-
مریم عزیزم میدونم پذیرشش برای شما که خانم مذهبی هستید خیلی سخته . خود من هم مذهبی هستم و کاملا درک میکنم . ولی این شاید حرف صحیحی نباشه که شما فکر میکنید ایشون به خاطر هوسرانی داره با خانمهای دوستاش دست میده یا بهش خوش میگذره . بلکه مسئله اینه که ایشون از قبل اینکار رو کرده و اولا بهش عادت کرده و براش عادی شده و دوما وقتی الان اینکارها رو نمیکنه یه جورایی غرورش شکسته میشه . احساس میکنه پیش اونها غرورش شکسته میشه . نمیدونم میتونم منظورم رو بیان کنم یا نه ؟ فردی که همیشه یه جوری بوده الان یه جور دیگه رفتار کنه معلومه همه میگن از ترس زنشه . یا یه همچین چیزی . و یه مرد دوست نداره این اتفاق براش بیافته .
توی خانواده همسر من هم رسم دارند که همه فامیلهای نزدیک باهم دست میدن چه خانم و چه اقا براشون مهم نیست . ولی من وقتی وارد خانواده اونها شدم سعی میکنم اینکار رو نکنم .ولی روی همسرم اصلا حساس نمیشم که اینکار رو نکنه .
به نظر من اگر شما بتونید یه مدت تحمل کنید این موضوع خودش کم کم تعدیل میشه . یعنی شما وقتی با چند نفر از دوستان همسرتون میرید مسافرت یا مهمونی
همونطور که شما با اونها راحت نیستید . مطمئنم اونها هم زیاد راضی نیستند که با یک فرد با حجاب معاشرت داشته باشند . و این خودش کم کم باعث سردی رفت و امد ها میشه . وقتی دوستان همسرت متوجه میشن که شما حاضر نیستید از حجابتون دست بکشید یا با نامحرم دست بدید اونها هم از اینکه همسر شون بی حجابه یا با نا محرم اینقدر راحته احساس خوبی نخواهند داشت .
منظورم اینه که با زور سعی نکن جلو همسرت رو بگیری . بگذار خودش به این نتیجه برسه . غیرت در نهاد همه مردها هست . بخصوص همسر شما که خانواده مذهبی هم داره . و اگر اینگونه نبود حتما خانمی بی حجاب مثل خانمهای دوستانش انتخاب میکرد .
یکی از دوستان حرف خیلی خوبی زده بود . بگذار همسرت احساس برنده بودن داشته باشه . از بازنده بودن در برابر همسرت نترس و ناراحت نشو که این عین برنده شدنه .
بهش ارزش بده . به نظراتش و شخصیتش احترام قائل شو . مخصوصا در جمع دوستانش . میگی در جمع دوستانش سعی میکنه خودش رو به شما نزدیک و صمیمی نشون بده . شما هم همینطور باش . بی توجهی و ناراحتی شما در جمع دوستانش موجب شکستن غرورش شده . بگذار این شکستگی ترمیم بشه .
احتمالا اصرار داره با همان دوستانش معاشرت کنه . تا همون ذهنیت رو از بین ببره . میخواد ثابت کنه که مرد مقتدریه . میخواد ثابت کنه که دوستش داری و دوستت داره . میخواد اقتدارش و مردانگیش رو و خوشبختیش رو با شما به رخ دوستانش بکشه . بگذار اینکار رو بکنه .
-
مریم سلام
گوش کن دختر خوب
بذار زنگ بزنه....چرا انقدر در مورد این کار ضعف نشون میدی....بذار اگر بعد از این همه زندگی باید بزرگترا بیان براش تعیین تکلیف کنن، بذار بیان....انقدر در مقابل یک چیز ضعف نشون نده....از پدر و مادرت خجالت نکش....مگه چیکار کردی که باید خجالت بکشی..تو براشون همیشه همون مریمی...اونا هم چیزی جز خوشبختی تو نمیخوان....باهاشون صحبت کن به نظرم و پدر و مادرت رو خودت اماده کن.....براشون بگو باهمدیگه یسکری مشکلات داریم و به همفکری و کمک شما نیاز داریم....
نمیخواد تا گوشی رو برداشتن بگی یک کلام طلاق و ....
یادت باشه حفظ ارامشت خیلی میتونه به پدر و مادرت کمک کنه...اونا اگر ارامش تورو ببینن حتما هم دلشون اروم میشه.....
میدونم خیلی سخته...به خدا میفهمم....اما این راهیه که واردش شدی و چاره ای نداری تا تهش بری...
فقط مریم نترس.....انقدر نقاط ضعفت رو به همسرت نشون نده....شک نکن اگر ضعف نشون نمیدادی الانهم همسرت اصلا تمایل نداشت بهشون زنگ بزنه.....قبلش خودت بهشون زنگ بزن و باهاشون صحبت کن.....
بعد هم به همسرت بگو هر کاری که فکر میکنی درسته انجام بده.....
همه چیز رو بسپر به خودش....
-
واحد عزیز ممنونم که بهم پاسخ دادید
من ار این میترسم که این شرطش هم قبول کنم و دیگر هیچ. یعنی ایشون بشه رییس مطلق. من خیلی ازار میبینم که شوهرم با بقیه صمیمی هست. ایشون سابقه خیانت هم به من داشته در حد اس ام اس و میترسم از روزی که بهش راحت بگیرم در این چیزها و ایشون حد خودش رو ندونه. بهش گفتم با دست دادنت به قامیلهات هیچ مشکلی ندارم، اما زنهای دوستات نه. اگه امروز قبول کنم که دست بده مطمئنا فردا میگه باید پارتی بیای، تو هم باید روسریتو برداری و ... میدونم که الان میخواد نشونم بده که من خیلی قدرتمندم و من هم بهش گفتم که اشتباه کردم و کاش کسی بودم به من احترام به همسرو یاد میداد و میگفت که چطور غرور مردمو حفظ کنم اما اون داره لج میکنه. میگه فقط حرف من. میدونم اگه قبول کنم نابود میشم چون من دیدم که چقدر با بقیه زنها صمیمی هست این در حالیه که بقیه دوستاش که زنهاشون بی حجاب هستن اینقدر صمیمی نیستن.واقعا اذیت میشم تو این شرایط با اینکه من خانواده خیلی مذهبی ندارم. نماز و روزه میگیریم اما اینطور نیست که مثلا گیر باشیم اما اینطور همش احساس میکنم اون با اونها بیشتر خوشه. شاید بهتر باشه بره نمیدونم
یه نکته حالب دیگه اینه که ایشون مثلا به خاطر من دیگه دست نمیده به خانمهای دوستاش 3 ساله الان. به نظرم خیلی خنده داره که دوباره میگه میخوام این کار رو بکنم . چون جلوه خوبی پیش اونها نخواهد داشت دیگه
ولقعا نمیدونم. ایا من باید تو این زندگی بمونم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
نمیدونم
خدایا کمکم کن مثل همیشه
-
سلام
شما مدتی بدون ترس چشم بگو .... میگی سه ساله دست نمیده ..... حالا هم بهانه اش هست و فقط میخواد مطیع بودنت را ببینه
ببین خانمی اگر شما بلد باشی با نرمش های زنانه، عشوه های زنانه ، دل مردت را به دست بیاری و طوری رفتار کنی که مثل پروانه دورت بچرخه او براش مهم رضایت تو در زندگی خواهد بود ، بدون هیچ توقعی برایش باش با محبت و با نشاط و ببین چه اتفاقی خواهد شد .
اشکالی داره چند ماه اینجوری هم امتحان کنی ؟؟ البته نه با اخم و تخم ، نه بدون نشاط و شادابی و نه غیر صادقانه ... اگر این همه وابسته به شوهرت و عملکردش نباشی و خودت و هویت خودت و اعتماد به نفست مهم باشه بدون توقع خواهی بود .
شما در کل به نظر می رسد تیپ اهل اخم و همیشه ناراحتی هستی زیاد هیجانی و اهل نشاط و بگو بخند با همسرت نیستی و ایشون برعکس هست و این وضعیت باعث آزارش و عدم تخلیه هیجاناتش میشه و لذا رو به دوستان میاره ...
اگر زن بتونه با هنر مندی فضای هیجان و نشاط و آرامش و احترام و فرهیختگی برای مرد در خونه فراهم کنه این مرد هیجانهاش در خونه خالی میشه ، لذتش را از زن بودن و هنرمندی همسرش میبره و .... چنین مردی فقط به ضرورت حاضره از خونه و کنار زنش دور بشه و ...
شما حاضر نیستی مدتی دست از ترسهایت برداری ، دست از ناآرامی و اعتراض و اخم برداری و برای او زنی چشم بر زبان آور ، اهل نشاط در چهره و رفتار و اهل عشوه و ناز .... باشی .... در یک کلام شما بیشتر یک مردی برای او و این برای یک مرد قابل تحمل نیست ....
برای جلب نظر مردت به سوی یک رفتار درست باید خودت آن رفتار درست را پیشه کنی بدون حالت طعنه و کنایه و بدون وابستگی به اینکه مردت هم همینطور باشه و ...... تا نه فقط او بلکه دیگران هم جذب اون رفتار شما بشوند ....
شما وقت انتخاب این تفاوتها را دیدی و باید اهمیت می دادی و باید سنگهات را اون موقع وا می کندی و نکردی و تحت تأثیر احساسات پیش رفتی و حالا که زندگی مشترک داری و باید بیشتر به احساساتت دامن بزنی رفتی توی فاز منطقی اخم آلود و شاکی
حدا اقل مدتی به دل او باش ..... تا ببینی چقدر موثر هست
-
سلام
فرشته مهربان نمیدونید که چقدر خوشحال شدم که به تاپیگم سر زدید. شما درست میگید من کاملا مثل مرد تو زندگی برخوردد کردم. همیشه سعی کردم همه کارها رو خودم بکنم. کمتر پیش اومده به حرف شوهرم گوش بدم و معمولا خودم هر کاری که فکر کردم درسته رو انجام دادم. شاید دلیلش این بوده که من از 18 سالگی تنها زندگی کردم و مجبور بودم همه کارها رو خودم بکنم اینطور شدم نمیدونم
خودم هم خیلی دوست دارم از این حالت دربیام چون اذیت میشم گاهی اونقدر برای چیزهای مختلف زندگی غصه میخورم که نمیدونم باید چی کار کنم دیگه
اما با توجه به گفته شما و راهنمایی بقیه دوستان من بهش چشم میگم و کاملا مطیع دل او میشم. اما یه مسئله ای هست که من الان چطور بهش بگم باشه شرطت رو قبول دارم که خودم خرد نشم. چون خیلی باهاش حرف زدم و ظاهرا تا این جمله رو از من نشنوه که شرطت قبول اروم نمیشه. میخواد من فقط تاییدش کنم و بهش چشم بگم. چطور اینو بگم که بعدها همش نخواد ازش سوء استفاده کنه.
ممنون میشم زودتر راهنماییم کنید که بحث به خانواده ها نکشه
دوستان من خیلی ازتون ممنونم. به خاطر اینکه من اینجا اشتباهاتم رو دارم میفهمم که چطور زندگیم رو نابود میکنه. ممنونم از همتون.
-
شما اعلام کن که از این رفتار ناراضی هستی اما سکوت می کنی و به معنی رضایت نیست و چون دوستت دارم سکوت می کنم اما نیاز دارم صدای سکوتم را اهمیت بدهی اگر دوست داشتی ..... اگر تو دلت میخواهد این کار را بکنی و مهم نیست من اذیت می شوم ، عیبی نداره هرکار دلت میخواد بکن من صبوری خواهم کرد بخاطر تو و حفظ زندگیمون . اما خواهش می کنم در جمع هایی که رعایت یک سری مسائل اخلاقی نمیشه اصرار نکنی من هم بیایم چون حالم بد میشه و دوست ندارم با اون حال و بدور از شادابی کنارت باشم و تو هم ناراحت و اذیت بشی.
وقتی همسرت در جمعی نزد شما می آید و شما را تحویل می گیرد شما نهایت احترام و قدردانی را داشته باش ایشون از شما تایید را می طلبد اگر تایید طلبی او در زندگی و بین خودتون را خوب تأمین کنی ... نیاز به تایید دیگران ندارد که بخاطرش چینین رفتارهایی داشته باشد ...
زندگی شما پتانسیل بالایی برای بهبود و خوشبختی دارد به شرط اینکه شما هنرمند باشی و زن شوی و از قالب مرد بودن و دخالت در مسئولیتهای مردانه و ترسهای مربوطه و کنترلگری بیرون آیید ... تا می توانی در خصوص رویه ها و رفتار و مهارتهای زن بودن مطالعه کن و تمرین و تمرین داشته باش و به کار ببند ... این همه هم نگران غرورت نباش که اگر چشم بگویی یا همراه شوهرت باشی در زندگی حتماً می بازی ... گاهی باید به ظاهر باید باخت و طعم برنده بودن به همسرت دهی تا او جذبت شود و... وقتی با رفتارت تونستی جذبش کنی اونوقت با مهارتهایی که می آموزی می توانی او را به سوی روند صحیح و منطقی بدون تحمیل گری هدایت....
گله مندیها و نارضایتی ها را در حداقل و به صورت عاطفی و عاشقانه و در زمانهایی که همسرت با شما عشقولانه هست بیان کن .
زمان می برد و صبر و پستکار و مهارت می خواهد که باید سنگهایت را با خودت وا بکنی که آیا حاضری زمان طی کنی ، مهارت و پستکار و صبر داشته باشی یا خیر
-
از فرشته مهربان خیلی ممنونم . حرف دل منو زده . مریم جان چه اشکال داره . بگذار رییست باشه . ولی تو هم معشوقه اش باش . دلبری کن تا توی دلش جایی برای دیگران نباشه . میگی سه ساله دیگه با نامحرم دست نمیده . یعنی به خاطر تو حاضره در اعتقادات و فرهنگش تجدید نظر کنه . و اینکار رو میکنه . ولی با جنگ و دعوا و زور هیچ تغییری حاصل نخواهد شد . عشقت رو نشون بده و بهش بگو که به خاطر عشقی که بهت دارم حاضر نیستم از حجابم دست بکشم چون روح و جسمم رو متعلق به تو میدونم .
وقتی که ایشون رو از عشق و علاقه خودت مطمئن کردی خط قرمزت رو هم بگو . بگو تا اخر عمرم عاشقتم . ولی اگر روزی به من خیانت کردی . بدون که اون روز دیگه هیچ چیز مانع رفتنم نخواهد شد . تمام زندگیم رو حاضرم فدای تو بکنم و در مقابلش فقط عشق با صداقت میخوام .
منظورم این نیست که همه اینها رو الان و یکجا بگو . هر زمان که موقعیتش پیش اومد . و بیشتر در موقعیتهای عاطفی و با عشق اینها رو بگو . زیاد هم لازم نیست تکرار کنی . کلا هر خواسته ای رو چه مادی چه معنوی زیاد تکرار نکن .
مریم جان تا اونجاییکه من فهمیدم همسرت خانواده خوبی داره و رابطه شما هم با اونها خوبه . همین نقطه قوتیه و میتونی ازش سود ببری . بخصوص مادر که نفوذ خاصی روی فرزند داره . منظورم این نیست که بهش چیزی بگی . همینکه رابطه تون خوب و صمیمانه باشه . و مادر و پسر همدیگه رو ببینند . تاثیر گذار خواهد بود .
در گوشی ( میدونی بعضی وقتها ادم احساس میکنه مردها هنوز یه پسر بچه اند و به مادرشون واقعا محتاجند )
-
سلام دوستان
از فرشته مهربان، مریم 123 و واحد عزیز ممنونم که باز با راهنماییشون منو تنها نگذاشتن
دیروز به پیشنهاد فرشته مهربان به همسرم گفتم با اینکه از این مسئله رضایت ندارم اما به خاطر زندگیمون سکوت میکنم و شما هم بدون که سکوتم به معنای رضایت نیست
راستش حرف دلم نبود ولی دیدم باید یه بار دیگه برای زندگیم تلاش کنم امیدوارم بتونم درستش کنم.
طبق انتظارم ایشون گفت بله من میشم همون ادم قبلی و میرم مهمونی و تو هم اگه نخواستی نیا. من هم چیزی نگفتم بهش دیگه. شب که اومده بود خونه انگار فاتح یه جنگ بزرگ شده بود. در حالیکه من از درون داغون بودم. همش این فکر میومد تو ذهنم که ایشون سایر زنها براش عزیزترن و تماس فیزیکی با اونها باش خیلی لذت داره.با خودم فکر میکردم اگه دستش بهم بخوره چندشم خواهد شد. اما ایشون خوشحال بود رفت ابمیوه درست کرد برام اورد بسیار با محبت نگاهم کرد. برام خنده دار بود. کسی که تا چندساعت قبلش میگفت به هیچ وجه نمیتونم باهات زندگی کنم و کارات اصلا فراموش شدنی نیست و تو منو نابود کردی و .... حالا شد بود عاشق با نگاه های عاشقانه.حالم داشت واقعا بهم میخورد.بعدش که دید من توجهی بهش نکردم رفت و بعد از چند دقیقه ومد دستم گرفت و برد کناره خودش و بعد هم سرشو گذاشت رو پام. کمی نوازشش کردم اما دلم میخواست فرار کنم. میخواستم نباشم.
جالبترش اینه که باز هم شب نیومد پیش من بخوابه
خستم ازش.
اما امیدم به خداست. به فاطمه زهرا توسل کردم که کمکم باشه. ایشالا این احساساتم فروکش میکنه و سعی میکنم کانون زندگیمو گرم کنم. به کمک همتون نیاز دارم.
باز هم جا داره که ز مریم123 که در تمام این دوران منو تنها نگذاشت تشکر ویژه کنم.
از فرشته مهربان که دقیقا به موقع رسید و راه درت رو جلوی روم گذاشت.
از بالهای صداقت، واحد، سوده82، ابی اسمان و همه دوستانی که کنارم بودن ممنونم
خواهش میکنم باز هم تنهام نگذارید که من تازه اول راه پر پچ و خمی هستم
ممنونم از همتون
-
مریم عزیزم کار خیلی خوبی کردی . عزیزم روی تفکرات و ذهنیات خودت بیشتر کار کن . نگذار افکار منفی به ذهنت راه پیدا کنه . ذهنت رو با تفکرات مثبت پر کن تا جایی برای تفکرات منفی نمونه . اصلا موضوع دست دادن و لذت بردن نیست . اقایون فقط دوست دارند برنده میدان باشند هر کدام به بهانه ای . فقط بگذار این احساس رو بکنه . وقتی احساس غرور و تایید شدگی و برنده بودن رو بهش دادی . اونوقته که مردت رو به دست اوردی .
حالا که ایشون از فاز قهر و سردی بیرون اومده شما نرو تو فاز سردی . تحویلش بگیر.
-
سلام ،عزیزم منو شوهرم دقیقا برعکس شما هستیم وقتی خودمو جای شوهرت میزارم درک میکنم چه زجری میکشه شما خیلی ریز بین و بدبین هسنی کاملا درک میکنم که شوهرت و چه جوری جلوی بقیه معذب میکنی شما همسرشی مادرش که نیستی انقدر دستوری میگی دست نده نرو وووووو بعدم انقدر تک بعدی نباشید به هدفای بزرگتر تو زندگی فکر کنید