-
RE: خاطرخواهی..!!
باز هم ستاره سحر از آسمان سر زد و طلوع عشق را برایم تداعی کرد.. باز پرتو محبت و ایثار وجود بی نورم را لرزاند.. باز نقش خاطره احساس مهر صفحه دلم را آراست و بار دیگر نفس روشن عشق دلم را به تلاطم کشید..
امشب هم گذشت.. باز هم مثل شبای پیش بعد نمازم تو تاریکی نشستم و گریه کردم.. هیچ کی نبود.. من بودم و خدای مهربونم.. خدای با محبتم.. خدای عزیزتر از جانم.. خدای..
باز هم باهاش درددل کردم و گفتم ببین خدا.. من هیچ چی ندارم! نه کاری بوده که به خاطرت کرده باشم و نه گناهی که به خاطرت گذشته باشم..!! اما اگه تو بهم نگاه نکنی.. کورسوی امیدی هم که برام مونده خاموش می شه.. خدای من.. هر شب به امید رحمت تو اشک می ریزم.. خدایا اقرار می کنم.. جز تو هیچ کی رو ندارم.. اون هم کسی جز تو نداره.. کسی که بتونه کاری براش بکنه.. خدایا تو می دونی که از زندگی آینده مون چی تو ذهنم می گذره.. تو می دونی که چقدر دوسش دارم.. خدایا می بینی که دارم رضایت تو رو شرط می کنم.. می بینی که به خاطر خوب شدنش.. به خاطر متدین شدنش.. به خاطر مومن شدنش.. دارم گریه می کنم.. خدایا می دونم حج چیز کمی نیست. و حتما لیاقتش از من بیشتر بوده که نصیب اون کردی و من نه. پس بهم حق بده اگه ازت انتظار داشته باشم اونقدری که باید، عوضش کنی. خدای من اگه یه دنیا عذاب برام خرجش باشه.. قبول. فقط اونو نجات بده.. از اینکه آدم بدی باشه.. خدایا می دونی که من اونو برا چی دوست دارم.. می خوام اونم یه دختری بشه که ازش راضی باشی.. دوسش داشته باشی.. همونطوری که داری.. اما خدایا.. نمی دونم دیگه بیشتر از این می تونم براش خیرخواهی کنم که بخوام محجوب باشه.. به یادت باشه.. خوشبخت باشه.. باهاش ازدواج کنم تا بهش محبت کنم.. نذارم سختی بکشه.. بهش خوبی کنم.. هر چی می خواد براش فراهم کنم.. اون قدر که از افسردگی دخترا دیدم به خاطر بی وفایی پسرا .. می خوام برای او جبران کنم.. خدایا نمی خوام خاطرش ناراحت بشه.. می خوام زندگی خوبی داشته باشه.. از زندگیش راضی باشه.. خوشبخت بشه.. عاقبت به خیر بشه..
وقتی فکر می کنم می بینم که الان چهار روزه ندیدمش.. انگار که چهار ماه گذشته..!! خدایا بهم حق بده که گریه کنم برا کسی که این طور دلسوزشم.. و بهم حق بده که غیرتی بشم.. خدایا آتیش می گیرم وقتی می بینم .. باید در کنارش باشم.. اما نمی تونم.. باید کمکش کنم.. اما نمی تونم .. باید باهاش ازدواج کنم.. اما نمی تونم.... ببین که نمی تونم نسبت بهش بی تفاوت باشم. خدایا خاطرش رو می خوام.. بی رودرواسی.. خدایا دوسش دارم.. خودت عشقشو انداختی تو دلم.. پس نذار به خاطر دوری و غریبیش غصه بخورم.. خدایا هم به اون و هم به من کمک کن تا برات بنده باشیم.. خدایا هر طور که تو می خوای قبوله... اما خدایا باور کن بهت نیاز دارم... هر چی بگم بهت نیاز دارم کمه..... و دعا می کنم که خدایا این سفر رو مایه برکت و نجات زندگیش قرار بدی.. تا به معنای واقعی با معنویت زندگی، خوشبخت و عاقبت به خیر بشه....
نمی دونم.. شاید حرفام تکراری بود.... اما تو رو خدا سرزنشم نکنید----> همدردی.. ممنون.
-
RE: خاطرخواهی..!!
سلام...
اقا فرزاد ...این روزا من بیشتر تو سایت همدردی موضوع شما رو دنبال میکنم.
من نسبت به این احساسات و عشق شما حسودیم میشه...
خداوند نعمت بزرگی رو به شما ارزانی کرده...
مطمینا در ادامه اگه راهنمایی یا چیزی به ذهنم برسه دریغ نمیکنم.
قربان شما...
ما را طواف کعبه جز دور یار نیست کز هر طرف رویم خدا روبروی ماست
-
RE: خاطرخواهی..!!
لطف دارید عزیزم
اما بهتر بود بگید غبطه! هر چند من آدمی نیستم که کسی بخواد بهم غبطه بخوره.. چون خودم دائما در حال غبطه خوردنم!!
بگذریم..
نمی دونم.. حالا یا با کمی سرکشی این کار رو با خودم کردم.. یا حالا خدا اینطور خواسته یا هر چی.. اون هوس عشق نما تبدیل شده به یه عشق زهد نما! امیدوارم که حقیقتا هم زاهدانه باشه.. کسی رو که سابق یکی چپ بهش نگاه می کرد آتیش می گرفتم.. حالا شده همه وجودم.. از خودم حالم به هم می خورد! می فهمیدم که می خوام به چنگش بیارم! بعد از اینکه فهمیدم هوسم رو دارم بهش راه می دم.. بیشتر فکر کردم! حالا هر طوری شد و هر اتفاقی که تو وجود من افتاد نمی دونم.. می دونم که الان فقط رضایت و خوشبختیش رو می خوام و اگه یه روزی ازش جواب نه بشنوم.. اصلا ناراحت نمی شم و بهش می گم امیدوارم با هر کی ازدواج کردی.. خوشبختت کنه.. امیدوارم لحظه ای اجازه نده لبخند پاک و قشنگت از لبات جدا بشه.. امیدوارم خوشبخت و عاقبت به خیر بشی.... و از خدا می خوام که بهترین زندگی رو بهش ببخشه....
اما خوب الان این احساس رو هم دارم که همسرم رو ازم جدا کردن و .... اصلا خیلی .. نمی دونی! خودمم نمی تونم درست حالی رو که دارم بیان کنم.. اما چه کنم؟ تو شرایطی نیستم که بخوام دم بزنم! گذاشتم به عهده اوستا کریم..!! گفتم خدایا هر طور که تو می خوای! من صبر می کنم و توکل.. باقیش با تو..!!
با کمال میل هم راهنمایی هاتون رو می شنوم.. ممنون.
-
RE: خاطرخواهی..!!
سلام فرزاد
واقعا وقتی پست 53 شما را خوندم از این هدایت و کنترلی که روی احساس خود داشتید و دارید چنین رشدش می دهی خوشحالم....
فراموش نکن که دل عاشق می سوزه ولی هیچ وقت از رشد باز نمی ایسته و ناآرام نمی شه...
به نظرم شما رنج زیادی را دارید متحمل می شوید و این به خاطر اینست که شما درد متولد کردن عشق را می کشید....
اما این لحظه بسیار ناب و مهمی است....
و همانطور که قشنگ تشخیص دادید، تفاوت آن با هوس بسیار ظریف است....
شاید مقاله تفاوت عشق و هوس را خوانده باشی، اگر هم خوانده ای باز هم بخوان. همچنین مقاله روانشناسی عشق .
به نظرم کسی که بتواند یک عشق را خالص نگه دارد ، آنگاه چنین عشقی چون کیمیا، همیشه در وجودش همه رنجهایش را از بین می برد ، همه آرزوهایش اجابت می شود، و همه غمهایش به شادی خاصی تبدیل می شود. و البته همیشه سوز عشق باقی می ماند...
فقط دقت کن نکته ظریف اینست که جامه عشق بلند است ، مصداق عشق بسیار کم هستند... اما مهم نیست...
عشق را دریاب...
-
RE: خاطرخواهی..!!
خدایا هم به اون و هم به من کمک کن تا برات بنده باشیم.
می دونم که الان فقط رضایت و خوشبختیش رو می خوام و اگه یه روزی ازش جواب نه بشنوم.. اصلا ناراحت نمی شم و بهش می گم امیدوارم با هر کی ازدواج کردی.. خوشبختت کنه.. امیدوارم لحظه ای اجازه نده لبخند پاک و قشنگت از لبات جدا بشه.. امیدوارم خوشبخت و عاقبت به خیر بشی.... و از خدا می خوام که بهترین زندگی رو بهش ببخشه....
.
.
.
.
.
.
از سوز محبت چه خبر اهل هوس را
این آتش عشق است، نسوزد همه کس............................قدر خودتو بون دوست من.........!!!!!!!!!
-
RE: خاطرخواهی..!!
سلام...
اقا فرزاد تو حرفاتون یه نکته ی جالب دیده میشه و اون اینکه گفتین حتی اگه با شما ازدواج نکنه هم ارزوی خوشبختیشو میکنین.
این نقطه ی قوتییه که اگه فردا خدای ناکرده جواب نه ازش شنیدین خیلی ناراحت نشین...
حاجی! (من تازگیها عادت کردم همه رو حاجی صدا کنم.اشکال که نداره؟!)...یه روانشناس میگه که اگه شما یه هدفی تو زندگی تون اختیار کنین تمام کاینات بسیج میشن تا شما به هدفتون برسین...به شرطی که این هدف از پشتوانه ی معنوی برخوردار باشه.
یعنی اگه هدف شما از ازدواج این باشه که از این عشق به خدا نزدیک بشین مسلما خدا اسبابشو ((من حیث لا یحتسب))فراهم می کنه...
راستی حاجی این مسیله به درستون که لطمه نزده؟
حاجی در حال حاضردارین رو اخلاق و رفتار این خانم تحقیق میکنین دیگه؟
حرفای دیگهای برا گفتن دارم که فکر میکنم بعدا ها بگم بهتره...
(بستگی داره به جواب سوالات بالا...)
فعلا یا علی!
-
RE: خاطرخواهی..!!
سلام مریدجان.. هیچ دخلی به درس نداره.. معدلمم ترم اولی خوب شد و 20 واحد به سلامتی پاس کردم رفت پی کارش. بعد هم تحقیق رو زیاد فعلا نمی تونم. مثلا چجوری تحقیق کنم!؟ من جز یه پروژه درسی، هیچ وجه اشتراک دیگه ای که بتونم (یعنی دلیلی داشته باشم برا اینکه) باهاش حرف بزنم ندارم. اما خوب سعی دارم از همین دریچه هم که شده یه خورده بیشتر بشناسمش.
-
RE: خاطرخواهی..!!
سلام.. می دونم دیگه خسته شدید از "خاطرخواهی".. اما دوست دارم عشق رو زنده نگهدارم. هر چند همیشه زنده است. اما خوب.. شاید این چیزایی که می گم خندتتون بگیره.. شایدم گریه کنید.. شایدم اولش بخندید بعد گریه کنید.. حالا مهم نیست.... بخونید:
می خوام از دیروز بگم. به سختی جدا شدن یه آدم متأهل از همسرش از شهرم جدا شدم! بعد از 5 روز که ندیده بودمش تازه داشتم به شهر دیگه ای هم سفر می کردم. اگه بهتون بگم در طول این سفر همش صحنه های ماه عسلمون (!!) جلو چشم بود دروغ نگفتم.. خیلی دلتنگش شدم.. خیلی. با خودم گفتم تهران رو بدون اون نمی خوام. اگه او بخوادش منم می خوام. باورتون نمی شه همینطور که توی راه آهن تهران قدم می زدم صحنه روزی که ساکامون رو باهمدیگه می بریم طرف سالن انتظار می یومد جلو چشم! دلم خون می شد.. با خودم می گفتم ....ِ عزیزم (به جای نقطه ها اسمش رو می آوردم) کی می رسه روزی که تو رو ببرمت سفر.. بگردونمت.. بهت خوش بگذره..!! تو خیابونای تهران که راه می رفتم می دیدم زن و شوهرای جوون دارن با ماشین شخصیشون می رن و می یان.. ناخودآگاه صحنه زمانی برام تداعی شد که عید رو باهم رفتیم تهران و می ریم خونه اقوامش.. خلاصه این یه روز مدام صحنه های مختلفی از بعد ازدواجمون می یومد جلو چشمم..!! شاید از اینجا به بعدش رو اشک بریزید.. نمی دونم اما اگه منقلب شدید.. حتما دعا کنید..!!
دکتر گفت یه بار دیگه احتمالا باید بهت ید بدم. یه درمان دیگه.. یه آزمایش و یه اسکن و سونو و .... ناخودآگاه اشک تو چشام جمع شد و تو خودم بهش گفتم: .... به پام صبر کن. خوب می شم. بر می گردم باهم ازدواج می کنیم!! :54: می برمت سفر.. غصه نخور.. ایشالله خوب می شم. بر می گردم پیشت.. نمی دونم چرا اینقدر باورم شده که اون همسرم خواهد بود!!
تو محوطه نشسته بودم.. سر شب بود. باز به یادش افتادم و چشام خیس شد. به خودم گفتم من که کاری به ازدواج نداشتم.. می خوام به اون خوبی کنم. به اون محبت کنم.. امروز یه خورده به ترانه های معین فکر کردم.. دیدم همش داره می گه تو برای من.... تو برای من.... اصلا خوشم نیومد و تصمیم گرفتم دیگه زمزمه شون نکنم. چون دیدم من اونو برا خودم نمی خوام.. خودمو برا اون می خوام...!
از ماشین پیاده می شم، یاد زمانی می افتم که جلوی خونه مامانش اینا (:D) از ماشین پیاده می شیم. می یام لباس بپوشم.. یه نگاه به لباسم می کنم غصه ام می گیره برا روزی که اون لباسامو اتو می کشه! نگاهم به بستنی می افته یاد روزی که تو کافی شاپ براش بستنی می خرم می افتم.. همش اون زمانی که ازدواج کردیم و می ریم خونه مامانش اینا یا اونا می یان خونه ما می یاد تو فکرم. یاد وقتایی که به باباش می گم: "سلام آقاجون..!!" و دستشو می بوسم.. یا به مادرش می گم "مادر.." یا وقتی که به خودش نگاه می کنم و فقط اشک می ریزم........
دیگه دارم کم کم مصمم می شم به اینکه برم خواستگاریش. لااقل به یه بار رفتن به خونشون و شناختن خونواده اش که می ارزه.. نمی ارزه!؟
-
RE: خاطرخواهی..!!
خوش به حالت . بهت غبطه ميخورم . چه احساس قشنگي داري . ادم با خوندن حرفات دلش ميگيره . نه به خاطر تو چون فرقي نميكنه كه اخرش چي بشه مهم اينه كه داري قشنگترين حس دنيا روتجربه ميكني . عاشقي و همين كافيه . نه به خاطر اون كه مستحق اين همه احساس و شور و شيدايي توئه .
دلم ميگيره چون هيچوقت تو عمرم اين حس عاشقانه و قشنگ رو تجربه نكردم . نمي دونم چه رازي تو حرفات كه ادمو ياد عاشق ترين موجود هستي ميندازه . ياد خدا!
-
RE: خاطرخواهی..!!
آری، آغاز دوست داشتن است:16:
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست:43:
(فروغ فرخزاد)