نوشته اصلی توسط
mobin31080
دوستان سلام
شرمندتونم که همش ناامیدتون میکنم.
بادخترمون صحبت کردم. صراحتا گفت که منو نمیخواد و جوابش تغییری نخواهد کرد. گفت که خانواده نظرشون منفیه و خودمم نمیخوام.
باهاشون صحبت کردم که خانواده با من و این دفعه اومدم تا همه چیز رو جبران کنم. محکم مخالفت کردن.
منم بهشون گفتم که با این شرایط آشنا نبودم و خودتون میدونید که دفعه اول با کسی به این مرحله میرسم. ببخشید اگه احساساتتون رو نشناختم و درک نکردم. گفتم میدونم که کم و زیاد از رفتارهای من نارحت شدین. معذرت میخوام. قصد توجیه ندارم ولی بی تجربه بودم.
گفتن که دیگه جواب نمیدن و چند پیامک آخر من رو هم جواب ندادن.
حتی شعری که براشون گفته بودم و تلگرام کرده بودم رو نخوندن.
منم گفتم اگه میدونستم نمیخوایین به خودم اجازه نمیدادم که مزاحمتون بشم.
گفتم الانم بر خلاف میلم میرم و سعی میکنم گزشته رو فراموش کنم.