-
بزاریه چیزی بگم که خودم خیلی بهش اعتقاددارم
عزیزم اگه خداتوواون رومال هم بدونه هزارنفرهم سنگ بندازن کاری نمیتونن بکنن وفقط همونی میشه که خدا میخواداگه هم خدانخوادهزارنفرواسطه بشن بازهم نمیشه
پس به دلت بدراه نده...وهمه چی روبسپاربه خودش
دخترخوب اینقدرفکرهای منفی نکن...مادرت هم خوشبختی تورومیخواد..باهاش بخند وصمیمی شو...ازش بخواه حمایتت کنه
بگوکه خوشحالی مادری دارم که اینقدربه فکرمه...
ببین استرس آدم روبیچاره میکنه!!!ازماگفتن بود!!!پس واسه همیشه باهاش خداحافظی کن!!دلت.که قرص ومحکم باشه به یادخدا دیگه این چیزها حله!!
-
پاییزه جان به نظرت باید چیکار کنم که همه چیز خوب پیش بره ...
آخه ما خونمون کوچیکه یکم خجالت میکشم:54:
-
خب خونه ماهم ثلث خونه پدرشوهرم بود!!!
این چیزهامهم نیست
الان مهم رفتارتویه...آرامش تو
حتماتاحالا توی سایت مطالعه کردی...امابازهم بخون که روزخواستگاری چکارکنی!؟چی بگی
تاپیکهای خانم مصباح الهدی روبخون...نکته های خوبی داره..بخون وبه کاربگیر
موفق باشی عزیزم
-
سلام مائده خانم
بازم که تالارو ریختی به هم:81:
آخرش یه کاری می کنی منو از محل کارم اخراج کنند:311::58:
چرا ناراحتی :81:چقدر صبرت کمه :81:
اگه دم دستم بودی حسابی میزدمت:101:
ناسلامتی فردای روزگار باید بشی مدیر یک خانواده:307:
مادر چندتا بچه که با سختی باید بزرگشون کنی :54:
شب گریه می کنند نمی گذارند بخوابی:54:
گرسنه شونه ولی نمی گن و بداخلاق و عنق میشن و تو نمی فهمی چه شونه:54:
با هزار مدل فامیلو .. با اخلاقهای مختلف طرفی :54:
و...
از الان می خوای بشماری تا دوشنبه آینده 550000 ثانیه دیگه مونده؟؟؟؟؟؟
بعد حرص بخوری ؟؟؟؟؟؟؟
زندگی گردنه های سخت تر از این داره :54:
این قسمت خوبه ماجراست
بگذار یک ماجرا رو که خودم دارم از نزدیک می بینم برات بگم:
یکی از آشناها همون موقع که پسر دوم من به دنیا اومد باردار بود
وقتی از اتاق زایمان خبر سلامتی فرزندمو به من دادن:227: به ما گفتند که دیروزش:
بعد سونوگرافی تو هفته 20 به اون فامیلمون خبر دادند که کام (سقف دهان) نوزادش شکافته است
یعنی مجرای تنفسی و تغذیه به هم وصل بود:54:
همه بهش گفتند بچه رو سقط کن:54:
بچه اش رو نگه داشت
از شانسش بدش بچه تو ماه هفتم با زایمان طبیعی به دنیا اومد (زایمان زودرس)
وزن بچه 1 کیلو بود :54:
با سوزن بهش غذا میرسوندن :54:
اگه از طریق دهان غذا می خورد شیر وارد مجرای تنفسی می شد که باعث خفگی میشد:54:
انقدر تو بیمارستان سرم زدن که دیگه این بچه یک کیلویی اب کش شد:54:
از رگهای سرش تغذیش میکردن:54:
بهش گفتند باید یک سر شیشه خاص از خارج بخره تا شکاف سقف دهان را پرکنه موقع شیر خوردن
کل تهرانو گشت تا سر شیشه رو پیدا کرد 300 هزار تومن:54:
وقتی برد پیش دکتر دکتر گفت این مطابق شکاف دهان نوزاد شما نیست:54:
باورت نمیشه پدرش وقتی بچه رو دید تا ساعتها گریه میکرد :54:
تا روزها اجازه نداد کسی بچه شو ببینه:54:
مادر بچه تا چند روز دلش نمی اومد بچه شوببینه:54:
الان 2 ماه شه یعنی تازه باید متولد می شد:54:
یک ماهه دیگه میره زیر تیغ جراحی تا ببینن شکاف سقف دهان رو میتونن ببندند :54:
فکر نکنم الان هنوز به وزن 3 کیلو رسیده باشه (برای اینکه بفهمی یعنی چی باید بگم بچه های من موقع تولد وزنشون بالای 3.5 بود):54:
تو جای اون مادر بودی چیکار می کردی؟؟؟؟:huh:
بعد تو توفکر اینیکه خونتون کوچکه خواستگار داره میاد؟؟؟:161:
یا خالت چی می خواد بگه ؟؟؟:161:
یا مامانت چی میپوشه؟؟:161:
ببین خوشی زده زیر دلت:97:
به نظرم ازدواج نکن بهتره
نمی دونم دیگه چی بگم تا به خودت بیایی:97:
از همین الان تا روز خواستگاری برو به یک خوابگاه بهزیستی مخصوص نگهداری بچه های معلول داوطلبانه کمک کن بعد دوشنبه صبح بیا خونه ، خدا رو به خاطر همه نعمتهایی که بهت داده شکر کن :203:بعد آماده شو برای اومدن خواستگارهات
شرمنده تند شدم ولی بعضی وقتها لازمه:163:
بجای اینکارها به خدا توکل کن :323:
-
مگه من چی گفتم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هر مشکلی جای خودش دردسر و نگرانی داره خب:161:
اون مادر از اون طرف من از این طرف ...
میدونید دخالت یعنی چی>؟؟؟؟؟ از نظر من یعنی رسوایی ...
من از الان باید خودمو سفت کنم نزارم کسی بهم حرف بزنه تو زندگیم دخالت کنه ..
اگه برن مخ مامانمو شست و شو بدن از اینی که هست بدترش کنن تکلیف من چی میشه ؟؟؟
-
دوباره سلام
اینارو گفتم که بدونی مشکلات تو در مقابل بقیه هیچه
اره میدونم دخالت یعنی چی
خیلی زحمت کشیدی تا به اینجا رسیدی
منم هر وقت گیر می کنم تو زندگی یاد این آیه شریفه میوفتم که :"خلق الانسان فی کبد" یعنی ما انسان را در سختی افریدیم
قبول دارم تحمل بعضی مشکلات برای دختری به سن شما سخته
اما همیشه در لحظات سخت بعد از توکل به خدا به کسانی فکر کن که زندگیشون از تو سخت تره
ذهنت رو آزاد کن
خودت رو به یک کار که دوست داری مشغول کن
به خدا توکل کن
سعی کن مادرتو از ارتباط با افرادی که ممکنه تاثیر منفی بگذارند روش دور کنی دورو برش باش حواست بهش باشه
فعلا به همین جلسه فکر کن برای بقیه اش خدا بزرگه
ببخشید ماجرای تلخی رو تعریف کردم
قصدم ناراحت کردن شما نبود
ولی بعضی وقتها آدمها به تلنگر نیاز دارند
راستی چند وقته می خوام اینو بگم یادم میره :
بابت اینکه دوست داری ازدواج کنی:104::104::104: خیلی خوشحالم تو این دوره زمونه عجیب و غریب
بهت تبریک میگم که به جای راه های غلط به روش درست معتقدی و سختی هاشو به جون می خری
موفق باشی:323:
برات دعا می کنم:203:
-------------------------------------
خوب خودت مدیریتش کن برنامشو فعلا تا دوشنبه پرکن
ببین ببخشید این جمله رو میگم :
من بچه ام اذیت میکنه می برشم پارک انرژیش تخلیه بشه شب زود بخوابه (بلا نسبت مادر شما)
یک برنامه فول و بدون تنفس برای مادرت تا روز دوشنبه بچین
فعلا فقط به دوشنبه فکر کن نه به بعدش
پله های اول که خوب پیش ره بقیش هم خودش جور میشه
خدا محبت خواستگارتو تو دل مادرت میندازه
-----------------------------------------------
باید برم
خداوند می فرماید:
پس هرکس به خدا توکل کند او کفایتش می کند
-
مرسی آونگ جان الهی سایت از سر زن و بچه هات کم نشه ...
میدونم مشکلم کمه اما چون کسی همراهیم نمیکنه سختمه ... دست تنهام .... من هر چیم به مامانم بگم کمتر رفت و امد نکن قصه زندگیمونو پیش همه نگو به خرجش نمیره بی فایدست .... از اسن میسوزم
-
سلام به همگی
به نظرم بهتره تا قبل از دو شنبه یکبار مامانم و پسره باهم دیدار داشته باشن و یه آشنایی ساده داشته باشن
نظر شما چیه؟؟؟؟
- - - Updated - - -
راستی آونگ جان الحمداله مامانم هر روز تا شب سرکاره :311:
-
بنظرم نبینن بهتره یعنی یا یاید زودتر دیدار میکردن یا دیگه الان ضرورتی نداره . همون روز خواستگاری به اتفاق خانوادش بیان. ولی یه نصیحت خواهرانه میکنم هرگز اجازه نده خودش یا خانوادش بفهمن بین شما و مادرتون کوچکترین اختلافی هست . و هرگز فکر نکن کسی در این دنیا بیش از مادرت دوستت خواهد داشت و دلسوزته. همیشه به حمایت و دعای خیر مادر نیازمندی .
-
سلام خانوم مائده
براتون آرزو میکنم بهترینا براتون پیش بیاد... اصلا هم فکر منفی نداشته باش اگر اظطرابت زیاد باشه به مادرتونم منتقل میشه... من نظرم اینه بزار تا دوشنبه با خانوادشون بیان مادرت ببینن ایشونو چیزی نمونده تا دوشنبه... برای این چزا که خونتون کوچیکه و ... هم اصلا نه دربارش فکر کن و نه حساس باش .... هر کسی یه طوری زندگی میکنه خب...بعدشم شما برای این مراسم اینطور استرس داشته باشی به امید خدا همه چیز که خوب پیش رفت واسه مراسمای بزرگتر چی میشی؟؟ پس آروم باش دختر خوب...
بالاخره الان فامیلا ندونن بعدا که متوجه میشن ... اگر هم خواستن بیان بگین این جلسه صرفا آشناییه ایشالا مراسمای بعدی در خدمتتونیم......... اگر هم نشد و دلخوری پیش اومد شما فقط خونسرد باش چون اگر حساسیت نشون بدی یا غصه بخوری از چهرت مشخص میشه....
در کل سخت نگیر .. همه دخترا یکم استرسو دارن خلاصه تو این مراسم اما همه چیز خوبه خوب پیش میره ....
در اخرم امیدوارم هر چی به صلاحته واست پیش بیاد:72: