RE: اعتماد به نفس و ازدواج
النای عزیز
منم صحن جمهوری رو خیلی دوست دارم مخصوصا"وقت اذان مغرب. امیدوارم امام رضا لطفشونو از ما دریغ نکنند.
دوست خوبم دلم می خواهد چند تا نکته رو بهت بگم.
1.افرینش و خلقت این طوری که انسانها زیبایی رو دوست دارند و نمیشه این نکته رو انکار کرد .
برای زیبا بودن نیاز به داشتن اخلاق خوب هم هست. خیلی از انسانها قیافه معمولی دارن ولی انچنان خوش برخورد هستند که همه رو جذب میکنن برخوردی مودبانه و گرم حتی باعث زیبا تر دیده شدن چهره میشه.
برای داشتن برخورد خوب اول باید اعتماد به نفس داشت. وقتی انسان خودش به خودش اعتماد نداره چه طور انتظار داره دیگری بهش اعتماد کن.
2.من نمی گم برو تو کوچه و خیابون کارهای سبک انجام بده. ولی در برخورد با خواستگار کمی با نازو لطافت برخورد کن.طوری که بفهمد خودش برات مهمه نه صرفا" ازدواج کردن.
3.دوست خوبم
حتی اگر زیباترین فرد باشی واز نظر موقعیت بهترین / اگه اعتماد به نفس نداشته باشی فرد مقابل فکر میکنه تو حتما" یک ضعفی داری و÷نهان میکنی.
وقتی بامردها برخورد میکنی اعتماد به نفس داشته باش اونها هم مثل شما انسان هستند و چه بسا شاید نقطه ضعف هاشون خیلی بیشتر از شما باشه. وقتی با خواستگارات برخورد می کنی طوری برخورد نکن که فکر کنه برا ازدواج عجله داری و می خوای زود تکلیفت روشن شه. با سعه صدر برخورد کن و به انها حق بده که در مورد شریک زندگی شون کنجکاو باشن این حقیقت زندگیه و نمیشه تغییر داد.بگذار ببینه عجله نداری واین نشد یکی دیگه.
از رد شدن نترس .÷سرها خودشون 20 جا میرن خواستگاری اخرش از نفر 21 بله میشنوند این که اشکالی نداره.
به اخر کار فکر کن .فکر کن 40 سالت شده و ازدواج نکردی مگه چی میشه؟مگه انسان چند سال زندگی میکنه. زندگی موقتی انسان این قدر ارزش استرس نداره.فکر کن همه فامیل و دوستانت ازدواج میکنن وزندگی خوبی ÷یدا میکنن وتو تو80 سالگی تو مجردی میمیری مگه چیمیشه؟بهتر از زندگی متاهلی خیلی از ادمهاست.
میدونم تحمل جامعه سخته.اگه خواستگار داشتی بهش فکر کن نداشتی به زندگیت واستفاده از ثانیه های زندگیت فکر کن.
طرز فکر اطرافیان خیلی به طرز فکر تو ربط داره .اگه مادرت فکر کنه تو از زندگیت راضی هستی وارامش روحی داری اونم به ارامش میرسه. ونگرانیش کمتر میشه . ÷یش مامانت خوشحال باش و هر وقت ناراحتی قران بخون وبه خدا بگو.
من مدتی ÷یش یک خواستگار داشتم که از نظر مامانم فرد مناسبی بود و نمیخواست من موقعت مو از دست بدم .اومد وبه من گفت به این ÷سره فکر کن یا حداقل یک بار ببینش ولی من گفتم نمیتونم به خاطر نگرانی شما ازدواج کنم. اگه میترسید تو فامیل کنایه بشنوید 2و3 سال صبر کنید درسم که تموم شد میرم کار میکنم خونه میخرم و جدا زندگی
میکنم شایدم رفتم یک شهر دیگه. ولی نمی خوام تن به ازدواجی بدم که نمی خوام .
تو ایران سن ازدواج بالا رفته و بالای 35 سالگی هم فرصت هست. در ضمن متاهل بودن مگه چقدر مهمه؟که بخوای به خاطرش اعتماد به نفستو از دست بدی .
اگه تو فامیل ازت در مورد خواستگارات ÷رسیدن بگو من ن÷سندیدم نه اونها. دلیلی نداره همه از مشکلات تو با خبر بشن ؟چون گفتن مشکلات به فامیل باعث از دست دادن روحیه واعتماد به نفس می شه.
RE: اعتماد به نفس و ازدواج
[align=justify]ستاره 1234 و همه دوستان خوبم سلام
اول از همه اینکه حسابی به یاد همه شما دوستان عزیزی که تنهام نمیذارید در حریم مقدس امام رضا زیارت کردم و دعا خوندم.
و از امروز به طور مرتب به سایت خوب همدردی سر خواهم زد و انشالله دوستی های پایدار و مداومی با دوستان خوب تالار همدردی داشته باشم.
ستاره خوبم ممنون از پاسخ طولانی و مفیدتون. راستش درست چند دقیقه قبل همه خاطرات تلخ موقع خواندن نماز در جلوی چشمانم مرور شد و ناخوداگاه اشکم جاری شد.
ستاره عزیز من عجله ای برای ازدواج ندارم و در ضمن بسیاری از زندگی های تجردی رو به برخی از زندگی های مشترک ( که نمونه اش در اطرفیانم هست ) ترجیح میدم. مطمئنم هر ازدواجی منجر به خوشبختی نمیشه و هر انسان مجردی ناکام و ناموفق در زندگی نیست.
ولی متاسفانه فشارهای جامعه و خانواده ام زیاد شده . در مشهد الرضا که بودم با خودم تصمیم گرفتم رسیدم زنجان شروع کنم به درس خوندن برای ازمون دکترا ولی با رسیدن به خونه شدم همون النای افسردۀ قبل از رفتن به مسافرت.
من از خیلی از نعمتها برخوردارم سعی میکنم با تمرکز به اونا به زندگیم ادامه بدم[/align]
RE: اعتماد به نفس و ازدواج
سلام :72:
زیارت قبول انشالله که بعدازاین زندگی پرامید وپیروزی داشته باشید
وهمیشه حرکت به جلو داشته باشیدهمونطور که از تغییر امضاتون پیداست:104::104::104:
RE: اعتماد به نفس و ازدواج
سلام دوست عزیز:72::72::72:
من همه پست ها رو خوندم و به نظرم اون آقا اصلا در حد شما نبودند
مسئله دیگه ای که وجود داره اینه که تعداد دخترها اصلا از تعداد پسرها در دوره ما بیشتر نیست بلکه من از یک منبع موثق خوندم که در سالهایی که ما به دنیا اومدیم نسبت پسرها به دختر ها 104 به 100 بوده و تقاضا از جانب پسرها به دلیل وجود مشکلات برای ازدواج و ...کم شده.
من افرادی رو می شناسم که تقریبا هیچ کدوم از مزایای شما رو ندارن و خیلی خودشون رو دست بالا می گیرن که البته به اون می گن اعتماد به نفس کاذب و مطمئنا در حد چنین افرادی پسرهای بیشتری هستند که بخوان با اونها ازدواج کنند. در واقع وقتی شما از خیلی از دختر خانم ها از خیلی جهات بالاترید باید فردی برای شما پیدا شود که او هم این ویژگی را داشته باشد و مطمئنا هم تعداد این افراد زیاد نیست.
بزرگی می گفت هر شب موقع خواب نعمتهای خداوند رو که به ایشان عطا شده بود می شمرد و هیچ وقت موفق به گفتن همه اونا نمی شد و همین هم اعتماد به نفس انسان رو زیاد می کنه و هم باعث بیشتر شدن عشق خداوند در دلها می شه.
به نظر من ما آدمها اگر خداوند رو نداشته باشیم چیزی نداریم که بهش اعتماد کنیم پس به او که همیشه همراه و مواظبت بوده توکل کن و مثل همیشه قدم بردار.
RE: اعتماد به نفس و ازدواج
مهرسار عزیز و دوستان خوبم سلام
و الله یحب المتوکلین
یه سری جمله با خودم رو مدام تکرار میکنم و به داشته ها و نعماتی که خدا بهم عنایت کرده تمرکز بیشتری میکنم . امیدوارم زودتر از این حس و حال بیام بیرون و به زندگی و به درسم .
از همه دوستان خوبم التماس دعا دارم:72:
RE: اعتماد به نفس و ازدواج
راستی یه چیزی رو یادم رفت بهت بگم عزیزم
بازم خدا رو شکر کن که این آقا مثل خواستگار من نیست که از اوایل بهمن ماه که اولین جلسه بود تا حالا فقط یک جلسه اونم شب عید قرار گذاشتن و اومدن!!!
هر دفعه هم که میخوان بزنگن حدود یک ماه طول می کشه
فکر کن انوقت چی می شد:305:
:72::72::72:
RE: اعتماد به نفس و ازدواج
النای عزیزم سلام
تمام ماجرایتان را مو به مو خواندم
عزیزم شما باید خدا را شاکر باشید و دعا کنید که ماجرا همانجا ختم شد و فراتر نرفت احساس شما را کاملا درک می کنم و بهتون حق میدهم اما میخواهم ماجرایی را برایتان تعریف کنم که بفهمید خداوند چقدر شما را دوست داشته
یکی از اقوام ما پزشک هستند و همیشه حواسشان به درس و کار بود تا سن 30 سالگی
در این سن آقایی وارد زندگیشان شدند که تقریبا همسن بودند ایشان از لحاظ تحصیلات از خانم پایینتر بودند و لیسانس داشتند در این حین خانم تخصص قبول شدند بعد از کلی رفت و آمد ها و آشنایی ، پدر خانم گفتند که دختر من پزشک است الان هم میخواهد برای تخصص به شهری دیگر رود ، و شرایطش به این نحو است ، ممکن است شبها کشیک باشد و مشکلاتی از این دست ....تمام مسائل را عنوان کردند و خانواده داماد هم قبول کردند و تمامی شرایط را پزیرفتند خانواده عروس خانم هم برای اطمینان از آقا تعهد محضری گرفتند و مراسم عقد جاری شد 2 سال با هم عقد بودند و هیچ مشکلی هم نداشتند و قرار بود به محض پایان یافتن تحصیلات خانم مراسم عروسی برگزار شود که ناگهان آقا یادشان افتاد که همسرشان پزشک است و نمی تواند تحمل کند تا تحصیلات ایشان تمام شود و برای مدتی به شهر محل تحصیل که فوق العاده نزدیک هم بود برود همچنین نمی توانند از لحاظ کاری با ایشان کنار آید و .....
خلاصه خانم هم برای موقعیت شغلی و تحصیلیش خیلی زحمت کشیده بود و برای خودش کسی بود در نهایت این دو از هم طلاق گرفتند و.....
آیا انصاف است ؟ارتباط و صمیمیتی که در این دو سال به وجود آمده چه شد؟آبروی دختر آیا باز خواهد گشت؟آیا این آقا از اول نمی دانست با چه کسی ازدواج می کند؟آیا خدا از سر او و خانواده اش خواهد گذشت؟و در اینجا این آقا برای ازدواج عجله نکرده است؟
باید خدمتتان عرض کنم که دخالتهای مادر این آقا در طلاق این دو بسیار موثر بوده است
همانند موضوع شما .............
این آقا هیچ برتری نسبت به خانم نداشت و بعدها میفهمد که چه کسی را از دست داده است
حالا شما تصور کنید که این خانم چه می کشد ؟ دوستان و فامیل چه می گویند؟
آیا تصور می کنند این خانم ایرادی داشته است ؟ و ...
تحملش سخت است اما خانم با اعتماد به نفس کامل دارد تخصصش را در بهترین رشته پزشکی می گیرد و ..........
شما هم خداوند را شکر کنید که تا همان مرحله پیش رفته و فراتر نرفته اید این آقا الان اگر هم که موافقت کامل خود را اعلام می کرد و با شما ازدواج میکرد بعد از اندکی به دلیل نداشتن اراده از خود و گوش دادن به حرف این و آن زندگیت را خراب میکرد
پس روحیه ات را حفظ کن عزیزم
برایت خوشبختی را آرزو می کنم
RE: اعتماد به نفس و ازدواج
[align=justify]برگ سبز عزیز ، مهرسار خوبم سلام
از اینکه می بینم عزیزانی هستند که به درد دل یک هم میهن و همنوع خود گوش داده و اونو راهنمایی میکنند اشک در چشمانم جمع میشه . همینجا لازم میدونم از افرادی که این محیط سالم رو به وجود اوردند تشکر کنم .
حق با شماست دوستان خوبم ، اخیر یک موضوعی رو هم شنیدم که باورم کاملتر شد . شنیدم همین اقا چند ماه قبل به خواستگاری دوست یکی از بستگان رفتند و حتی بله و برون هم برگزار شده و علنا نامزد همدیگر شدند ولی روز بعد بله و برون پاپس کشیدند .
امروزه بازی کردن با روحیه فرزندان خانواده ها ( چه دختر ، چه پسر ) شده اسباب تفریح یک عده افراد خودخواه .
به تقدیرو قسمت الهی راضیم
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم
انشالله همه اعضای این تالار خوشبخت و موید باشند . ممنونم از اینکه به نوشته هام توجه نشون دادید.:72:[/align]
RE: اعتماد به نفس و ازدواج
سلام عزيزم
من 25 سالمه و شرايط شما رو دارم. ديگه به يه جايي رسيده بودم كه فكر ميكردم نكنه قيافم ايرادي داره، يا اصلا درس خوندن يا شاغل بودن اشتباهه !!!
ولي الان ميفهمم كه خدا خيلي من رو دوست داره، اون كسي كه تو رو نميپسنده ، لياقت نداره ، يعني اكثر مواقع دقيقا خودش به اين نتيجه ميرسه . يكي از خواستگاراي من كه فاميلم بود ، به كسي كه واسطه خواستگاري بود گفته بود من لياقتش رو ندارم.
مطمئن باش چيزي كه خودش كنسل ميشه به صلاحته، حتما خدا يه فرد بهتر از اون رو برات در نظر گرفته. من به اين نتيجه رسيدم. خواستگاري كه من رو نمي پسنده، يا حتي حاضر نميشه بياد منو ببينه، بعد متوجه ميشم كه كسي ديگه رو دوست داشته و خانوادش من رو پسنديدند!!( در واقع جامعه دچار عدم تعادله، خانواده ها يك دختر خوب رو در نظر ميگيرند، در حالي كه پسر كسي ديگه رو دوست داره) ، يا اينكه وقتي ميان شرايط منو از نزديك ميبينن، اين هراس به دلشون ميفته كه مطمئنا چنين دختري لقمه گنده تر از دهنه ...
به درك كه نپسنديد، ميخوام صد سال نپسنده. اگه اونا تحصيلات و موقعيت شغلي و خانوادگي ما رو داشتند، چنان خودشون رو ميگيرن، صد جا ميرن خواستگاري تا دختر روياهاشون كشف بشه...
خيلي باحاله، فرهنگ ايراني از پيشرفت زنان شوكه شده، ....
بهتر كه همون جلسه اول دوم تموم شه، نه اينكه يه مدت مغزت رو بخوري ، مهر طرف به دلت بيفته بعد... جنگ اعصاب و مواجه شدن با واقعيت كه اون تو رو دوست نداره...
ولي يه چيزي كه من بهش رسيدم اينه كه منفعل نباش ، در عين حال دل به كسي نباز كه مشكل برات درست بشه، يعني جاذبه اي كه ديگران دنبال تو بيان، البته غرور و عفت رو بايد حفظ كرد
درست تصميم بگير، هيچ كس بدون شوهر نميمونه،
اون كه به ارزش وجودي من پي ببره ، خواستار من خواهد شد،
من فعلا دارم براي اين موضوع تلاش ميكنم كه نذارم بهترين لحظات جوانيم به فكر كردن راجع به آدمهاي اين چنيني هدر بره، بايد زندگي كرد، شاد بود...
براي خودم و تو بهترين رو دعا ميكنم:203: