RE: دخالت پدر و مادر و خواهران خانمم
برادرعزیزم نمو
این توصیه را از حقیر داشته باش که هیچ وقت عکس پاره نکنی (چون که جوهر پرینترت اسراف میشه)
و اما بعد
اصلا نگران نباش. همین جمله ای که از شکسپیر داری نقل میکنی به اندازه کافی آرامش بخش هست و البته اند حقیقت هم هست. من دقیقا تجربه تو رو داشته ام. یک بار که رفتی در خونه بابای خانمت و همسرتون با شما نیومدن یا حداقل شما رو راه ندادن که باهاشون صحبت کنی و حتی اگر خانومت به شما توهین نکرده حداقل اجازه داده به شما توهین کنن... همین یکبار که رفتی کافیه و استاد بزرگوار من دیگه شخصیتت رو بیشتر از این لگد مال نکن. به همسرت وقت بده که خونه باباش باشه و به زندگیش فکر کنه و خودت هم صبر کن (مرد بایستی تحمل داشته باشه) و بذار اونقدر اونجا بمونه که خودش پاشه بیاد خونه تو و زندگی تو رو همونجوری که هست قبول کنه. نمی خوام بگم لج بازی کن؛ نه بلکه معتقدم تو بایستی به اون وقت بدی و این اجازه رو بدی که خودش کلاهشو قاضی کنه و بین شما و خانواده اش یکی رو انتخاب کنه و شور یکبار شیون یکبار. حتی به ایشون زنگ هم نزن اما زمانی که ایشون باهات تماس میگیره سعی کن بهش بفهمونی که در حالی که از رفتارش عمیقا ناراحتی اما اون ته تهای دلت دوستش داری و اگر به زندگیش برگرده و دوباره این کارهای زشت رو انجام نده (یعنی فرت و فرت قهر کنه بره خونه مامانش) اونو قبول خواهی کرد.
البته شما به جزئیات اشاره نکرده ای و ما نمیدونیم تو خودت تا چه اندازه تقصیر کاری. یعنی اینکه شما هم بایستی در این حین سعی کنی ضعف های خودت رو برطرف کنی.
امیدوارم موفق باشی
RE: دخالت پدر و مادر و خواهران خانمم
از همگی به خاطر راهنماییهاتون ممنون .زندگی من یه جورائی شبیه به زندگی مرد شیشه ای هستش با 2 تا فرق اول اینکه من دستم رو رو زنم بلند نکردم و 2 اینکه من یکم بد دهن هستم .
RE: دخالت پدر و مادر و خواهران خانمم
سلام . دیروز بهش اس ام اس دادم و اونم جواب داد قرار گذاشتیم رفتیم بیرون و کلی صحبت کردیم البته اون بیشتر صحبت کرد و دلیل رفتن به خونه مامانش اینا گفت که اخلاقت عوض شده بود و میخواستم که از هم دور باشیم البته کاملا معلوم بود که دروغ میگه چون فکر نمیکرد که اینقدر طول بکشه میخواست ضایع نشه. حرفاش کپی حرفایی بود که خوانوادش میگفتن.البته پشیمون بود من هم چون دوسش دارم زیاد گیر ندادم اما اون تو هیچ چیز کوتاه نیومد از جمله اینکه خونه مامانش اینا کمتر و اون کمتر هم با من باشه که قبول نکرد. و الانم به خونه جدید گیر داده که من اون خونه نمیام چون تا خونه مامانت اینا یه کورس بیشتر فاصله نداره البته بیچاره مامانم اینا از ترس اون سال به سالم خونمون نمیان ولی اون داره بهانه میگیره . نمیدونم چکار کنم ؟ هم بهم توهین شد و هم دوباره من رفتم سراغش و اینکه با این حال که غرورم رو براش خرد کردم حالا هم دنبال اینه که از این موقعیت سوء استفاده کنه و از عشق من به هر خواسته ای که داره برسه. نمیدونم چکار کنم کمکم کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: دخالت پدر و مادر و خواهران خانمم
البته هنوز برنگشته و گفته با بابام باید حرف بزنی. منم گفتم با تو میخوام زندگی کنم نه با بابات. و من هم نمیام خونه بابات اینا.و فعلا بازم بلا تکلیفم البته قراره که فردا صبح بازم بریم بیرون و با هم صحبت کنیم. نمیدونم چی میشه؟؟؟؟؟؟
RE: دخالت پدر و مادر و خواهران خانمم
هیچکس نیست منو راهنمائی کنه من دلخوشیم اینجا بود که شما هم منو ترک کردید
RE: دخالت پدر و مادر و خواهران خانمم
شما يک مرد بي نهايت ترسو هستيد!! روز اول من جوابتون رو دادم و گفتم شمايي که اينطور به همسرتون اجازه جولان داديد بايد هم انتظار همچين روزهايي رو بکشيد .
RE: دخالت پدر و مادر و خواهران خانمم
آقاي memo6067 سلام. ملاقاتي كه با خانومتون داشتيد به كجا رسيد؟ آيا نتيجه اي براي زندگيتون گرفتيد؟
RE: دخالت پدر و مادر و خواهران خانمم
شما بايد قاطع باشيد
بايد الان كه خانومتون رفته و خودش هم برنمي گرده تمام حرفاتون رو بزنين
نه اينكه به اون امتياز هم بدين
شما هم از اين فرصت استفاده كنين و بايد ها و نبايدهاي زندگيتون رو مطرح كنين (البته معقول باشن)
جنگ اول به از صلح آخره