سلام
خدا رو شکر به سلامتی
ان شاالله که خوشبخت بشید و سال های سال با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنید .
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
خدا رو شکر به سلامتی
ان شاالله که خوشبخت بشید و سال های سال با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنید .
از عروسی چه خبر برادر ؟!
برای انتخاب امضا به این قشنگی به شما تبریک می گویم . خوش به حال عروس خانم که داماد اینقدر دوستش دارد. همیشه خوش و خندان باشید برادر .
سلام
ان شا الله كه خوشبخت بشين ، بلاخره يه تاپيك هم اينجا به ازدواج ختم شد:72:
موفق باشين
ازدواج کجا بود ؟
ما تازه آشنا شدیم . هنوز نامزد هم نکردیم .
ممنون از اینکه توجه دارید . منم برای همه شما آرزوی زندگی خوش و شیرین و پر از سعادت دارم .
فعلا که شاه داماد تالار همدردی شما هستید وتا اطلاع ثانوی ما همگی قوم و خویش داماد هستیم (تا روزی که عروس هم وارد تالار شود ومجددا یارگیری می کنیم !) ، وای این عروس چقدر خواهر شوهر، برادر شوهر ، مادر شوهر و.... دارد ! خوش به حال عروس . داماد چقدر فامیل مجازی دارد ؟!( شوخی بود برادر شاه دامادم )خدا زنده نگهدارد خانواده های تان را . زیرسایه ی بزرگترهای نازنین و در کنار خانواده هایتا ن خوشبخت باشید .
انشا الله به سلامتی ......
آرزوی خوشبختی براتون میکنم.....
:72::72::227::)
من براتون ارزوی خوشبختی میکنم
شما پسر خوش قلب و ممهربانی هستین اما فقط یک یاداوری کوچک اونم اینکه سعی کنین تو این دوره خیلی با خصوصیات هم اشنا بشین
وفقط به حرف زدن نباشه اگه بتونین با هم بیرون برین و تو رفت و امد ها هم رو بشناسین خیلی خوبه
خلاصه که سرسری ا ز این مرحله اشنایی نگذرین
البتته خودتون اینا رو میدونین و این فقط یه یاداوری بود
موفق باشین
ممنون کاترین عزیز :72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط کاترین
کاملا درست میگی . اتفاقا ما هم داریم همین کار را میکنیم . صحبتهامون درباره آینده و سوال درباره موضوعات مختلف از هم هست و یک کلاس آموزشی ازدواج رفتیم و قصد داریم پیش مشاور هم بریم .
سلام
امروز رفتیم مشاوره ازدواج . خانم مشاور گفت مشکلی نیست برید با هم بیشتر آشنا بشید . خانم مشاور خیلی خوشبین بود . حتی از خودمون هم خوشبینتر بود !
بعد رفتیم بیرون کلی قدم زدیم و صحبت کردیم . امروز نمیدونم چرا همه یه جوری به ما گیر داده بودند . یه پسر بچه که دعا و سوره های قرآن میفروخت یکی از این دعا ها را داد دست من من اومدم و از من خواست بخرم و من گفتم بدردم نمیخوره که یهو گفت : اگر مادرزنتو دوست داری بخر ، این خانوم همراه ما زد زیر خنده منم دیگه تسلیم پسر بچه شدم .
رفتیم جلو تر یدونه از این آدمها که میرن تو جلد عروسک و یک کله گنده دارند و تبلیغ میکنند اومد جلو و دست انداخت رو شونه من و میگفت بیا از فروشگاه ما دیدن کن و همینطور همراه ما میومد !
خلاصه روز جالبی بود .