-
سلام عزیزم، عیدت مبارک:72:
اگرچه جسته و گریخته اما متوجه شدم همسرتون مشکل دارن و حتما باید با مراجعه حضوری حلش کنن.
اما اینکه با شما بد رفتار میشه و متأسفانه بهتون میزنن دیگه داره از جانب شما پذیرفته میشه و دارین کم کم بهش عادت میکنین.
از همه مهمتر فرزند شماست که متأسفانه تمام این درگیری ها رو در گذشت زمان به خاطر میسپاره و با توجعه به جامعه ی کنونی ما در سن سیزده، چهاره، پانزده سالگی خیلی راحت تحت تأثیر دیگران قرار میگیره و بدلیل فشارهای روانی زمینه ی اغفال برای ایشون فراهمه.
پس امروز بفکر خودتون و دخترتون باشین.
زندگی مشترک زمانی ارزشمند هست که دو طرف نیازها ی همو بفهمن و اگر ایرادی هست اونو برطرف کنن.
من خوندم که همسرتون وقتی وارد فروشگاه لباس شدین بشما توهین کرد و تهمت زد... این فرد برای اینکه لباس رو نخره شخصیت شما رو خورد کرد.
یا اینکه اون خانم رو بهتر از شما دید در حالی که شما مشکلی با خوشتیپی و آرایش ندارین.. بلکه ایشون ذهن آشفته ای دارن!
در هر صورت آیا تابحال با والدین و یا برادران و خواهرانتون درباره مشکلاتتون صحبت کردین؟
نظر اونها درباره ی ادامه این روند چی هست؟
نظر مشاوره تا به امروز چی بوده؟
-
ممنون از همه شما
خانوادم خیلی ناراحتن مخصوصا دیروز که با اون حالت گریان منو آورد خونه پدرم . من هر دفعه که میام خونه پدرم یه موضوعی هست که عذابم بده این دفعه هم از دیشب فقط عذاب وجدان دارم که من نباید روش دست بلند میکردم آخه وقتی شوهرم سیلی زد منم همش با مشت برگشتم بهش میزدم شوهرم به خاطر این موضوع فوق العاده عصبی شد و داد و بیداد می کرد که تو دختر لاتی . خیابانی خستی دیگه بی آبرویت برام ثابت شد من یه لحظه هم نمی تونم با زن لاتی مثل تو زندگی کنم تکلیفت رو روشن میکنم و در آخر از ماشین پرتم کرد بیرون و گفت حق نداری مثل روزهای قبل چند روز بعد برگردی خونه همش می مونی خونه پدرت تا تکلیفت روشن بشه . الان موندم چیکار کنم بازم مثل همیشه من و دخترم بلاتکلیف بشینیم خونه پدرم؟
-
سلام عزیزم
همین الان داشتم یک کامنت از آقای باغبان دریک تاپیک دیگه رو مطالعه میکردم و ایشون تفاوت تصمیم گیری از طریق عقل و احساس رو توضیح میدادند و چقدر خوب و جالب بود.خانم شما مشکل بزرگی دارین اون اینه که احساستون خیلی دخیله در انتخابها و تصمیماتون،یعنی چی که عذاب وجدان دارم؟!خانم شما همسرتون هررفتاری که میخواهند با شما میکنند وشما به جای اینکه یک تصمیم درست بگیرید که هم دعواهاتون کم بشه هم عزت نفس و غرورتون از این بیشتر نیاد پایین دارید دلسوزی میکنید!لطفا یکم کلی تر مسئله رو نگاه کنید،دعوای به این سختی و این همه خشونت و آسیب دیدن روح و روان دخترتون و خودتون رو فراموش کردین و فقط نگران یک سیلی هستین!با این رفتارتون قطعا همسرتونو از دست میدین.
-
من فکر میکنم این عیدی ... چنین رفتارها و گفتارهایی درست نیست.
نمیگم رفتار و گفتار کدامیک از شما بد بوده اما باید این مشکل اساسی حل بشه.
باز هم اینبار یک لبخند کوتاه مدت و یک آشتی تشریفاتی و باز همان آش و کاسه.
نظر بنده این هست در منزل پدر بمانید و اینبار شرط برای بازگشت قرار بدین که ایشان بصورت مرتب به روانشناس مراجعه کنن و مشکلات فردی خودشونو حل کنن.
اگر چه میدونم لوازم شخصی شما و حتی مدارک هویتیتون ممکنه در منزل همسرتون باشه، اما چاره نیست. اگر تونستید بدین یک واسطه برای شما بیاره، نشد هم هیچ.
لطفا در این مدت سعی کنین بخاطر آینده فرزندتون و حفظ عزت انسانی و حقوق شخصیتون خام رفتارها و گفتارهای سطحی و حباب گونه نشید.
برای پیگیری وضعیت همسرتون و شرح مشکلات ایشان میتونید با روانشناسشون ارتباط بگیرین و در جریان رفت و آمدشون باشین.. قطعا تغییر میکنن و این زمانبر هست و حوصله میطلبه... حتی شده بسیار طولانی بشه.
همسر شما با این رویه نتها تغییر نمیکنن بلکه بدتر هم میشن.
-
بی کران عزیز،
من تقریبا مشکل شما رو داشتم ، البته نه به این اوضاعی که می نویسید ولی جور دیگه . منم مثل شما مهرطلب بودم و وابسته . با این فرق که هزینه های خودم با خودم بود و چند تا چیز دیگه مشترک. شما نمی دونم چرا با وجود بچه قدرت ندارید . مهریه ندارید ؟ مشکل خانوادگی دارید ؟ برای چی سر موضوع چرتی مثل تیپ یکی دیگه اینجوری کل کل می کنید .چرا جلو بچه زد و خورد می کنید . وقتی سیلی زد باید محکم می گفتید نگه دار و با بچه از ماشین پیاده میشدید. به هر حال شما هم واقعا کنترل خشم ندارید و این برای یک مادر خیلی بده . می دونم دوست دارید خوشبخت باشید ...آیا همین ها رو میگید به ایشون . ؟؟؟
کلا ارتباط خودتون رو قطع کنید یه مدت و فقط نشون بدید با واسطه بزرگتری کسی برگشتید .
-
سلام همدردی های عزیز
الان همسرم بهم زنگ زد و گفت که تا فردا مهلت داری تا بیای جهزیه ات رو ببری والا همه رو آتیش میزنم به نظرتون چی بگم چیکار کنم؟
-
-
نیکیا جون ممنون از پاسختون
خیلی دلم گرفته چرا باید روز اول عید این اتفاق ها نیوفتاد . من و دخترم مثل بی خانمانها خونه خودمون نیستیم آخه من باید چیکار کنم یه زندگی نرمال داشته باشم . به نظرتون من کار بدی کردم وقتی منو زد دست روش بلند کردم ؟ یا اینکه همش سر حجاب بحث می کردیم . شما جای من باشین چیکار می کنین . حالم خیلی بده
-
بی کران جان،
من هر چی سعی می کنم تصور کنم مانتو سه سایز بزرگتر یعنی چی، نمی شه.
تا حالا کسی را ندیدم لباسش سه سایز بزرگتر باشه.
بعد شما می گی من چی کار کنم زندگیم درست بشه؟
بشین خونه ی بابات و به هیچ کدوم از پیغام پسغامهای همسرت جواب نده. هیچچچچچکدوم
یک سال مرتب برو مشاوره و روانشناس.
بعد ببین خودت فکر می کنی باید چیکار کنی.
چند ساله داری اینجا می نویسی و سر سوزنی جلو نرفتی، که عقب رفتی.
به هیچ وجه برنگرد و تماسی هم نگیر و تماسهاش را هم جواب نده.
فقط برو دکتر !
-
بی کران جان همسرت جهیزیه رو آتیش نمیزنه
روی تو اسید نمیپاشه
همسر جوونتر و بهتر از تو هم پیدا نمیکنه
شوهر شما یه پهلوون پنبه است که نقطه ضعف شما که ترستون هست رو فهمیده و داره ازش سواستفاده میکنه...
تو رو خدا سعی کن اینو بفهمی
نظرم رو در مورد حجاب پرسیدی... راستش من توی خونواده ی مذهبی بزرگ شدم هم پدرم زمان تربیت ما و هم همسرم موقع انتخاب روی پوشش تاکید داشتن اما من فکر میکنم زن و شوهرها همون اوایل زندگیشون باید قوانینی برای معاشرت ها و پوشش تعیین کنن و هر دو هم بهش پایبند باشن... من با همسرم میریم خرید و روی یک لباسی که نه از نظر من خیلی گشاد باشه و نه از نظر همسرم تنگ به توافق میرسیم و اصولا چون باید نظر هر دومون تامین بشه دوسه برابر بقیه وقت میزاریم اما هیچوقت یادم نمیاد سر تنگی و گشادی لباس با هم دعوا کرده باشیم...هرچقدر مردی روی پوشش همسرش حساسه باید روی معاشرت های خودش هم حساس باشه...خنده داره مردی به زنش بگه مانتو چند سایز بزرگتر بپوش و بعد از پوشش یه خانوم شل حجاب تعریف کنه...
اما مشکل شما الان حجاب و مانتو و این چیزا نیست...
شما مشکلات بزرگتری داری...