-
به نام خدا
مینویسم ولی خواهش می کنم روی حرف های من به دور از تعصب و وابستگی به عادتهاتون ,فکر کنید.....بعد اگر منطقی بود بپذیرید…
شما تا دلیل اصلی جداییتون رو درست کشف نکنید و این دلیل رو نپذیرید,نمیتونید مشکل رفتاری خودتون رو در بازخورد این مسله کشف و اصلاح کنید…
اول از همه از آخر شروع می کنم … چون با اجازتون میخوام تو چند تا تاپیک همراهیتون کنم.
دلایل که فرمودید:
۱_دروغگویی همسرتون به شما و خودش
۲_غرور ۳_نازایی ۴_ اختلاف با خانواده همسر ۵_خیانت ۶_نبودن اعتماد ۷_برخورد فیزیکی شما ۸_اختلاف فرهنگی ۹_محبت زدگی همسرتون
اینا رو میشه در سه دسته طبقه بندی کرد:
۱_نازایی ۲_اختلاف فرهنگی ۳_نبودن اعتماد
واقع گرا باشید......در مورد تک تک اینها با خودتون صادق باشید:
اول بیاید بریم سراغ اولین دلیل
۱_نازایی همسرتون:کاملا مشخصه که شما به شدت خواهان فرزند هستین… من بیش از صد تا پست رو در همدردی مطالعه کردم,ولی فقط پست شما بود که از زبان پسر نداشتتون روایت شد… چرا به خودتون و همسرتون دروغ گفتین!؟چرا می گید نازایی همسرتون براتون مهم نبود؟ مگه اهمیت تعریفش چیه؟ حتی تو ذهنتون از عواملی که منجر به نازایی همسرتون شده متنفرید…مثل چاقیشون.
خوب این حق شماست ولی باید بپذیرید تفاوت زیادی هست بین اونچیزی که دارید تحمل میکنید و اون چیزی که ازش لذت میبرید……همسرتون مثل من و خیلی ها متوجه شده که شما بخش بزرگی در ذهنتون و ایندتون بچتون جا داره و هر آن ممکنه تحملتون تموم بشه و با تنفر همسرتون رو از دلتون بیرون کنید و برید دنبال لذتتون.البته لذتی که حق شماست.راستش من فکر میکنم شما چون در درونتون اطمینان داشتید که از همسرتون فرزند خواهید داشت,با این قضیه موقتا کنار اومدین....و این رو همسرتون به خوبی دریافته بودند.
و ممکنه شما خودتون هم ندونید.
به نظر من سعی کنید دروغگویی به خودتون رو خاتمه بدید… و در ازدواج بعدی به همسرتون در مقام شوخی هم نگید فرزند براتون مهم نیست… تازه به نظرم دفعه بعد زودتر بچه دار شید,چون بخشی از این نیازتون به محبت کردن به دیگران رو با محبت به بچتون که جزیی از وجودتونه جبران میکنید.
شرمنده رک حرف زدم,ولی اینا جاهای خوب خوبش بود,اگه ناراحت نشدید بهم خبر بدین ادامش رو و پیشنهادام رو بگم.
در غیر اینصورت برا همین مقدار هم متاسفم ناراحتتون کردم.
-
سلام بر برادر عزیزم،
امیدوارم در شادکامی ، غرق باشی.
یادت اگر بیاید، گفتم که سعی کن نوشتارت را به سطوح خاصی برسانی.
می دانی چرا؟
اکنون.
حال از تو می خاهم ، که تصور کنی، که ان شخص، کجا بوده و چگونه فکر کرده که همچنین متنی نوشته.
میدانی؟ میخاهم عادی شوی. متعادل فکر کنی. و تصمیم بگیری.
البته حواست باشد که چه انتخاب میکنی. خوب هایشان را گلچین کن.
اگر روزانه به نوشتار چندین پست حساب شده ، دقت کنی،
اگر به تفکر پشت ان پست، دقت کنی، تفکر کنی،
اگر تفاوت جایگاه خودت و شخص مقابل را بیاوری جلوی چشمانت،
این فاصله ، این چلنج، ذهن تو را به کار می اندازد.
پس از مدتی ، روال کارت خواهد شد،
به عبارتی همان گونه فکر میکنی.
چند ماهی ، اختصاص بده .
گذاشتم تمرین قبلی را انجام دهی ، مدتی بگذرد، تا پیشنهاد جدید را عنوان کنم.
فراموش نکن، فقط پیشنهاد بوده اند، صحتشان را از این کاره ها جویا باش.
در ضمن، کتاب ، خوب است، برحسب علاقه ات، زیاد بخان.
حتی صد ها جلد.
فیلم هم که ،
گوشه ای راهنمایی ات کردم، برای تکمیل، به سایت imdb.com برو ولیست برترین فیلم ها را پیدا کن و سپس بیاب.
صرف برای جلوگیری از اخطار: ان هایی که از نظر اخلاقی مورد تایید تالار! هستن را انتخاب کن.
و تو میدانی سلیقه من را اما.
و این که چه کنی.
و من همچنان نشده ام ان فارغ.
تا دیداری دگر،
تا پارسایی ، به مشابه ان چه در ایده داریم،
بدرود.
به یاد دوستان! هستیم ، اگر چه نیستیم.
-
چند روزه میخوام این تاپیکو پیدا کنم، وقت نمیشه. خوب شد خودش منو پیدا کرد. :82:
آقا پارسا،
شما که برگشتی سر جای اولت.... :72:
(از نظر احساس خرج کردن تو تاپیک بعضی از دوستان)
-
با سلام
این تاپیک از حد مجاز عبور کرده
جناب پارسا اگر مشاوره می خواهی و جدی هستی و اهل عمل . راهکار جدی و به عنوان اولین قدم برای شما این است :
وارد هیچ تاپیکی برای راهنمایی دادن نشوید ....
تاپیکهای انرژی صلح آمیز احساسی و هرچه در تالار مقاله مربوط به کنترل احساسات و در اینترنت هم همینطور و تقویت بالغ درون را نه فقط بخونید بلکه بخورید و عملیاتی کنید .
زین پس اگر تخطی کنید به عنوان روند مشاوره ای هر پستی ارسال کنید حذف می شود .
دوستان عزیز نیز پستی اگر دیدنداز ایشون گزارش کنندبرای حذف و بدانند این کمکی هست که به ایشون می شود