سلام
بله من منظورتون رو بد متوجه شدم
معضرت ميخوام ازتون
از بس از اين نوع حرف ها از اطرافيانم شنيدم كه ديگه تحملم كم شده حتي مثالشم برام دردناكه
به هر حال ممنون که دوباره پست گذاشتید و رفع ابهام کردین
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
بله من منظورتون رو بد متوجه شدم
معضرت ميخوام ازتون
از بس از اين نوع حرف ها از اطرافيانم شنيدم كه ديگه تحملم كم شده حتي مثالشم برام دردناكه
به هر حال ممنون که دوباره پست گذاشتید و رفع ابهام کردین
دوستان دقت کنید مختصر و مفید صحبت کنید و حاشیه نرید. مهم حل مشکل صاحب تاپیک هست.آقای بهزاد رو موردی که اشاره کردم شبیه به منشاء مشکل صاحب تاپیک بود. نمونه خواستن ازم که همون پست های اول گویاست. این هم خیلی بده در تاپیکی که خود صاحبش دنبال جواب مشکلشه مجبور باشه درگیر شدن اعضای دیگرو ببینه و فکرش شلوغ بشه. پس برای موضوع جدید تاپیک بزنید که شلوغ نشه.نکته اصلی این بود که هیچوقت احساس غرور نکنین که مثلا سر نمیزنم خانواده همسرم و هیچ مشکلی هم پیش نمیاد. میاد عزیزم میاد. بخاطر وجود نیامدن مشکل نه فقط ولی بخاطر احترام به هر کسی که تو زندگیتونه سر بزنید. هیچوقت بیخودی و از روی احساس با کسی لج نکنیدهیچ وقت صورت مساله رو پاک نکنید
دوست عزیز Quality
اینکه قطع رابطه با خانواده همسر بد هست و داشتن رابطه خوب ، بهتره ، خیلی واضح بود برادر . این حرف شما مثل اینه که بگیم چون طلاق بده ، پس طلاق نگیریم . برادر بزرگوار شما اطلاع دارید که دلیل این قطع رابطه چی هست ؟ آیا فکر می کنید با این روش شعاری کمکی به بنده یا صاحب تاپیک میشه ؟؟
اون پست های اول تاپیک هم اگر صاحب تاپیک ناراحت می شد ، بنده دیگه اینجا پست نمیزاشتم . ولی ایشون درک کرد که بنده تلاش دارم ایشون رو به خودش بیارم و صرفا حرف گوش نواز نزنم یا مثلا شعاری برخورد نکنم . من به شما احترام گذاشتم و توضیحات مفصلی دادم که شاید به درک بهتری برسیم ولی شما در جواب یک حرف شعار گونه مطرح می فرمایی و مشخص میشه که اصلا در خصوص مسائل بنده اطلاعی ندارید .
اگر تمایل دارید که فقط به مشکل صاح تاپیک پرداخته بشه ، چرا به مسئله بنده اشاره کردید ؟؟ چرا ادامه میدید؟؟ حالا اگر حرف عمیق و مرتبطی داشتید خوب بود ولی شعارهایی رو مطرح می کنید که کمکی نمی کنه . خوب برادر من ، شما که اطلاع ندارید ، چه لزومی داره برای خودتون حدس بزنید که بنده از روی غرور و لج بازی هست که با خانواده همسرم ارتباط ندارم ؟؟ لطفا این بحث رو تمام کنید و بدون اطلاع در مورد موضوع بنده صحبت نکنید . این کار شما توهین هست
عزیزم شما خیلی زود تصمیم به طلاق گرفتی! طلاق برای اینکه هر روز پیش شما نمیاد؟ یا برای اینکه اونجور که شما می خواید بهتون عشق ورزی نمیکنه؟
اشتباه محضه.
ببینید دوست عزیزم، زبان عشق آدما فرق میکنه.یعنی نوعی که میتونن نشون بدن طرف مقابلشونو دوس دارن فرق داره. شما باید زبان عشق همسرتون رو کشف کنید. برای اینکارم بهتون پیشنهاد میدم حتما پیش یه مشاور خوب و کاردرست برید. مشاوری که صرفا معروف نباشه، بلکه دغدغه حل مشکل شما رو داشته باشه.
دوم اینکه هوش عاطفی آدما فرق میکنه. کم ممکنه برای یکی زیاد به نظر برسه و زیاد، به نظر یکی دیگه کم به نظر برسه.
واضحه که هوش عاطفی شما و همسرتون متفاوته و خیلی عوامل تو این مساله دخیله. مثل فرهنگ، تربیت، مزاج، اعتقادات، شخصیت و خیلی چیزای دیگه.
هنر اینه که زوج بتونن به هم نزدیک کنن این هوش عاطفی رو و کشف کنن این زبان عشق رو.
در مورد پدر و مادرتون، بارها اساتید معتبر روانشناسی، به دفعات گفتن قبل از ازدواج باید پدر و مادرتون رو از لحاظ احساسی طلاق بدید. یعنی اولویت اول شما در هر صورت باید همسرتون باشه بعد از ازدواج. در غیر این صورت اشتباه میکنید.
بنابراین با حفظ حرمت خانوادتون، با همسرتون صحبت کنید و تصمیم بگیرید بیشتر در مورد اینکه چطور میشه به هم نزدیکتر شد حرف بزنید و پیشنهاد قاطعم اینه حتما حتما از مشاور کمک بگیرید. بازم تاکید میکنم، نه هر مشاوری. چون من خودم پیش یه بنده خدایی رفتم که خیلی معروف بود ولی واقعا یک ذره وجدان کاری نداشت. بعدش رفتم پیش کسی که اسم و رسمی نداره ولی بهم کمک کرده زندگیمو از این رو به اون رو کنم.انقدر که کمکای خوبی بهم کرده. شما هم از نزدیکانتون پرس و جو کنید و مشاور مناسبی پیدا کنید.
ان شاالله موفق باشید
سلام زینب خانم
ممنونم از اظهار نظرتون در پستم
در مورد علت جدایی بیشتر سردیش هست و همه ی سرد بودن و بی حوصلگی و عصبی بودنش از یه مشکل شروع شده بودکه از اون جایی که فوق العاده ادم خودداریه مشکلشو با هیچ کس مطرح نمیکنه
من باهاش حرف بزنم فکر میکنه میخوام گولش بزنم و بشدت به من بد بین شده
در مورد مشاوره نمیدونم شاید از طرف دادگاه میفرستن برای مشاوره
من خودم پیش یه مشاوره رفتم گفت بنظرم طلاق بگیر ! بعد گفت باز هم نمیشه یه طرفه نظر داد بگو شوهرتم بیاد باهاش حرف بزنم
که اینو که خانواده از من شنیدن فقط قسمت اول حرفشو انگار شنیدن
بهم میگن نگا کن پیش مشاوره رفتی اینو گفت . همه اهل خانواده ات بهت همینو میگن . به فک و فامیل هم گفتیم همینو میگن
یعنی تو از همه ما بیشتر میدونی ؟؟؟
بخدا دیگه نمیدونم چیکار کنم نمیتونم چیزی بگم
سلام و عرض ارادت خدمت همه دوستان
به نظر ميرسه شما شخصيت مغرورى داشته باشيد نه از جنس تكبر و خود برتربينى بيشتر از جنس عزت نفس.
اين رو ميشه تو پست هايي كه گذاشتيد به خوبى ديد
پيش خودتون ميگيد شوهرم اين كار رو نكرد پس نتيجه اش ميشه اينكه منو نميخاد منم كه آدمى نيستم كه آويزون كسى بشم خب بزار از زندگيش برم بيرون، راحتش بزارم
حالا مشكل كار كجاست
يكيش ميتونه اين باشه كه شوهرتون اطلاعات كافى و مهارت لازم براى ارتباط با شما رو نداره
يكيش ميتونه حساسيت بالا و شخصيت كمال گراى شما باشه
دوست داشتن رو از ديد خودتون تعريف ميكنيد يا به عبارتى جنس ابراز محبتش با اون چيزى كه شما تو ذهنتون داريد فرق ميكنه
و يا حتى اينكه تو هر عكس العملى همونى باشه كه انتظار داريد يا هميشه خيلى خوب و رمانتيك و جنتلمن برخورد كنه بر ميگرده به شخصيت كمال گراى شما.
يكيشم ميتونه اين باشه كه ايشون شما رو دوست ندارن
ميبينيم رفتار ايشون ميتونه دلايل مختلفى داشته باشه ولى چرا شما قسمت دوست نداشتن و ببخشيد آويزون بودن رو برداشت ميكنيد ؟
اين نميتونه دليلش ضعف اعتماد به نفس و منفى نگرى شما باشه؟؟
شما نياز به پشتيبان و تكيه گاه داريد و اين حس حمايت رو تو شوهرتون كمرنك ميبينيد
از طرفى آقايون هم دوست دارن كه تكيه گاه خانمشون باشن پس چرا تو اين موضوع ايشون كارنامه ضعيفى دارن ؟
دليلش شايد اين باشه كه شما به خاطر همون غرورى كه عرض كردم به خوبى نياز خودتون رو مطرح نكرديد . يا به عبارتى حس حمايت ايشون رو به خوبى نتونستيد تحريك كنيد.
اين طورم كه من از پستاى شما دريافت كردم به نظر ميرسه يه رقيب براى ايشون تعريف كرديد كه قهرمان زندگى شماست ، صلاح شما رو ميخاد ، حامى شماست ...و اون پدربزرگوارتونه
يعنى هميشه تو رفتار و صحبتتون مستقيم و غير مستقيم به نقش حمايتى پدرتون اشاره كرديد و به عبارتى اونو زديد تو سر شوهرتون بعد پشت بندشم يه جمله كليشه اى رو تكرار ميكنيد كه پدرم صلاح منو ميخاد پس هر چى ميگه درسته.
و با اين كار شوهرتون رو خرد كرديد.
از طرفى هم چون حس حمايت رو از طرف شوهرتون دريافت نكرديد رفتيد سمت پدرتون.اونم از سر ضعف ، منظور اينكه اينجا انفاقا خيلى خوب حس حمايت پدرتون رو تحريك ميكنيد .
و نتيجه يه عكس العمل احساسى و هيجانى پدر شما ميشه كه برميكرده ميكه اين پسر و از زندگى دخترم بيرون ميكنم
پس قبول كنيد كه كار راحتى نيست كه تو اين فضا شوهرتون بياد از رقيب خودش ( كه به همديگه حسادت ميكنن )مجددا عذر خواهى كنه ؟
موضوع ديگه اى كه مطرح كرده بوديد اين بود كه شوهرم نمياد راجب مشكلاتش با من حرف بزنه
بعد ميگيد خب اگه منو محرم ميدونست ميومد با من صحبت ميكرد
اقايون شخصيت تو دارى دارن و خيلى كم ميشه كه بيان راجب مشكلات خودشون تو خونه صحبت كنن
و اين رو باعث از بين رفتن ارامش خونه ميدونن
ميبينيد كه ديدگاه مرد با زن چقدر فرق داره
از ديد خود من صحبت كردن از مشكلات بيرون، براى مرد يه ضعف به حساب مياد
از ديد شما اينه كه مرد، زنشو محرم ندونسته كه بياد صحبت كنه .
پس دو طرف از اطلاعات و مهارت ارتباطى كافى براى زندگى برخوردار نيستن
موضوع بعدى ضعف فكرى و استقلال شخصيتى شماست كه خيلى ضعيف و منفعل برخورد ميكنيد و توان تصميم گيرى نداريد
با اين روحيه ( ضعف در تصميم گيرى) با هر كس ديگه اى ازدواج كنيد مشكلات جدى تو زندگى با طرف مقابلتون خواهيد داشت
پس بهتره كه براى حفظ اين زندگى تلاش بيشترى كنيد . و از فكر دادگاه و طلاق و... فعلا بيرون بياين
حداقل يه بار ديگه زير نظر يه مشاور خبره ( نه خانواده ) براى حفظ زندگيتون تلاش كنيد مسير دادگاه و طلاق و... رو جند ماه ديكه هم ميتونيد بريد
موفق باشيد
با سلام
ما مکررا از کاربران تالار همدردی خواسته ایم در نقش مشاور و در نقش راهنما برای سایرین باید بسیار دقیق و با دقت مطلب بنویسید. باید حتما به ابعاد حرفهایتان فکر کنید.
توصیه اکید کردیم که باید تاپیک آفت های مشاوره را مطالعه کنید و مواظب تبعات منفی پستهایتان باشید.
ما اجازه نداریم الگوهای ناکارآمد زندگی خود را که حتما آرامش بخش خانواده ما نبوده است، اما به خاطر شرایط خاصی شخصیتی یا فرهنگی خانواده دست به انتخاب آن زده ایم ، را تبلیغ کنیم و الگو معرفی کنیم برای کسانی که با چنین مشکل هایی روبرو هستند.
البته ممکن است در موارد بسیار خاصی قطع یک عضو هم توسط پزشکی تجویز شود. اما این نباید توصیه عوامانه هر کس به هر کس در هنگام درد عضو دیگران باشد.
اگرچه این کاربر به غیر از جملات بالا مطالب دیگری هم داشتند و بعضی از آنها هم کمک کننده بود، اما من قسمت آسیب رسان آنرا جدا کردم تا گوشزد کنم که باید پستهای ما جامع و همه جانبه باشد تا بدآموزی نداشته باشد.
نکته بسیار مهم دیگر:
لطفا کاربران اگر اشتباهی در پست کاربر دیگر دیدند که آسیب رسان هست گزارش کنند.
درگیری و جدل و بحث در ذیل تاپیک مراجع پسندیده نیست. چون معمولا حاشیه های یک تاپیک را از اصل تاپیک قویتر می سازد. که این هدف صاحب تاپیک نیست.
[quote=امیر مسعود;410837]سلام و عرض ارادت خدمت همه دوستان
به نظر ميرسه شما شخصيت مغرورى داشته باشيد نه از جنس تكبر و خود برتربينى بيشتر از جنس عزت نفس.
اين رو ميشه تو پست هايي كه گذاشتيد به خوبى ديد
___________با سلام خدمت شما
میشه بپرسم از کجای نوشته های من این برداشت رو کردید که من مغرورم ؟
پيش خودتون ميگيد شوهرم اين كار رو نكرد پس نتيجه اش ميشه اينكه منو نميخاد منم كه آدمى نيستم كه آويزون كسى بشم خب بزار از زندگيش برم بيرون، راحتش بزارم
حالا مشكل كار كجاست
يكيش ميتونه اين باشه كه شوهرتون اطلاعات كافى و مهارت لازم براى ارتباط با شما رو نداره
يكيش ميتونه حساسيت بالا و شخصيت كمال گراى شما باشه
دوست داشتن رو از ديد خودتون تعريف ميكنيد يا به عبارتى جنس ابراز محبتش با اون چيزى كه شما تو ذهنتون داريد فرق ميكنه
و يا حتى اينكه تو هر عكس العملى همونى باشه كه انتظار داريد يا هميشه خيلى خوب و رمانتيك و جنتلمن برخورد كنه بر ميگرده به شخصيت كمال گراى شما.
يكيشم ميتونه اين باشه كه ايشون شما رو دوست ندارن
ميبينيم رفتار ايشون ميتونه دلايل مختلفى داشته باشه ولى چرا شما قسمت دوست نداشتن و ببخشيد آويزون بودن رو برداشت ميكنيد ؟
اين نميتونه دليلش ضعف اعتماد به نفس و منفى نگرى شما باشه
؟؟_____________اتفاقا من میگم خیلی هم منو دوست داشت ولی نمی تونست خواسته های منو قبول کنه ٫
براش قابل درک نیست وقتی بهش میگم دوست دارم افطار کنارم باشی یعنی چی
ماه رمضون پارسال کل اعضای خانواده تعجب کرده بودن از رابطه ی عجیب ما
من سرکوفت میشنیدم که شوهرت که یک ماه طرفت نیومده حتما سرش جایی گرمه
حالا نمیدونستن چند ماه من منتظرم طرفم بیاد و من دم نزدم
حتی خانواده ی شوهرم بخاطر اینکه شوهرم بعد افطار نمیتونست منو برسونه خونمون منو افطاری دعوت نکردن !
البته زنگ میزدن معضرت خواهی میکردن ولی چ فایده وقتی اون اصلیه متوجه نیست
شما نياز به پشتيبان و تكيه گاه داريد و اين حس حمايت رو تو شوهرتون كمرنك ميبينيد
از طرفى آقايون هم دوست دارن كه تكيه گاه خانمشون باشن پس چرا تو اين موضوع ايشون كارنامه ضعيفى دارن ؟
دليلش شايد اين باشه كه شما به خاطر همون غرورى كه عرض كردم به خوبى نياز خودتون رو مطرح نكرديد . يا به عبارتى حس حمايت ايشون رو به خوبى نتونستيد تحريك كنيد.
اين طورم كه من از پستاى شما دريافت كردم به نظر ميرسه يه رقيب براى ايشون تعريف كرديد كه قهرمان زندگى شماست ، صلاح شما رو ميخاد ، حامى شماست ...و اون پدربزرگوارتونه
يعنى هميشه تو رفتار و صحبتتون مستقيم و غير مستقيم به نقش حمايتى پدرتون اشاره كرديد و به عبارتى اونو زديد تو سر شوهرتون بعد پشت بندشم يه جمله كليشه اى رو تكرار ميكنيد كه پدرم صلاح منو ميخاد پس هر چى ميگه درسته.
و با اين كار شوهرتون رو خرد كرديد.
از طرفى هم چون حس حمايت رو از طرف شوهرتون دريافت نكرديد رفتيد سمت پدرتون.اونم از سر ضعف ، منظور اينكه اينجا انفاقا خيلى خوب حس حمايت پدرتون رو تحريك ميكنيد .
و نتيجه يه عكس العمل احساسى و هيجانى پدر شما ميشه كه برميكرده ميكه اين پسر و از زندگى دخترم بيرون ميكنم
پس قبول كنيد كه كار راحتى نيست كه تو اين فضا شوهرتون بياد از رقيب خودش ( كه به همديگه حسادت ميكنن )مجددا عذر خواهى كنه ؟
________________نمی دونم شاید ناخواسته این کارو با اقتدارش کردم ولی من همیشه بهش میگفتم هیچ مردی رو به اندازه ی تو و بابام دوست ندارم
تو قضیه ی جداییمون وقتی بهش گفتم بابام میگه دیگه زنگ نزن قاطی کرد گفت پس حرف اخره که بین من و خانوادت ، خانوادت انتخاب میکنی دیگه ؟ این همه پات وایساده که این جوری کنی؟
من اصلا تو شرایط خوبی نبودم گیج گیج بودم
نمی خواستم بهش این طور بگم ولی خودش سوال ناجوری پرسید منم گفتم اره بین اونا و تو
اونا رو انتخاب میکنم
حالا که فکرشو میکنم میبینم داغونش کردم با این حرف
موضوع ديگه اى كه مطرح كرده بوديد اين بود كه شوهرم نمياد راجب مشكلاتش با من حرف بزنه
بعد ميگيد خب اگه منو محرم ميدونست ميومد با من صحبت ميكرد
اقايون شخصيت تو دارى دارن و خيلى كم ميشه كه بيان راجب مشكلات خودشون تو خونه صحبت كنن
و اين رو باعث از بين رفتن ارامش خونه ميدونن
ميبينيد كه ديدگاه مرد با زن چقدر فرق داره
از ديد خود من صحبت كردن از مشكلات بيرون، براى مرد يه ضعف به حساب مياد
از ديد شما اينه كه مرد، زنشو محرم ندونسته كه بياد صحبت كنه .
پس دو طرف از اطلاعات و مهارت ارتباطى كافى براى زندگى برخوردار نيستن ______________میدونم همه ی مشکلاتشو شاید دوست نداره من بدونم ولی حتی اگر اون مشکل طوری باشه که به خودکشی فکر کنه من بازم حق ندارم بدونم اون مشکل چیه ؟
چرا با خودش و من این کارو کرد
چرا فکر خودکشی بود
یه بار برگشتم بهش گفتم وقتی برای سومین بار حرف خودکشی رو میزد گفتم من چ گناهی کردم چرا این حرفو میزنی ، فکر منو نکردی ؟
موضوع بعدى ضعف فكرى و استقلال شخصيتى شماست كه خيلى ضعيف و منفعل برخورد ميكنيد و توان تصميم گيرى نداريد
با اين روحيه ( ضعف در تصميم گيرى) با هر كس ديگه اى ازدواج كنيد مشكلات جدى تو زندگى با طرف مقابلتون خواهيد داشت
پس بهتره كه براى حفظ اين زندگى تلاش بيشترى كنيد . و از فكر دادگاه و طلاق و... فعلا بيرون بياين
حداقل يه بار ديگه زير نظر يه مشاور خبره ( نه خانواده ) براى حفظ زندگيتون تلاش كنيد مسير دادگاه و طلاق و... رو جند ماه ديكه هم ميتونيد بريد
موفق باشيد
تو فکر رفتن به مشاوره هستم ولی خب الان موقعیتش رو ندارم انشا الله چند روز دیگه
من سپردم به خدا هر چی خودش بخواد همون میشه
در مورد ضعف شخصیتی درست می فرمایید دنبالش هستم که انشا الله بهترش کنم
آفتاب جان باز هم معتقدم طلاق آخرین راه حله. میگید سرده، فک میکنه میخواید گولش بزنید و باتون حرف نمیزنه، خب عزیزم شما باید زبونشون رو یاد بگیرید. ببینید چطور اعتمادشون جلب مبیشه. ببینید شاید شما جایی کم گذاشتین یا رفتاری کردین که ایشون تو شما نمیبینه باتون مشکلش رو مطرح کنه. شایدم نه واقعا شما تلاشتونو کردی و ایشون واقعا آدم سردیه ولی اینم راه حل داره. ببینید کار به دادگاه که برسه یه سری دیوارای بینتون ریخته میشه که دیگه مشاوره ی دادگاه، ترمیمش نمیکنه. هیچ چیز ترمیمش نمیکنه.
با اطمینان بهتون میگم مشاوری که به شما میگه بنظر من طلاق بگیر واقعا بویی از راهنمایی و مشاوره نبرده. برای همین اونقدر تاکید کردم که حتما برو سراغ یه مشاوری که چند نفر از آدمای معرد اعتمادت از راهنماییش کمک گرفتن. مشاور باید نقش مربی رو بازی کنه. نه تصمیم گیرنده به جای شما!
خانواده های اینجور موقعا فقط فکر اینن که بچشون اذیت نشه.الزاما ممکنه صلاح و مصلحت رو درست تشخیص ندن. شمایی که باید تصمیم بگیری.به نظرم دور از جنجال ها و اصرارهای خانواده، بشین فکرتو جمع کن. با خودت دودوتا چهارتا کن. ببین چرا الگوی ارتباطی تو و شوهرت انقدر با هم فرق داره؟شاید ایشون درونگراست و شما برونگرا. شاید شما تو محیط عاطفی تری بزرگ شدی. شاید واقعا موقعی که اصرار داشتی بیاد پیشت و بقیه ماجراهایی که پیش اومده، شما رفتار واکنشی از خودت نشون دادی و ایشون دور خودش دیوار کشیده و کمتر به شما اعتماد میکنه. هزار تا شاید دیگه اینجا میشه گفت که چون من جای شما نیستم نمیدون. هیشکی غیر از شما و همسرت نمیدونه.
بشین یکی دو روز تو خلوت خودت، صادقانه و بی تعصب فکر کن و همه چیزو بذار کنار هم. فکرت که جمع شد، گوشیو بردار، به همسرت زنگ بزن و ازش خواهش کن اونم فکراشو بکنه.بعدش با هم یه قرار ملاقات حضوری بذارید و دور از چشم خانواده ها، با هم حرف بزنید. اونجا تصمیم بگیرید که پیش مشاور برید یا نه. الگوهاتونو شبیه به هم کنید یا نه.
فقط قبلش به هم قول بدید که دعوا و سرزنش و زخم زبون ممنوعه تو این مکالمه. با مهربانی و منطق حرف بزنید. دردی نیست که صحبت کردن منطقی دواش نباشه.
مطمئن باش اون موقع هر تصمیمی بگیری،چه ادامه و چه طلاق، تصمیم درست تریه. چون هیجانی نیست.
فقط واقعا ازت خواهش میکنم به روز دادگاه موکولش نکن.چون دادگاه که رفتید، حریم هایی بینتون دریده شده که دیگه قابل ترمیم نیست.
ان شاالله خدا بهترین مصلحتت رو برات رقم بزنه. از معجزه ی خوندن دعای توسل و حدیث کسا و زیارت عاشورا هم غافل نشو.
سلام زینب جان
ببینید من به شوهرم نامه دادم گفتم میشه حرف بزنیم ، گفت اره
وقتی حرف زدیم من بهش گفتم الان توی این شرایط من اگر بخوام برگردم بگم تو رو میخوام خب دیگه حمایتی ندارم از خانواده ام
اینا مهم نیست چیزی که مهمه بعدشه که من و تو میتونیم با هم بسازیم یا نه ؟ نظر تو چیه
گفت من نظرمو قبلا گفتم
گفتم خب بازم بگو
گفت یه حرفو که صد بار نمیزنن
وقتی خودش نمیخواد حرف بزنیم من چی بگم
اخرین باری هم که باهاش حرف زدم اینترنتشو خاموش کرده دیگه هم باز نکرده خب دیگه باید چیکار کنم
این خلاصه ی حرفامون بود کامل تره حرفام صفحه ۲ گفتم چی شد وقتی بهش نامه دادم