور کنید از نوع بشقاب و میوه گرفته ،تا نحوه پذیرایی، تا لحن صحبت کردن تا هرچیزی که فکرشو بکنید بین من و دادمادشون از زمین تا آسمون فرق داره. این وسط تیکه های خواهرشوهرم و افه هاش و از همه بدتر کوچیک کردن بیش از حد خودش جلوی شوهرش باعث میشه که شوهر منم احساس کمبود و حسادتش گل کنه و مدام تو سر من بکوبه که از خواهرمن یاد بگیر حتی پاشنه کفش شوهرشو بالا میکشه اما تو.....................
همه اینا باعث میشه که رفتن من به اونجا واسم کابوس شه.چطوری میتونم بنا به این دلایلی که گفتم ،با رفتار جرات مندانه این تقاضای شوهرمو رد کنم و پای همه عواقبشم وایستم؟
آقای sci , babyاگه شماهم کمکم کنید خیییییییلی ممنون میشم.:316:
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
دوستان عزیز
بعضی از پستهای اخیر توجهی به الگوی تاپیک ندارد . لطفاً دقت فرمایید که یک الگوی رفتار اشتباه آنهم در یکی دو سطر ارائه می شود و روش درست و اصلاح شده آن به الگوی رفتاری درست ذیل آن ارائه می گردد .
پاورقی
======
پستهایی که رعایت اصول را نننموده اند و تاپیک را به انحراف از اصل روند که کاملاً تکنیکی است کشانده ، متعاقباًحذف خواهد گردید .
با تشکر از توجه و دقت نظر شما
.
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
فرشته مهربان عزیز:46: اگر الگوی رفتاری درست رو بلد نبودیم باید چی کار کنیم؟:316:
مثلا الگوی رفتاری من در مورد پست 52 لجبازی و جروبحث و یادآوری خاطرات تلخ گذشتس اما الگوی رفتاری درست رو واقعا نمیدونم :302:
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
استارتر تاپیک جناب بی بی هست ، لذا هدایت تاپیک به عهده ایشان است .
من تقاضابهشون اطالع ی دهم که حضور بیابند .
.
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
چند وقتیه خدارو شکر رابطه بین من و شوهرم خیلی خوب شده.هیچ وقت تا حالا این طوری نبوده، خیلی بهم محبت میکنه، و هردونفر به محض اینکه میبینیم احتمال به هم ریختن اوضاع هست، سعی میکنیم اوضاع رو مدیریت کنیم و خلاصه بعد از چهارسال خونه ماهم کمی داره رنگ آرامش میگیره!!!
اما هرچند روز یک بار شوهرم موضوع رفت و آمد منو با خونوادش پیش میکشه،از یه طرف دوست ندارم این آرامش از بین بره از طرفی هم یاد کارها وبرخوردهای مامانش که میفتم اصصصصصلا نمیتونم خودمو راضی کنم که دوباره حتی ببینمش! (البته دیگه ازش متنفر نیستم و مثل قبل عذاب نمیکشم که همیشه به فکر کاراش بودم)مطمئنم اگه دوباره باهاش رفت و آمد کنم باید اعصاب خوردی و تپش قلبو دوباره تجربه کنم.
هر وقت میرم اونجا، احترامهایی رو که به دامادشون میذاره ودر مقابل بی محلیهایی که به من گذاشته میشه رو مقایسه میکنم و منفجر میشم. شما نمیتونید حتی تصور کنید از نوع بشقاب و میوه گرفته ،تا نحوه پذیرایی، تا لحن صحبت کردن تا هرچیزی که فکرشو بکنید بین من و دادمادشون از زمین تا آسمون فرق داره. این وسط تیکه های خواهرشوهرم و افه هاش و از همه بدتر کوچیک کردن بیش از حد خودش جلوی شوهرش باعث میشه که شوهر منم احساس کمبود و حسادتش گل کنه و مدام تو سر من بکوبه که از خواهرمن یاد بگیر حتی پاشنه کفش شوهرشو بالا میکشه اما تو.....................
همه اینا باعث میشه که رفتن من به اونجا واسم کابوس شه.چطوری میتونم بنا به این دلایلی که گفتم ،با رفتار جرات مندانه این تقاضای شوهرمو رد کنم و پای همه عواقبشم وایستم؟
آقای sci , babyاگه شماهم کمکم کنید خیییییییلی ممنون میشم.:316:
اول به شما تبريك مي گم. اميدوارم لحظات شما، انعكاس آفتاب عشق باشد، آينه در آينه!
خب اگر كمي دقيق بشويم در الگوهاي رفتاري شما در مطالبي كه عنوان كرديد
اين الگوهاي غلط در رفتار شما به چشم مي خوره كه بايد مراقبش باشيد:
- پرونده سازي و برگشت به پرونده هاي راكد گذشته
- قضاوت و ذهن خواني مي كنيد ( در مورد اتفاقاتي كه خواهد افتاد بر اساس اين نظريه كه برداشتهاي ذهني من از گذشته تا كنون درست بوده و تجربياتم ديكته مي كند كه اين اتفاقات خواهد افتاد)
- مقايسه مي كنيد ( بين خودتون و داماد با عنوانهاي مشترك در خانواده همسرتون/ بين خودتون و خواهر ايشون با عنوان مشترك همسر)
- رفتار منفعلانه داريد كه گاها پرخاشگري مي كنيد ( عدم احترام به حقوق فردي شوهرتون/ حتي كمك گرفتن براي پاك كردن درخواست ايشون)
- نداشتن اعتماد به نفس كافي
اما پيشنهاد مي كنم:
- خطاهاي بازگشت به گذشته/ قضاوت و ذهن خواني بر اساس تجربيات گذشته رو بايد كاملا انجام نديد و متوقف كنيد
- شناسايي احساسات خودتون و همسرتون ( كه در حال حاضر تا حدودي موفق شده ايد بفهميد كه وقتي داماد و خواهر اونجا هستند احساس شما و همسرتون خوب نيست)
- مديريت موقعيت در منزل مادري همسرتون / استفاده از مهارتهاي ارتباطي / استفاده از خلاقيت در روابط با همسر/ عدم مقايسه/ مشخص كردن زمانهايي كه آنجا مي رويد بصورت دائم يك روز مشخص لطفا!( مثلا ما روزهاي سه شنبه شام، من بعد منزل شما مي آييم)
لطفا زمان ترك مهماني رو كاملا مشخص كنيد و با همسرتون از قبل توافق كنيد/ و خارج از اين روز شما الزاما به خانه آنها نمي رويد/ همسرتون مي تونه سر بزنه و نمي تونيم ايشون رو محدود كنيم/
- افزايش سطح اعتماد به نفس خودتون و همسرتون بويژه در جمع
- توجه ويژه به خودتون و همسرتون بطور جرات مندانه و متعادل
در نهايت آفتاب همدرد،
متاسفانه شما نمي توانيد اين درخواست همسرتون رو بصورت جرات مندانه بطور دائم رد كنيد، چرا كه درخواست ايشون منطقي و رد درخواست ايشون به دليل نقض حقوق فرد مقابل، با مباني جرات مندي در تقابل است.
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baby
دوستان عزیز
برا اینکه تاپیک از مسیر اصلیش خارج نشه ، لطفا موضعات و اتفاقات رخ داده رو بصورت خلاصه و بصورت الگوئی که ابتدای تاپیک داده شده (A,B,C,...) بیان کنند و الگوی صحیح رو هم در ادامه.
با تشکر
baby
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
یک زن امیدوار عزیزم
بسیار خوشحالم که بالغانه نظر خود را مطرح کرده ای .
منظور نظر شما که مطلوب ما نیز هست از طریق بهره گیری از تاپیک :
الگوهای رفتاری در حل مشکلات
تأمین می شود . لذا تقاضا دارم که این تاپیک را فعال کنید .
پاورقی
====
از کارشناسان عزیز ، baby ، ani و sci، تقاضا می کنم این تاپیک را به صورت عملیاتی و تکنیکی هدایت فرمایند .
باتشکر و سپاس
.
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
با تشکر از فرشته مهربان در هدایت این تاپیک
دوستان دقت کنند که مشکل و موضوع رو بصورت A-B-C
و اگر راه حلی به ذهنشون می رسه هم بصورت خلاصه و A-B-C بیان کنند.
مجموعه این الگوها ، بسیار کاربردی خواهد شد.
لطفا، نظیر همین مثال عنوان کنند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baby
سلام دوستان
یه الگوی غلط رفتاری رو میخوام با مثال براتون بگم و الگوی صحیحش رو هم. امید دارم با تمرین الگوی صحیح بتونیم مسائلمون رو بهتر حل کنیم:
بعضی مواقع هست زوجین انتقاد می کنن ، بعد یه حمله ، مساله رو تعمیم می دن،نتیجه اش میشه حمله متقابل و....
مثلا شوهر میگه :
باز که غذا رو سوزوندی ، خسته شدم از بس غذای سوخته خوردم ، همیشه غذا ها رو می سوزونی ...... همسر: خوب کردم بازم می سوزونم
انتقاد / وصف حال خود/ تعمیم مشکل / حمله متقابل و.... خصومت ودعوا
حالا این الگو رو مرور کنیم :
غذا رو سوزوندی ، هر وقت غذای سوخته می خورم معده ام درد می گیره ، ...... همسر: الهی بمیرم ، خواب موندم ، سعی می کنم دیگه نسوزونم ..
انتقاد / وصف حال خود/ وصف حال خود که نتیجش میشه ایجاد همدردی در فردمقصر
شما هم الگوهای رفتاری رو که تجربه کردید با همین مدل اضافه کنین :72::303:
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
فاطمه
سلام من با نامزدم زندگی خیلی خوبی داشتیم همه جوره با هم بودیم همدیگرو دوس داشتیم.دیشب یه اتفاقی افتاد دوستم منو تحریک کرد و نمیدونم چی شد که یه ان به نامزدم شک کردم و خیلی بد باهاش برخورد کردم خیلی بد غرورشو جلو دوستم خرد کردم.اصلا یه آن کتنرلم از دستم خارج شد دوستم رفت من موندم و همسرم به حدی عصبانی بود که تا تونس خودشو زد اولین باری بود که این فریادا رو ازش میدیم بهم ثابت کرد که شکم الکی بودو کلی خجالت کشیدم بعدم گفت برو دیگه نمیخوام قیافتو ببینم جوابه تلفنو نمیده هر بارم که ورمیداره میگه فک میکردم همه زندگیم تو هستی ولی الان میفهمیدم اشتباه میکردم برو دیگه از ای حرفا!الان ما نامزد هستیم و منم بیش از اندازه بهش وابسته هستم نمیدونم چی کار کنم ترخدا کمکم کنین
الان از این ماجرا که واسه ی من اتفاق افتاد حدود 2 3 هفته میگذره و الان دارم میبینم چه اشتباهی کردم من اون روز میتونسم ایجور برخود کنم:
صبر کنم تا دوستم بره بشینم پیشش از یه موضوع دیگه صحبت کنم بعد کم کم ماجرا رو بکشونم به سمت ای موضوع و ازش علت کارشو بپرسم مطمئنم دیگه اینجور برخورد بینمون پیش نمیومد و احتراممون پیش هم از بین نمیرفت :302:البته الان به کمکه دوستان رابطمون داره ترمیم میشه:72::72:
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
روزی خانه یکی از اقوام مهمان بودم (از نوع مهمانیهای دوره ای ). همسرش ساعت 9 شب خسته از سر کار برگشت و زنگ در را زد. خانم خانه با عصبانیت رفت دم در تا به همسرش بگه که مگه من بهت نگفته بودم وقتی مهمون دارم نیا خونه. مهمانها راحت نیستند . تا انجا که من فهمیدم نتیجه ای که همیشه از این طرز برخورد می گرفته این بوده
مشکل:
خانم: پیش داوری/حمله به همسر بر اساس پیش داوریش/ دعوا/
اقا: ابروریزی جلوی اقوام/ جبهه گیری نسبت به خانواده خانم / کم کردن ارتباطات
اون خانم رو بردم گوشه ای و به او گفتم عزیزم برو به همسرت خوش امد و خسته نباشید بگو. و از او دعوت کن که وارد خانه شود و به مهمانهایت اطلاع بده که همسرت دارد وارد خانه می شود.
نتیجه این شد که همسرش به او گفت وسیله ای در خانه بود می خواستم ان را بردارم . می دانم مهمان داری. مزاحمتان نمیشوم. و بعد به اصرارا خانم اقا وارد خانه شد و رفت در اتاقی استراحت کرد تا مزاحم مهمانها نشود:
الگو:
خانم: عدم پیش داوری/ استقبال از اقا / احترام به همسرش در جلوی دیگران
آقا: درک متقابل / اخترام به نظر خانم/ استقبال از مهمانیهای خانم در اینده