دانه جان
امیدوارم امروز عاشقتر از دیروز و فردا خوشبخت تر از امروزت باشی.
نمایش نسخه قابل چاپ
دانه جان
امیدوارم امروز عاشقتر از دیروز و فردا خوشبخت تر از امروزت باشی.
سلام دانه جان خوبی خانومی ؟؟
امیدوارم اوضاع رو به راه باشه
با سلام خدمت دانهنقل قول:
نوشته اصلی توسط درياي آبي
این جمله دریای آبی خیلی قشنگ بود و به درد همه مون می خوره. از اینکه شما سر رشته رو پیدا کردید خیلی خوشحالم و بهتون تبریک میگم.
سلام دانه جان
من هم اوایل باهمسرم روابطمون همینطوری بود البته نا گفته نماند که من وهمسرم هردو مان کم صحبتیم واین دراوایل ازدواج خیلی من را آزارمیداد اما کاری که توانستم بکنم شوهرم به شعرعلاقه داره وشعرهای حافظ را کم وبیش حفظ بود ومن درزمان عقد بستگی وقتی خانه مان میامد کتاب حافظ برمیداشتم وشعرهای حافظ را می خواندیم "شب شعر" کم کم که اززمان آشناییمان گذشت شروع کردم درباره خصوصیات اخلاقی باهمدیگر صحبت کردن وهمینطوردرمورد اینکه قبل ازازدواج چه تصوراتی ازهمسر آینده مان داشتیم و...صحبت کردن. تازه همسرم اهل فیلم تماشا کردن نیست مگرنه درباره موضوعات فیلمها می تونستیم صحبت بکنیم و....درکل بگم که الان خیلی بهترازگذشته ایم وبا هم همصحبتی داریم ...نمیدونم شاید تونسته باشم با این تجربه ایی که خودم داشتم کمکت کرده باشم .
ريحان عزيز و ديگر دوستان
از اينكه تجربيات خودتان را در اختيار من مي گذاريد ممنونم.
هنوز گاهي پيش مي آيد كه در مورد بحثي صحبت كنم و جوابي نشنوم و يا اينكه او گفته من دوست دارم با عملم به تو بفهمانم كه دوستت دارم و به زبان نمي آورم و يا اينكه به دنبال اين نيست كه من را اين ور و اون ور ببرد تا مثلا بگرديم يا اينكه دلم باز شود و خيلي موارد ديگر
مسلم است كه ما با هم در همه چيز تفاهم نداريم اما از آنجايي كه زندگيم را دوست دارم و تلاش مي كنم كه آن را بهتر و محكم تر بسازم توقعات خودم را كمتر مي كنم و از بعضي از آنها مي گذرم. بعضي ها را هم با زبان نرم به او مي گويم و شايد او طفره رود اما به هر حال بايد ساخت. بايد خواسته هاي او هم در نظر گرفته شود. فداكاري بيش از حد در زندگي مجاز نيست اما گذشت بيش از حد براي هر زندگي اي مجاز است.شايد تا به حال به اين نينديشيده ايم كه فداكاري با گذشت دو واژه جدا از هم و متفاوت اند.
او در خريد هدايايي كه براي اعياد و شب چله و تولد بايد به من مي داد از چيزي كم نگذاشت اما به جز آنها اعتراف مي كنم كه به گمانم كمي دست به جيب نيست و هيچ دختري از اينكه شوهرش ناخن خشك باشد خوشش نمي آيد اما هزاران بار گفته كه من خسيس نيستم. من به اين گفته او احترام مي گذارم و قبول مي كنم كه او خسيس نيست و منتظرم كه او خود را در موقعيتي مناسب به من نشان دهد.اين مرحله بعدي من براي رفع سوظن خود يا ايراد اوست.
البته ايرادات خودم را هم قبول دارم.مثلا وقتي ناراحت مي شوم سريع به زبان مي آورم و مي گويم كه مثلا از فلان حرف ناراحت شدم و نمي توانم تظاهر به اين كنم كه انگار اتفاقي نيفتاده. شايد بايد روي اين مسئله بيشتر كار كنم تا كمي خوددار تر باشم .
دانه جان
خوشحال که از تلاشت نتایجی گرفتی. تجربیات تون برام خیلی ارزشمند است.
من در اطرافم از این جور مردها زیاد دیدم. فکر نمیکردم راهی برای نفوذ به درون شون وجود داشته باشد. خوشحالم شما این راه رو پیدا کردید.
در مورد خسیس بودن... باید بگم نگران نباشید. معمولا این جورافراد همیشه برای روزهای سخت زندگی یه ذخیره ای رو در نظر میگیرند. شاید الان به اون چیزی که شما میخواید کم توجهی کنند. احتمالا در آینده زندگی خوبی رو خواهید داشت.
زندگی خوبی رو براتون آرزو میکنم.
ممنونم sade begham... گرامي
اگر اين تاپيك را اينقدر ادامه مي دهم و شايد از نظر برخي كار بيهوده اي باشد براي اينست كه به آنهايي كه اميدي ندارند و با هر مشكلي زانوي غم بغل مي گيرند بگويم كه براي هر مشكلي راه حلي وجود دارد. بايد آن راحل را جست و به كار گرفت. پيدا كردن راه حلها براي مشكلات سخت تر هنري است كه همه مي توانند از آن بهره مند باشند. كافيست كه بخواهند و از تمام وجود و تمام استعدادها و هوش و ذكاوتشان استفاده كنند و دو چيز را فراموش نكنند اول خدا دوم اميد.
دانه جان موضوع تا پیکت برای من خیلی جالب بود چون مشکلی بود که منم همیشه داشتم شوهر من حتی در ارتباط زناشوییش هم از ابراز کوچکترین علاقه ای عاجز بود و الان هم هست ولی من با این مساله کنار اومدم و سازگار شدم عزیز دلم احساس من بم می گه این مساله معیار درستی برای خوب یا[/color][/size] بد بودن یه مرد نیست معمولا مردا همینکه سر کار میرن و برای زندگی تلاش می کنن یا حتی یه نون خریدنم تو ذهنشون نشانه علا قه می دونن چون مردا دیدارین و زنا شنیداری این تفاوت دنیای ما با مرداست که رفتارامونو توجیه می کنه .
عزیز دلم به عکسش فکر کن حاضر بودی مردی شوهرت باشه که از صبح تا شب برات شعر بگه و قربون صدقت بره و از اون طرف زندگیت لنگ باشه !!!!
تنها چیزی که فکر می کنم بتونه بت کمک کنه اینه که [color=#FF0000]غرور تو بذار کنار .وقتی خوابه نذار بخوابه سر به سرش بذار شیطنت کن براش تعریف کن حتی اگه حس کردی گوش نمی ده باز خسته نشو خواسته هاتو مدام بگو هر زمان دلت خواست بغلت کنه یا ابراز علاقه کنه هم اول خودت اینگار رو بکن هم بش بگو اصلا خسته نشو عزیزم شوهرت مرد سالمیه و ارزشش رو داره که تلاش کنی و نکته اخر اینکه خیلی آرمانگرا نباش یه دوست خوب اینو بت گفته سعی کن نیمه پر لیوانو ببینی خوبی هاشو ببین و روشون سر مایه گذاری کن .موفق باشی
سلام دوستان
اگر تعريف ما خانمها از وجود يك مرد و مسئوليتها و احساسات يك مرد كاملا صحيح و شناخته شده باشد بهتر مي توانيم زندگي را اداره كنيم.
حس تكبر و برتر بودن و باهوش بودن و كم نياوردن و .... ما را از آنچه كه بايد به دنبالش باشيم دور مي كند. ما بايد به دنبال برقراري زندگي سالم تر باشيم.
امروز به همسرم زياد توجه مي كنم و به قول معروف زياد قربان صدقه اش مي روم. از يكماه پيشش بسيار بهتر شده است و روابط گرمتري بينمان برقرار شده است. خيلي از دوستانم به من پيشنهاد مي كنند كه اين كار را نكن. او پر رو مي شود. فردا عادت مي كند كه همه اش تو بايد نازش را بخري و...
شايد تا حدي نبايد افراطي ابراز علاقه كرد. قبول دارم . اما اين احتياط كاريها بود كه مرا از او دور نگه مي داشت.
مي نشستم و پا مي شدم مي گفتم او ناخن خشك است وبراي من چيزي نمي خرد. واقعيت اينست كه او ناخن خشك نيست اما شيوه خرج كردنش با شيوه خرج كردن من كاملاً متفاوت است. اين تفاوتها را مي توان با برقراري رابطه محبت آميز كمرنگ نمود. كمي او خودش را با من وفق دهد و كمي من خودم را با او.
شايد خنده دار باشد اما براي اينكه او را با دنياي خودم و احساسات خودم نزديك كنم برايش نامه نوشتم و در ميان جملات عاشقانه خواسته هايي را مطرح كردم. (مثلاً: عزيزم دلم بيا باهم كليشه اي نباشيم و اجازه ندهيم روزمرگي زندگيمان را در بر بگيرد. دلم مي خواهد عشق تو در دلم هر روز گرمتر باشد و .................). فكر مي كردم كه دادن نامه براي او مسخره باشد و نامه ها را با خجالت در ميان وسيله هايش گذاشتم اما يك روز بعد به من گفت: (((من ديشب تا ساعت يك و نيم داشتم نامه هاتو مي خوندم))) برايم جالب بود كه چنين وقتي برايم گذاشته بود. درست است كه ديگر هيچ چيزي از خوبي و بدي نامه به من نگفت اما مي دانم كه اگر برايش مهم نبود و اهميتي نداشت تا آنوقت شب بيدار نمي ماند كه نامه ها را بخواند.
يادمه توي اون روزهايي كه بهش اعتراض مي كردم يكبار بهش گفتم: زن با مادر و خواهر فرق مي كنه. خواسته هاش و تعهداتي كه بهش داري نسبت به تعهداتي كه به خانواده خودت داشتي فرق مي كنه و.....
رفت توي خودش و با ناراحتي گفت: فكر نمي كردم كه دارم اشتباه مي كنم. كسي تا به حال چيزي بهم نگفته بود.مثل اينكه ازاين بعد بايد بيشتر حواسمو جمع كنم.
اين آخرين مكالمه اي بود كه من در مورد اعتراضاتم با او داشتم و از همان شب به بعد او بهتر شد و من هم رويه ام را تغيير دادم.