نوشته اصلی توسط
zendegiye movafagh
سلام به دخترم چندروز پيش گفتم اما دخترم مي گه از بابا مي ترسم قبلا دوسش داشتم الان نه
خيلي روش كار مي كنم كه پدرش رو بازهم دوست داشته باشه اما حتي شبا نمي ره تو بغل باباش شب بخير بگه
قبلا به زور و هزار ترفند مي تونستيم شبا از بغل باباش بيرون بياريمش
اما ماجراي من با سوده عزيز خيلي فرق داره
خيانت هاي همسرم به من اجازه نمي ده
دست خودم نيست نمي تونم برم سمتش مخصوصا الان كه ديگه علني بهم ثابت شده و اصلا هم از كارش پشيمون نيست و مي گه حتما چيزي كم داشتم كه رفتم سمت اونا حق داشتم
من تو برزخي گير كردم كه عقلم بهم هيچ كمكي نمي كنه
هنگ كردم
واقعا مي گم ذهنم كار نمي كنه فعلا تمام تلاشمو مي كنم كه دخترم با خوش حالي و موفقيت امتحاناشو بده
صبح تا شب با هم درس كار مي كنيم درسته پايه اوله اما مطالب خارج از كتاب زياد دارن و سوهرم منتظره كه يه نمره غير از بيست ببينه تا روزگار رو برامون تلخ كنه ( درستشون توصيفي هست خيلي خوب و خوب و نيازمند تلاش و .. همش ميگه فقط يه نمره خوب ببينم تابستونتو خراب مي كنم )
اما بعد منتظر نظرات و راهنمايي هاي آقاي مدير هستم
و خودم فكر مي كنم مشاوره تير آخر هست
من تو اين چند سال از مهربوني و گذشت چيزي كم نزاشتم و هيچ توقعي هم ازش نداشتم حتي مالي
بلكه تو پاس كردن چكهاش هم كمكش مي كردم
اما نمي خواد مهر من رو باور كنه
مي گه پولاتو مي كوبم تو سرت كه پولم پولم نكني در صورتي كه منتي نزاشتم
فقط وقتي ازم پرسيد خونه كه هميشه نامرتبه (كه اصلا نامرتب نبود و همه كارها حتي گذاشتن زباله و خريد و جمع و پهن كردن رخت خوابها هم با من بود حتي بردن دخترم به مدرسه و درس كار كردن شركت تو جلسات اوليا يعني همه و همه كارها خب برق نمي زد خونه اما نامرتب هم نبود ) اما اون رو كاناپه تو كانالهاي تلگرام و چت و بازي بود مي گفت پس نتيجه سركار رفتنت چيه چه كار مثبتي كردي پولت كجاست
گفتم خب ... جان پول فلان و فلان رو خب من دادم درسته كمه اما تملم تلاشم بود
بعد داد و بيداد كه پولتو به رخم مي كشي