RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
فکر میکنید نگفتم فکر میکنید نمیدونن چه مشکلاتی دارم اونا خوب میدونن میدونن با دعوا کردناشون چقدر زجر میکشم این راهش نیست میترسم اخرش مجبور شم پنهانی برم مشاوره اصلا نمیدونم باید چی کار کنم تازه مگه مشکل من فقط با خونوادهام هست کلی مشکلات دیگه هم دارم دنیا ذست به دست هم دادن تا منو از پا در بیارن
خدایا کمکم کن می دونی که خیلی دوست دارم پس کمکم کن
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سلام
خبری ازت نیست،
راستش ،در مورد مسئله ات نمی دونم چی بگم که بدردت بخوره و رنگ و بوی نصیحت هایی سطحی رو نداشته باشه،
چیزی که به نظرم میرسه اینه که در مواقعی پر تنش و اظطراب آور که تاثیر منفی روی احساسات می ذاره خودت رو از اون محل دور کنی یا کانون توجهت رو به مسئله ی دیگه ای جلب کنی (مثلا یه دوش بگیره و هزارو یک کاری که بتونه مسیر ذهنتو عوض کنه) .
به نظر من با این کار یه پیش گیریه بزرگ برای ایجاد احساسات منفی ات ایجاد میکنی ،در ضمن شایدم این رفتار تو تاثیری ،هر چند موقت و کم به این دو پازل جدا از هم بذاره،
تو هم سعی کن این مسئله رو قبول کنی که پدر و مادرت انسان های دوست داشتنیی هستند که ممکن برای هم ساخته نشده باشن،
سعی کن این مسئله رو بپذیری اون وقت شاید اختلافاتشون برات تاثیر کمتری داشته باشه،
در ضمن یه مقدار بیشتر از خودت بگو ،حرفایی که نمی تونی به کسی بزنی رو مطرح کن این قدر منفعل ظاهر نشو...
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
راستشو بخواید دیگه خودمو نمیشناسم که بخوام از خودم بگم همه تصوراتی که از خودم داشتم تو این چن وقت عوض شده جدیدا از چند نفر خواستم که بهم بگن من چه جور ادمی هستم شاید باورتون نشه هر کدوم بهم یه چیز گفتن یکی گفت ادم مهربون دلسوزی هستم یکی گفت ادم خود خواهی هستم ،یکی گفت فوق العاده محکمم یکی گفت ادم ضعیف و بی اراده ای هستم به نظر شما چطور میشه اخلاقایی که متضاد هم هستن توی یک فرد پیدا بشه اون وقت اون ادم ادم سالمی باشه حسابی گیج شدم جدیدا هر وقت که میام تو خودم اخلاقام رو مشخص کنم نتونستم دیگه خودمو نمیشناسم همه چیز باعث شده از خودم بدم بیاد تنهاحسی که باعث میشه که بتونم خودمو تحمل کنم این حسه که می تونم به دیگران کمک کنم ولی همون دیگرون بعد از اینکه نیازشئن بر طرف شد و دیگه کارشون راه افتاد بهم میگن تو هیچ کاری برای ما نکردی من خودم به خودم کمک کردم و حتی در موقعی که من نیاز به کمک دارم ...به نظر شما من چی کار کنم در این جور مواقع به خودم می گم من برای خدا می خواستم بهش کمک کنم ولی نمی تونم با این حرف خودمو راضی کنم چون نمی تونم به دیگران این اجازه رو بدم که کارای منو ندیده بگیرند می گم اگر حتی نتونستم بهشون کمک کنم قصد کمک رو که داشتم این حقم نیست که اینجوری جوابمو بدن خیلی وقتا بهم ثابت شده که اعتماد به نفس خوبی دارم ولی این حرفایی که الان زدم نشون دهنده ضعیف بودن اعتماد به نفسه می بینید همش تناقض پشت تناقض
الان از اون وضعیت در اومدم نمی دونم شایدم در نیومدم ظاهرا حالم خوبه ولی وقتی که به درونم مراجعه می کنم می بینم هنوز هم همه اون مشکلات تو من باقی مونده هنوزم تمرکز ندارم ای کاش می تونستم مثل خیلی ها در مواقع مشکلات خودمو توی درس غرق کنم ولی نمی تونم خیلی دوست داشتم بچه درس خونی بودم چون مطمئنم که از هوش چیزی کم ندارم اینو توی زنگای ریاضی میفهمیدم
با پدرو مادرم هم تا یه حدودی فعلا کنار اومدم ولی میدونم که دوامی نداره
می دونید از همه وقتا بیشتر کی دلم میگیره وقتی که احساس میکنم خدا دوسم نداره چون بنده گناه کاری هستم اگر فقط به این امید داشتم که خدا دوسم داره دیگه از هیچ چیز ناراحت نبودم ولی خود خدا گفته رضایت پدر و مادر رضایت خداست وقتی پدر ومادرم ازم راضی نیستن پس خدا هم ازم راضی نیست همین موضوع داغونم میگنه
شما دعا کنید که خدا منو ببخشه باور کنید که جز این هیچی دیگه از خدا نمی خوام فقط بخشش
اقای مهاجر بازم ممنونم که هنوز به حرفای خسته کننده من گوش میدید همین کارتون برای من خیلی ارزش داره الهی هر چی از خدا میخواید بهتون بده البته اگر به صلاحتون بود
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
دوست من این چه تصوریه که از خدا ی بخشنده ی مهربون داری،
اون نهایت بخشندگی و رحمته ،مگه اون نور مطلق از جنس ماست که احساس نفرت و خشم از کسی داشته باشه،
هیج شده به تماشای خورشید بشینی؟
مگه خورشید موقعی تابیدن میشینه بازرسی میکنه و فلتر گذاری میکنه ؟
اون با بخشندگیه تمام به همه شروع به تابیدن میکنی،چون خاصیتش و فلسفه ی وجودیش تابیدنه.
حالا این مسئله رو با خدای بزرگ قیاس کن،
او نور مطلق و بخشنده ی تمام و کماله ،
زاویه ی دیدت رو نسبت بهش عوض کن ،
صواب و گناه یه ترازو ست برای بهتر زیستن و آگاه شدن ما اگرم شنیدی گاهی اوقات شرط و شروطی گذاشته از بابت وجود صفت عدالتشه که بازم اون مهربونیش بهش اجازه نمی ده شرایط مساوی برای مخلوقات عمیقتر یا سطحی ترش ایجاد کنه .
بهتره به چشمات یه شستشویی بدی!
تو به او به چشمه یه معشوق دوست داشتنیه بی قید و شرط مطلق نگاه کن که از نزدیکترین چیزها به ما نزدیکتره ،مطمئن باش،سر و کله ی بهترین راه ها و مسیر ها در زندگیت پیدا میشه.
او بدون هیچ قید و شرطی ما رو دوست داره ،آخه این اولین پیش فرض خدا بودنشه.اصلا این بزرگتری ادرسشه...
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
دوست من ،
من میتونم درک کنم که پشت این حرفای به گفته ی خودت تکراری چه حال و احساسی هست،
البته من با گوش دادن حرفات دارم یه جورایی به خودم و گذشته ام کمک میکنم و اصلا دوست ندارم تورو توی این حال و هوا موندگار ببینم .
در ضمن او تناقضی که گفتی یه بخشش خاصیت انسانیمونه که تقریبا تو اکثر ادما هویداست،
یه بخش مهمش مربوط به سن فعلیته ،اما بخش بیشترش مربوط به وضعت روحیته که همه چیز رو تحت تاثیر قرار میده ،
تو برای بهبودش قدم بردار تا از کم رنگ شدن این مزاحم ها شگفت زده بشی.
در پناه او معشوق بی قید و شرط دوست داشتنی
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
من که خدا رو در بست قبول دارم و این رو هم با تمام وجود قبول دارم که بخشنده است و فوق العاده رحیم به خاطر همین صفاتشه که عاشقانه دوسش دارم برای همین هم هست که اینقدر نگرانم من به حرف خدا گوش نکردم و دل پدر مادرمو شکستم گر چه اونا به روم نمیارن ولی من واقعا فرزند خوبی نبودم راجع به شخصیتم هم شاید حق با شما باشه ولی من برای اینکه بتونم به خودم کمک کنم باید خودمو بشناسم که با این اوضاع امکان نداره نمی دونم شما دعا کنید من که رو سیام شاید دعای شما رو قبول کنه
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سلام به همه بچه های همدردی
امیدوارم همتون خوب باشید
تو این چن روز که نبودم اینجا چقدر قشنگ شده
همتون رو دعا کردم اخه رفته بودم پابوس امام رضا
ولی برعکس اینکه باید حالم خوب باشه خیلی هم خرابه
ازتون یه سوال داشتم اینکه یه دفعه خالم خراب شه به شدت عصبی شم و گرفته هم از علائم و عوارض اسمشو نبره چون امروز بدون هیچ اتفاق مهمی یه دفعه حالم گرفته شد نمیدونم چی کار کنم دیگه کم کم دارم سر دردم میگیرم اصلا حوصله ندارم تو این دو ماه هم که نتونستم یه بار درست درس بخونم راستشو بخواید وقتی اومدم دیدم هیچ کس تو این چن روز برام پیغام نذاشته خیلی حالم گرفته شد
وای احساس میکنم مغزم داره میترکه یه سوال دیگه شما وقتی بی حوصله میشید چی کار میکنید چون من الان نمی دونم باید چی کار کنم مدام نگران اینم که با مادرم بحثم بشه معمولا در این جور مواقع این طوری می شه
ای خدا کمکم کن حتی نمی دونم چی بگم واقعا دیگه دارم دیوونه میشم
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سلام
به نظرم وقتی مشکلات روحی رو نمیتونیم خودمون حل کنیم و احساس میکنیم حل مشکلات روحیمون خارج از توان ما هست
بهترین راه مراجعه به روانپزشک هست / هر چقدر دیر بری حل مشکلت سخت تر میشه !
اگه سردرد زیاد میکشی / احساس پوچی میکنی / بی هدف شدی / از زندگیت لذت نمیبری / به مرگ یا بقول دوستان به خودکشی فکر میکنی و . . . / هر چقدر زودتر بری دکتر برات خوبه !
اینم یه آزمون تست افسردگی
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=1956
این پست هم شاید بتونه به دردت بخوره
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=1719&pid=41895#pid41895
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سلام دوست عزیز
اولا تا حالا به فکر خود کی نیفتادم راجع به تستی هم که دادی من قبل از اشنا شدن با این سایت اون تست رو دادم نمره 48 بود افسردگی شدید
فکر میکنی از کجا من گفتم که تازه فهمیدم افسردگی دارم البته بگم فقط به اون تست اکتفا نکردم تا این نتیجه رو بگیرم
راجع به روانشناس هم هنوزم نمی تونم برم پیش روانشناس موقعیتم لحظه به لحظه بدتر میشه و امکان رفتن پیش مشاوره کم تر واقعا دیگه نمی دونم باید چی کار کنم ای کاش یه مشاوره به صورت اینترنتی پیدا میکردم
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سپيده عزيز
من شماره مشاور تلفني بدم شما مي توني تماس بگيري؟