RE: سردرگم موندم چی کار کنم
خودمو بخته ام
حالم بد بود بدتر هم شد
کلبه عزیز و فیلو سارای مهربان
مرسی که هدرد منید اما من بدتر گیج شدم. میدانید اشکال از خودمه،تقصیر شما نیست
من قبول و پذیرش این را ندارم که در صورت عدم بهبودی همسرم باید جدا شوم این یعنی یک شکست واقعی که تحملش خارج از ظرفیت منه
میدانید حقایق تلخ و سختتند اما من نمیدانم باید با این حقایق چطور روبرو شوم.
تنها ارزویم این است که شرایطی ایجاد شود که همسرم حتی ارام ارام تغییر مثبت کند و من اینقد شکاف بین خواسته هایم و داشته هایم نداشته باشم.
الان سر کارم و داشتم نوشته هاتون را می خوندم . یکدفعه چنان بهم ریختم. میدانید هم بسیار دوستش دارم و هم اینکه نمیتوانم این شرایط را....
باهاش حرف زدم الان و بهش گهم با وجودی که دوستش دارم اما باید هم مساله مالیمان مشخص شود هم اینکه بعد از این که سربازیش اومد(شامل این قانون چند فرزنده شده) ب درسش ادامه بده و من هم همجور کمکی که از دستم بربیاد برای همراهیش می کنم
اول بهم ریخت خیلی شدید گفت یه جوری حرف میزنی انگار ن نشستم دست رو دست گذاشتم و می گم خرج زندگی با تو،من همه زورمو دارم میزنم تا یکی از این معاملاتم جور شه ولی بحث درس جدیده،اصلا هر تصمیمی داری بگیر من احترام میذارم به تصمیمیت
دیدم خیلی طفلک بهم ریخت،اخه رو اونم خیلی فشاره به همین خاطر دوباره تاکید کردم دوستش دارم و حاضرم برای پیشرفتش که در واقع به نفع زندگیمونه همه کاری بکنم. گفتم : ببیین تو هم لیاقتشو داری و هم استعداشو فقط خودتو باختی>. چطور وقتی میخواستی با من ازدواج کنی زمین و زمون را بهم ریختی حالا هم باید با همین تصمیم بری جلو
طفلکی خیلی بهم ریخت ،چون تا دیشب که با هم حرف زدیم صحبت سر ارزوهامون ، زمان نزدیک انجام معامله بزرگ اونو و خیلی صحبت های شیرین بود و لی با این حرفها جا خورد
وقتی بهش گفتم که هیچکی جاتو نمی گیره و من همیشه دوست دارم و فقط میخوام که راهتو بهتر پیدا کنی کمی اروم شد . خودم هم بد جور دلم سوخت( طفلکی!!!)
چون داره تلاششو می کنه که این معاله جور شه که با پولش یه تکون اساسی به زندگیمون بدیم. نمیدونم شاید یه دفعه زیاده روی کردم.
ای خدا!!!
میدونید خودم هم نمیدونم چی کار می کنم. گرچه سهی دارم خودمو نبازم اما سر رشته کار داره از دستم میره
برام دعا کنییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییید
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام آريو عزيز
از اينكه باعث ناراحتي شما شده ام جدا معذرت ميخوام ام دوست عزيز شما همانطور كه فيلو ساراي محترم براي شما نوشته اند بيش از حد به اين تالار تكيه كرده ايد و بهتر است در كنار اين تالار از يك مشاور حاذق كه در كارش خبره است به همراه همسرتان تشريف ببريد و از او راهنمايي بخواهيد و راهكارهاي او را عملي كنيد و نه فقط به عنوان رفع مسئوليت مراجعه كرده باشيد باور كنيد با تمام وجود احساس شما را درك ميكنم و ميدانم جدايي بسيار مشكل است و من هم اصلا به شما توصيه جدايي نمي كنم ولي اگر شما زودتر دست بكار ميشدي كلي الان جلو بودي الان هم دور نشده هر وقت ماهي را از آب بگيري تازه است و هر وقت جلوي ضرر را بگيري سود است بلاخره بايد يكم بهش سخت بگيري چونكه بعد از هر سختي آساني است و شاعر هم ميگويد: نابرده رنج گنج ميسر نميشود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد بلاخره تا پايان اين معامله بهش فرصت بده و از نظر فكري كمكش كن كه مجددا در اين معامله بزرگ خداي ناكرده شكست نخورد و در كنار اين بفكر تحول اساسي در وي باش شايد چند روزي از شما ناراحت باشد ولي بعد از چند صباحي كه شاهد موفقيت ها و پيروزيهايش باشد خيلي هم از شما بخاطر سختگيريهايت تشكر خواهد كرد آيا پدر و مادري كه فرزندشان را بخاطر اشتباهش تنبيه ميكنند دوستش ندارند؟ يا آنها ميخواهند راه صحيح زندگي كردن را به او ياد دهند يك استاد كه به دانشجويش ميگويد اگر بعد از من سر كلاس آمدي حق نداري وارد شوي ميخواهد وقت شناسي را به او ياد دهد و شما اگر چند صباحي به او سخت بگيريد براي جلوگيري از هم پاشيدن زندگيتان است و شما اين را ميدانيد ولي اگر به او بگوييد ديگر تلاش نمي كند پس بگذار فكر كند از ترس از دست دادن تو هم كه شده يك تكاني به خودش بدهد و انشاالله يك فرجي در زندگيتان ايجاد شود....خدا نگهدار:72:
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام آريو محترم
ببخشيد من بدون اجازه شما به يكي از دوستان كه مشكلي شبيه مشكل شما را دارد coyote_coquetry را توصيه كردم يه سري به تاپيك شما بزند در اين رابطه عذر من را بپذيريد...موفق و پيروز باشي:72:
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام
قبا از هر چیز باید اعلام کنم دوست خوبم اف افا نوشی بسیار سخت منتظر پاسخت هستم. امیدوارم در این شرایطی که به کمک کارشناسانه تو احتیاج دارم زودتر پاسخ دهی.
کلبه عزیز
ممنون از پاسخت
اما ذکر یکسری نکات را لازم دیدم
مهربان، اگه دقت کرده باشی و از اول پست منو تعقیب کرده باشی من نکات مثبت همسرم را در پاسخ به دوست بسیار خوبم اف اف نوشی دادم . هرگز در مدت عقدمان من بی احترامی و کج خلقی از خانواده همسرم ندیدم. گرچه من خصوصا در ان زمان بسیار عصبی و بد رفتار و به قولی ناصبور بودم اما انها تا حد توان با من با احترام و بزرگ منشانه برخورد می کردند.
همسرم خانه ای که خریدیم و با پول همسرم (پولی که خانواده اش برای ما داده بودند به عنوان سرمایه) حتی پول پیش خانه ای را که الان رهن کردهایم را همه به نام من کرده تا یکرنگی خودش را ثابت کند
میدانید دیروز کتاب انتونی رابینز را میخواندم که اشاره می کرد افراد موفق لزوما بهترین چیزها را در اختیار ندارند بلکه با امکانات موجود و علی رغم شکست ها و سختی ها به اهداف بلند خودشان میرسن.
من خواستگاران بسیار داشتم اما چون فرد بسیار پیچیده ای در روابط انسانی هستم و یا به عبارتی بسیار حساس ،مرد مورد نظر من نمی توانست یک مرد سخت و تلخ باشد که حالا حتی زندگی مرا هم خوب تامین کند.
دیروز که بهم ریخته بودم با یکی از دوستانم که استاد دانشگاه است و در جریان کامل زندگی من حتی قبل از ازدواجم است دردل کردم و حتی صحبت شما را منتقل کردم گفت:
انها حق دارند چون شخصیت مغرور و بسیار مهر طلب تو رو نمی شناسند. تو با هر مردی احساس خوشبختی نمی کردی و الان باید راهکار برداشتن اختلافات را پیدا کنی
کلبه عزیز
اگر همسر من مانند این دوستی که پست منو بهش معرفی کردی( و از این بابت ازت متشکرم) اجازه رشد را به من نمی داد و خانواده اش تحقیرم هم می کردند و ایشامن خصوصیت اخلاقی ویژه ای هم نداشت مطمن باش که من هم خیلی راحت تر تصمیم به جدایی می گرفتم.
من در دوران نامزدی و عقدمان و حتی تا همین یک سال پیش متا سفانه خیلی بد برخورد و تلخ بودم تا جایی که همسرم با تمام علاقه ای که به من داشت گرایش به خانواده و دوستانش پیدا کرده بود و الان تازه چند ماهی است که رابطه ما با احترام گذاشتن . محبت من به گذشته است. الان در عین حال که خواست هایم را میخواهم اما انها را با ظرافت و ارامش درخواست می کنم و به عبارتی اونو تو رودروایستی احساسی می ذارم
از شما راهنمایی میخواهم در زندگی که این همه فرد مورد نظرم دارای خصوصیات خوب است اما یک مشکال بزرگ دارد وان هم اینکه نمی داند چگونه باید زندگی درا اداره کند (( البته به قول اف اف عزیز من هم بسیار کنترلگر بودمو شاید کمی الان هم هست) با چه راهکارهایی این زندگی را رو به بهبود ببرم
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزیز آریو
من تمام پستهای شما را خوانده ام و تمام خصوصیتهای همسر شما را که نوشته بودی را دیدم اما خواهر من علت بد اخلاقی,کنترل گری,بد انق بودن اخلاق شما فرع بر اصل است از نظر منطقی هر معلولی از علتی خاص سرچشمه میگیرد علت این رفتار شما بیکار,عدم مسئولیت پذیری همسرتان است یا شما بالفعل آدم بد اخلاق و کنترلگری هستی؟ اگر همسر شما سر یک کار آبرومند باشه و از پس مشکلات بربیاید آیا بازم شما بهش گیر میدی؟ سین جیمش میکنی؟ فکر نمی کنم یک چنین کاری کنی خواهر عزیز شما باید بدنبال رفع مشکل اصلی که همان بیکاری,عدم داشتن کارت پایان خدمت,عدم استقلال مالی همسرتان است باشید اگر این مشکلات حل شود با قاطعیت اعلام میکنم رفتار شما ناخداگاه تغیر خواهد کد به همین دلیل میگویم بد اخلاقی شما فرع براصل است خواهر عزیز شما پنج سال است که با دفع اوقت کردن کار به هیچ جایی نبرده ایی شاید همسر شما بعلت شم اقتصادی پایین و بقول خود شما ساده بودن در بازار موفق نباشد آیا همه مردم فقط در بازار نان میخورند؟اگر به روش آزمون و خطا هم پیش میرفت الان یک شغل پیدا کرده بود بلاخره بهتر این است که خود شما باهاش صحبت کنی و برایش مطلب را روشن کنی که شما که در معامله گری موفق نشده ایی یک مغازه ایی یا کار کردن روی یک ماشین یا کار در یک شرکت خصوصی که نیازی به کارت پایان خدمت را نداشته باشد برای او دست پا کنید و از آشنا ها و فامیل بخواهید اگر در جایی کار مناسبی سراغ دارند در آنجا مشغول شود تا الان پنج سال گذشته و قراره چقدر دیگه بگذره تا ایشان بتواند یک کار مورد علاقه اش را پیدا کند خیلی از آدمها اوایل به کارشان علاقع ایی نداشته اند ولی بعد به آن عادت کرده اند بلاخره خواهر محترم برای نرسیدن به یک بن بست در این زندگی باید واقع بینانه با مسایل برخورد کنی....موفق باشی:72:
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست عزيز سلام
شما نوشتيد كه شايد الان هم كمي كنترل گر باشم من به شما ميگويم كه شما كاملا كنترل گر هستيد و متاسفانه با مطالبي كه در اين چند روز اخير مينويسيد و بنده خواندم متوجه شدم كه تغييري در شما حاصل نشده و شما تنها سعي كرديد مسير اين كنترل گري را عوض كنيد و از راه نرمي و ملاطفت ايشان را تحت كنترل بگيريد. ملاحظه كنيد كه با راهنمايي هاي برخي از دوستان( كه بنده با وجود احترام زياد كاملا با آن مخالفم ) شما به سرعت به فردي كنترل گر تبديل شديد و به همسرتان زنگ زديد و با تحريك احساسات او نظرات خود تان را به او تحميل كرديد و حتي براي او به عنوان يك انسان اين ارزش را قايل نشديد كه بتواند" درست مثل خود شما" او هم براي زندگي اش تصميم بگيرد . شما با او شرط ميگذاريد كه درسش را ادامه دهد و ... دوست من اين روش شما حتي در تربيت كودكان نيز سالهاست منسوخ گرديده و اكيدا به والدين توصيه ميشود كه هرگز با ايجاد درگيري هاي احساسي نظير آنچه شما انجام داديد كودكان خود را به كاري وادار نكنند ولي شما با همسرتان را به اين روش برخورد نموديد.
با اين سطح كنترل گري كه من در شما ميبينم در صورت ادامه اين رابطه شما بعدا در تربيت فرزندانتان هم با مشكل مواجه خواهيد شد و احتمالا با اين سبك شما فرزندتان فردي فاقد اعتماد به نفس، تحت سلطه و پر از احساس عذاب وجدان خواهد شد. به شما توصيه مينمايم كه شديدا روي اين موضوع كار كنيد و به شما ميگويم كه دوست عزيز تغيير كردن دردناك است. وقتي كه يك تنه درخت را ميترشند تا تبديل به يك مجسمه زيبا و منحصر به فرد شود لازمه اين تغيير درد و رنج بردن آن درخت است و انسان هم براي اينكه تراشيده و صيقل شود درد و رنج خواهد كشيد . تنها كساني به آن مجسمه زيبا تبديل مي شوند كه در زير تيغ تغيير تاب آورند.
من آنچه را كه لازم دانستم به شما گفتم و شما مختار هستيد كه از روشهاي ساده و رايجي كه بسياري از افراد انجام ميدهند استفاده كنيد و يا در صدد يافتن الگوهاي جديد رفتاري باشيد كه مسلما اين راه توام با درد و رنج فراوان است. شايد بهتر است كه شما راه اول را انتخاب كنيد زيرا تا دلتان بخواهد از اين الگوها در اطرافتان وجود دارد كافي است كمي به اطرافتان نگاه كنيد.
موفق باشيد
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم اف اف نوشی
سلام و مرسی که به من سر زدی
کا ملا گیج شد ه ام من اکنون به کمک و حمایت شما دوست خوبم بیشتر نیازمندم تا ناراحتی و دلخوری شما
من با خیلی از نفطه نظرات شما موافقم ولی قبول کنید در شرایطی که من دارم شاید ثبات کافی نیاز به زمان بیشتر و یافتن همان الگوهای که با هم صحبت کردیم باشد . الان من به حدی تغییر کرده ام که همسرم نیز عنوان می کند اما قبول دارم خالی از اشکال نیستم تمام سعی من این است که مسوولیت زندگی را به او یاد اوری کنم و نه تحمیل ،چون با شناختی که از همسرم به دست اورده ام با ارامش ولی قاطع تا حدودی میتوان او را در تلاش بیشتر کمک کرد
اگر قصد واقعیم را از ورود به این تالار و صحبت با شما داشتم خلاصه بگویم این است:
- اصلاح عیوب خودم و تغییر خودم در شرایطی که منجر به اصلاح همسرم شود
- یافتن راهکارهایی برای تغییر شرایط فوق که در من نیز احساس قربانی بودن ایجاد نکند
دوست خوب و روشنفکرم شما دوری از الگوی سنتی را در جایی از پست هاتون توصیه کرده بودید من نیز اعتقاد دارم باید برای یافتن راهکارهایی که منجر به تغییر این شرایط میشود دست به ابتکار زد
من تا حدودی علم در این مورد دارم اما در خصوص خودم چون در دایره یک زندگی معیوب ولی بسیار عزیز (برای من) قرار گرفته ام در ادامه ان به صورتی که به هیچیک ضربه نخورد اما هر کدام در مسیر درست قرار بگیرم مانده ام
دوست خوبم
اشاره کردم که من دوباره دچار یک ضعف شدید روحی شدم اما با این وجود دارم سعی خودم را می کنم که شرایط را دور از کنترلگری و تنها در حد یک اولتیماتوم دادن جلو ببرم باز هم تاکید می کنم در عین تلاشم برای اصلاح شرایط این زندگی بسیار هم سعی میکنم که نقش قربانی را بازی نکنم و خواستهایم را اعلام کنم و به عبارتی به او بفهمانم اگر مرا دوست دارد باید بداند با این شرایط همیشگی نمیشود کنار امد چون میترسم همسرم اندک تلاشش هم فروکش کند
بهر حال دوست نازنینم
از ابتدای این پست شما یار و همراه من بودی و خیلی جاها من به وضوح اشاره کردم تغییر روحیه من با مشاوره هایی بود که با هم داشتیم و اکنون نیز کاملا به حمایت وراهنمایی شما نیاز دارم و از این بابت از شما از صمیم قلبم تشکر میکنم
قبل از پایان باز اشاره میکنم من در این چند ماه تغییر ات خیلی زیادی کرد ه ام که اول به کمک خداوند و بعد راهنمایی شما بوده است دوست عزیز اما شاید همانطور که اشاره کرده ای تغییر پایدار و اساسی کمی زمان بر باشدکه من دلم میخواهد با نرمش با این شرایط سخت روحیم که واقعا تلخ است و دردناک برخورد کنیم شاید اگر میشد شما را رودررو ببینم و به صورت شفاهی این مشکلات را عنوان کنم کمی راحت تر و شفاف تر عنوان می کردم
من مانند قبل منتظر پاسخ دلسوزا نه ات می مانم. اگر نیاز به پیغام خصوصی هست لطفا مرا راهنمایی کن:72:
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزيز ff_noshi
ضمن تشكر از راهنمايي هاي حكيمانه شما به خواهر گرامميمان حقير يه سوال دارم اين خواهر محترم مدت پنج سال تمام است كه با تمام مشكلات همسر خود كنار آمده است و اگر ما دنبال علت ها باشيم و نه معلول ها فكر ميكنيد علت كنترل گري اين خانم محترم چه ميباشد؟و ريشه و منشاء آن كجاست؟ آيا اين فرد خودش دچار بيماري نوروز(كنترل گري) است و خودش متوجه نيست يا اينكه بدليل ناملايمت هايي كه در طول اين پنج سال زندگي مشترك و هزاران اميد و آرزويي كه داشته و با اميد تحقق آنها پا در يك زندگي مشرك گذاشته و متاسفانه هم اكنون همه آنها سركوب شده اند به چنين روشي روي آورده با فرض اينكه ما اين خانم محترم را از كنترل گري منع كنيم يا پا را فراتر بگذاريم و اين عادت را از او سلب كنيم چه تغيري در اصل موضوع (بيكاري همسر،عدم داشتن استقلال مالي،عدم داشتن كارت پايان خدمت ،عدم وجود يك كار مناسب و يك منبع درآمد) چه تغيري حاصل خواهد شد ببخشيد ولي استنباط حقير اين است ةتغير رفتار اين خانم همانطور كه در پست قبلي نيز نوشتم فرع بر اصل است ما بايد بدنبال حل مشكل بطور ريشه ايي باشيم در پايان اگر جواب خواهر عزيزمان را داديد بنده هم از پاسخ شما برادر گرامي مستفيض ميشوم....خدا نگهدار:72::72:
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام به دوست عزیز آریو
از اینکه این همه مدت را به تنهایی و با صبر و آرامش تحمل کردی و اجازه دادی شوهرت هم خودش را کم کم پیدا کنه کار بسیار بزرگی انجام دادهای تو همسرت را خیلی دوست داری و حاضر به از هم پاشیدن این زندگی نیستی
این انتخاب تو علیرغم گذشت 5 ماه تنهایی است پس با امید به خدا باز هم تحمل کن شوهرت تغییر میکنه و این تغییر هزینه ای داره که تو داری آن را با صبر و بردباری پرداخت می کنی
ببین خودت را با اولین روز این جدایی مقایسه کن با 5 ماه پیش الان به جاهای خیلی بهتری رسیده ای و بهتر از این هم می تواند باشد
حق یاریت دهد
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم بالهای صداقت
سلام
مرسی از حمایتت،اره درست میگی هر تغییر بها و هزینه ایی داره. من نسبت به 5 ماه پیش رابطه ام با همسرم خیلی خیلی تغییر کرده .
مرسی وبرایم دعا کن