عجله نکن که مجبور بشی از حق و حقوقت بگذری
ببین اونا دو ماهه کشیدن کنار و اصلا حرفی نمی زنن و اقدامی نمی کنن. برای این که سکوت به نفعشونه.
وگرنه که اگه نمی خواد بره دادگاه بگه می خوام زنم را طلاق بدم. چرا نمی رن؟
نمایش نسخه قابل چاپ
عجله نکن که مجبور بشی از حق و حقوقت بگذری
ببین اونا دو ماهه کشیدن کنار و اصلا حرفی نمی زنن و اقدامی نمی کنن. برای این که سکوت به نفعشونه.
وگرنه که اگه نمی خواد بره دادگاه بگه می خوام زنم را طلاق بدم. چرا نمی رن؟
بچهها گفته بودم میخوام از بلاتکلیفی در بیام دارم کارهایی که قبل از جدایی لازم هست رو انجام میدم اما نمیدونم چطور باید تکلیفمو با نامزدم روشن کنم. نه میشه کسی رو واسطه کرد چون اصلا اینا احترام سرشون نمیشه نه میشه با خودش حرف زد چون نه قاطعیت داره نه جواب میده نه میشه رو حرفش حساب کرد تو این موقعیت. هیچکدوم از خانوادشم نمیشه باهاشون صحبت کرد. پس من چیکار کنم؟؟؟؟؟
شیدا نظر تو چیه؟
بچهها نظر بدین ممنون میشم
سلام خانوم زانکو...
اینهمه از تصوراتتون راجع به طرف و خانوادش دیوار ساختین که خودتونم پشتش موندین...
اینها برای اینه که مدتی ازشون دور بودین و انوقدر فکرای جورواجور کردین که درنتیجه خودتون رو ازشون دورمیبینین ... وگرنه چه بسا راه نزدیک باشه ...
احترام سرشون نمیشه ؟ چندبار دیدین ؟ در مقابل چه حرفایی اینطور بی احترامی میکنن ؟ آیا همیشه و با همه کس اینطورن؟؟؟؟؟؟؟
- هم میتونی واسطه بفرستی هم زنگ بزنی و حرف بزنن بزرگترا و هم اس میتونی بدی ...اگه خودت نمیتونی و نمیخوای از کس دیگه ای کمک بخواه
واسطه میتونه دو مرحله ای باشه ..یعنی یک نفر واسطه بشه از طرف خانواده شما حرفا رو به واسطه دوم بگه و اون شخص بره با خانوادشون حرفارو بزنه اون شخص دیگه مسائلی که ممکن بود در مواجهه با فردی از شما پیش بیاد، نداره و راحت حرفای شما میرسه بهشون و به نوعی اتمام حجت میشه ...
و همین طور که مثال زدم n تا راه وجود داره ... برای اینکه تکلیفت رو مشخص کنی ! اما دیوار ساخته شده ذهنت نمیذاره ....
آدم وقتی تو ذهنش الگو و فکر خاصی تو این جور موقعیت های جدید نداشته باشه کلا بهش فکر نمیکنه
اینکه چیا بگین از دوستان دیگه همینجا بپرس ...و بعد انتقال بده .... همین ... اینقدر هم افکارتو زیر رو رو نکن ... موقعیت جدید راه حل جدید میخواد...
فقط از طرف شما حرف هایی از موضع ضعف زده نشه...
موفق باشی :72:
عزیزم درکت میکنیم و بهت حق میدم که تو این مدت کم بهش وابسته شده باشی چون خانما رو خوب میشناسم اما فکر نکن این عشقه این فقط عادته بخدا وقتی جدا شدی فقط بعد یک هفته که یاد کاراش میوفتی ازش متنفر میشی و میگی کاش اینکار و میکردم کاش اونکارو کرده بودم .اینا میگذره و کاملا هم طبیعیه هم احساس الانت هم احساس بعد جدایی.اما کار درست رو انجام بده این اقا مرد زندگی نیست بخدا نمیشه بهش اعتماد کرد میخوای خودتو با دستای خودت بدبخت کنی؟مگه حق زندگی خوبو نداری؟مگه حق ابراز علاقه و چشیدن طعم زندگی خوبو نداری؟اگر پس فردا دست یکیو گرفت اومد تو خونه تو گفت ایشون هووی جدیدن میتونی تحمل کنی؟الان مطمعنی که بعدا بهت خیانت نمیکنه؟میکنه میدونی چرا؟چون علاقه ای بهت نداره و نمیخوادت درسته؟مگه اینا حرفای خودش نیست؟خب پس فردا با کمال پرویی میگه مگ نگفته بودم نمیخوامت؟اگه حتی بیماری روحی داشته باشه و بعدا حاد شه میتونی تحمل کنی؟اگه تو خونه خودت بودیو ترکت کرد چی؟میتونی تحمل کنی و تو چشمای خانواده ت نگاه کنی؟اگه بچه دار شدی چی؟؟؟؟بی مهریهاشو میتونی تحمل کنی؟تصمیم نهاییتو بگیر خودتو علاف همچین ادم بی لیاقتی نکن بخدا اگه تا حالا مرد و شوهر خوبو از نزدیک دیده بودی اصلا اینجوری رفتار نمیکردی و خودت اصرار به طلاق داشتی.مگه الان بهت بی احترامی نکرده؟مگه خوردت نکرده؟الان فقط خانواده ت در جریانن و جدا شی میگی تفاهم نداشتی بعدا که رفتی زیر یه سقف و باهات رفتارای خیییلی بدتر شد و مجبور شدی جدا شی چی؟از کجا معلوم زندگیرو برات جهنم نکنه که ازش جدا شی؟دختر خوب اون جا زده اینو درک کنه الان با بی محلی میخواد سردت کنه اون موقع مجبوره که ازارت بده که تو ازش دل بکنی.قدر خودتو بدون یبار بیشتر فرصت زندگی نداریم.
با خانواده ت در میون بذار ازشون بخواه باهاشون تماس بگیرن و تکلیفتو با اون اقا مشخص کنن ایشون حق نداره بی اعتنایی کنه البته فکر میکنم قصدش اینکه شما اقدام کنید برای طلاق که مهرتونو ندن اما شما باید با خانواده ت بری محضر و مهرتو اجرا بذاری تا ایشون مجبور شه بیاد و تکلیفتو روشن کنه
سلام بچهها
با این همه مشکلاتی که داشتم تو این وضعیت خالمم فوت کرده. نمیدونم باید چیکار کنم. از یه طرف غم از دست دادن اون اذیتم میکنه. از یه طرف نمیدونم به این همه فک و فامیل که در مورد رابطه منو نامزدم چیزی نمیدونن بگم نامزدمو خانوادش کجان؟ خیلی وضعیت بدی شده. امروز صبح بهمون خبر دادن خالم فوت کرده.
خدا رحمتشون کنه
در وضعیتی قرار نگیر که بخوای توضیح بدی .یا خیلی سر بسته و خلاصه بگو
امیدوارم هر چه زودتر مشکلتون حل بشه و هر چی خیره اتفاق بیافته
خدا رحمتشون کنه و بهتون صبر بده
اول اینکه اصلا لزومی نداره درمورد روابط شخصی زندگیت به دیگران توضیح و جواب پس بدی هرکی هر سوالی پرسید خیلی خونسرد و بدون اشتیاق به ادامه بحث جواب بده.باید خودتو برای این قضیه آماده کنی دیر یا زود اتفاق میوفته.میبینیکه آبروتم براش مهم نبود دوستم.
دوم اینکه پس چرا خانواده ت باهاشون تماس نگرفتن؟میدونم خاله تون فوت شدن اما تا قبلش چی؟چرا دست دست میکنی آخه دختر؟اون چیزیکه دلتو بهش خوش کردی پوچه و وجود نداره
سلام گل گندم عزیزم
خوشبختانه مراسم عزاداری درست و بدون اتفاق بدی سپری شد. خانومی همون موقع که گفتم دیگه خسته شدم از بلاتکلیفی رفتم و با پدر مادرم صحبت کردم. مامانم گفت بهتره یه مدت صبر کنی و تو این مدت به خودت برسی و رو اعصابت کار کنی که اگه جلو روش خواستی حرفی بزنی یا از خودت دفاع کنی زود نزنی زیر گریه یا سریع داد نزنی آخه من این مدت خیلی لاغر و عصبی شده بودم که خدا رو شکر الان خوبم. مامانم گفت دو ماه خیلی مدت زیادی نیست پس یکم دیگم صبر کن که هم حالت بهتر شه هم بعدا عذاب وجدان نگیری و نگی عجله کردم. من به حرف مادرم گوش کردم اما تصمیمو گرفتم حتی اگه نامزدم برگرده دیگه نمیتونم قبولش کنم.
سلام زانکو
مادر گرامی درست می فرمایند
کمی صبر کنید
ولی این را در نظر داشته باشید آدمی که توی عقد این چنبن با شما بر خورد میکنه که شما به قرص اعصاب روی بیاورید
و ایشون اصلا براشون مهم نباشه چه بسا اگر بفهمند بگویند این دختر بیمار حالا نمی گن بخاطره رفتار بی مسئولیتی ان ها بوده
اگر .ارد زندگی با همچین مردی بشوید و ایشون تغییر نکنند چه اتفاقی می افتد
مناسقانه دنیا هر روز به جای اینکه یهتر و روابط زیبا تر بشود هر روز بد تر میشود ارزش ها تغببر کرده
آدمهای راحت طلب نمیتونن برن زیر بار مسئولیت
ابشون شغلشون چیست؟
اگر دوسش دارین قبل از اینکه جدا بشین برید محل کارش با مدیرشان صحبت کنید
در میان دوستانشان فردی نیست که ابشون با هاشون رود در واسی داشته باشن ؟
اگر در محله شون روخانی است برید باهاشون صحبت کنید
خیلی متین با ادب و متشخص
براریذ بفهمه هر روز نمیتونه احساسات و روح روان و آبرو یک حانم به بازی بگیره بعدشم سر بگو مگو که تو همه خانوادها وجود داره بزنه زیرش و بگه طلاق
امیدوارم موفق باشید
این حالات شما طبیعیه و اگر هم جدا بشید باز هم تا یه مدت ادامه داره. به نظر من وقت صرف کردن برای کسی که دوستت نداره و به راحتی و با نامردیه تمام زده زیر همه چیز واقعا کار بیهوده ایه. این مرد اگه الان نره و به زور بیاد باهات زندگی کنه دو سال دیگه ولت میکنه . مگه زندگی کردن التماسی و زوریه؟
معمولن اکثر افراد مثل شما و من که درگیر احساسات میشیم و تا لحظه آخر امید داریم , انقدر تو این مبارزه خسته میشیم که آخر یه باج اساسی به طرف میدیم و اون میره دنبال زندگیش و ما میمونیم و هزار تا حسرت که ای کاش ادبش می کردم بعد می رفتم.
به عنوان کسی که این راه رو رفته بهت میگم که حالا که ایشون مثل مجرم های فراری از بحث کردن پیش خانواده ها و بزرگتر ها طفره میره, خیلی شیک بزار احضاریه دادگاه بره براش و زور قانون آدمش کنه.
به هر حال این تجربه من بود که این راه رو رفتم. اگر دوست دارید هم میتونید همچنان احساساتی باشید که نتیجه این کارتون دو حالت بیشتر نداره. حالت اولش این هست که میرید و باهاش زندگی می کنید و دو سال دیگه با یه بچه برمیگردید خونه پدرتون البته با یه روان داغون و تحقیر شده و حالت دوم هم اینه که چون امید به درست شدن و شرمنده شدنش دارید از حق و حقوقتون می گذرید و بعد که شعله احساساتون خاموش شد و فهمیدید به چه آدم پستی باج دادید تا آخر عمرتون میشینید و حرص می خورید.