RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنين جان.تمام پست هاتو خوندم.خيلي خيلي خوشحال شدم از اينکه مرزتو با همسرت و خانواده اش حفظ کردي.و خوشحالم از اينکه شرايطت روبه راه تر شده.ما آدما اگه توي زندگي مرزهاي خودمونو مشخص کنيم هم خودمون به آرامش ميرسيم و هم اطرافيانمون.عزيزدلم بهترينهارو برات ارزو ميکنم.هرروز توي خلوت خودم زمانيکه دعا ميکنم براي تو هم دعا ميکنم عزيزم.وقتي برام پيغام ميذاري خيلي خوشحال ميشم.دوستت دارم و ميبوسمت.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
مرسی دوست گلم. آره اوضاع بدک نیست. فعلا اتفاقی نیافتاده. می دونی چکامه جان این همه آدم توی تالار و این همه مشکلات. واقعا وقتی همه ی اینا رو می خونم می بینم چند تا مشکل تکراری بیشتر نیست که به عناوین مختلف مطرح می شه. من خیلی شانس اوردم زود این سایت رو پیدا کردم. البته قبلش مامانم می گفت ولی گوش من ( به قول خودش جوان خام جاهل ) بدهکار نبود.
من واقعا به این نتیجه رسیدم به مرد تا یک حدی بیشتر نباید رو داد. زن باید استقلال مالی داشته باشه و یک سر کلاف زندگی تودست خودش باشه. به قول مامانم همیشه می گه باید نیمی از سندهای زندگی به نام تو باشه. باور کن من از وقتی که دیگه گریه نمی کنم و خیلی به همسرم وابستگیمونشون نمی دهم بیشتر طرفم می یاد و منتم رو می کشه. در مورد خانوادش هم به این نتیجه رسیدم بهم حسودی می کنند به خاطر موقعیت خوب اجتماعی ام ( خدا رو صد هزار مرتبه شکر)
خلاصه که درد هممون یک درده و دواش یک فرمول بیشتر نداره. امیدوارم اوضاع همین طور آروم بمونه. برام دعاکن.
منم دوستت دارم. همتون رو دوست دارم و برام عزیزین. امیدوارم یک روزی پست های هممون بسته شه و هیچ مشکلی باقی نمونه.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین گلم الان یه سر به پست من میزنی به کمکت احتیاج دارم ببخشید گلم
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. سلام. سلام. خوبین ؟؟؟
دوستان گلم من خیلی حالم خوبه. جاتون خالی 5 روز نیشابور بودم به اتفاق همسرم. برای کارهای دانشگاه همسرم رفته بودیم ( همسرم اونجا 4 سال درس خونده بوده ) . اونجا هم خونه دوستای خانوادگی پدر مادرم رفتیم. توی پست قبلی ام جریان اولین مسافرتم به مشهد رو نوشته بودم یادتون که ! ولی اینبار با ارامش رفتیم . خیلی خوش گذشت. مشهد برای همتون از ته قلب دعا کردم.
قبل سفر مادر همسرم زنگ زد. داشتم چمدونم رو می بستم. 65 دقیقه رو موبایلم حرف زد . علت این کناره گیری من رو پرسید. تمام گلگی هامون رو از هم کردیم. من تمام حرف هایی رو که براتون نوشتم و ناراحتم کرده بود بهش گفتم. اونم هی سعی کرد جمع و جور کنه. خودش فهمیده چه اشتباهی کرده. فهمیده اون رفتاری که یک عمر با همه داشته حالا نمی تونه با من هم داشته باشه. می خواد برامون وام بگیره. می گفت : من هر کمکی از دستم بر بیاد می کنم و .... آخر حرفامون قرار شد هر دومون گذشته ها رو دور بریزیم و دوباره شروع کنیم. خواهر همسرم هم دیگه به من زنگ نمی زنه و تقریبا دخالت هاش تموم شده.
خوشحالم که از رفتارم نتیجه گرفتم. با همسرم در این مورد حرف زدیم. قرار شد همچنان رابطمون دوری و دوستی باشه. هفته ای یکبار زمانی که همسرم کنار مادرش نشسته زنگ بزنم و حالشون رو بپرسم و ماهی یکبار هم سر بزنم و تا اونجا که می شه من بدون همسرم حتی چند لحظه ام با مادرش تنها نباشم.
می دونید دوستان خیلی خوشحالم که بالاخره نتیجه گرفتم . فهمیدن تمام کوتاه اومدن های من به خاطر عشق همسرم بود نه ضعف شخصیتی خودم یا خانوادم. ولی خیلی متاسفم که باید با خانواده همسرم دوری و دوستی داشته باشم چون مادر همسرم اخلاقش این طوریه. زبان تلخی داره . تصمیم گرفتم دیگه به متلک هاش اگر باز هم شنیدم بی اعتنا باشم . اگه دوباره مواظب نباشم روز از نو و روزی از نو.
حالا آخر هفته اون شنبه که تعطیل یک سر می روم خونشون.
بازم از تمام راهنمایی هاتون ممنونم. امیدوارم دیگه هیچ اتفاقی مجدد نیفته. برام دعا کنید.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان خوشحالم که رابطه خوبی با خانواده شوهرت پیدا کردی
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
عزيزم خيلي خوشحال شدم.بهترينهارو برات ارزو ميکنم.شاد و موفق باشي.ميبوسمت.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
مرسی. رابطه اصلا خوب نیست . چون ذات خانواده همسر من عوض نمی شه . من سعی می کنم آرام باشم. از همتون ممنونم
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیز متاسفانه نمی شه خانواده همسر رو تغییر داد، بهتره روی پیشرفت و بهبود روابط زندگی خودمون و همسرمون هزینه کنیم... اعصابتو برای یه عمر زندگی در کنار همسرت نگه دار عزیزم :43:
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
چی بگم . می دونی شاد در خیلی از مواقع امین نشون می ده که به هر حال هر چی باشه عضو همون خانوادست. من متاسفانه در کل از ازدواجم راضی نیستم . به نظرم همسرم و خانوادش لیاقت این همه گذشت و مهربونی و مایه گذاشتن منو نداشتند. گاهی خیلی دلم برای خودم می سوزه که چرا آگاهانه ( من قبل ازدواجم و از همون روز اول دوستی یک برخورد از مادرش دیدم. من خودم می دونستم چه شکری دارم می خورم. ولی برای رهایی از قانون خانه تن به ازدواج دادم. زورم به پدرم نمی رسید ولی الان به امین می رسه . ) خودمو انداختم تو چاه. چی بگم که نگفتنم بهتره.
قبل ازدواجم می خواستم فقط از چهارچوب های پدرم خلاص شوم ولی فقط مسئولیت هام زیاد تر شذ. در ازای این همه فشار و مسئولیت بعد از ازدواج فقط الان ازادی نصیبم شده. البته من امین رو دوستش داشتم . می گم داشتم چون الان مثل روزهای اول ندارم. ولی هنوز محبتی هست.
اگه همین طور پیش بره شاید به جدایی فکر کنم. همسرم خیلی بچه است. شایدم افکار من احمقانه است. نمی دونم ...
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
عزیزم سعی کن در مواردی که ناراحت یا عصبانی هستی هیچ تصمیمی نگیری، من در این مواقع هیچ وقت به چیزی فکر نمی کنم، چون مطمئن هستم که اگه بخوام فکر کنم به جدایی می رسم، اما میذارم واسه بعد، بعد هم که حالم بهتر شده و بهتر می تونم به قضایا نگاه کنم می بینم همسرم خصوصیات خوب زیادی داره و... عزیزم مطمین هستم که همسر شما هم خصوصیات خوب زیادی داره، اگه فکر میکنی همسرت بچه اس خوب سعی کن در کنار تو پخته بشه، سعی کن طوری باهاش برخورد کنی که وجودت بهترین و امن ترین جا برای خلوت کردنش بشه...
عزیزم همه یه جورایی با خانواده همسرشون مشکل دارن، پس کسی موفقه که با وجود تمام مشکلات به پیروزی برسه... نا امید نباش، هنوز خیلی همسرت رو دوست داری، اینو از روی مطالبی که نوشتی میشه فهمید...
:72: