-
بهار عزیز:72:
نمی دونم درست فکر میکنم یا نه...
ولی به نظر من کار نادرست کردی که بچه را نرفتی ببینی و حتی به شوهرت اصرار کنی و بچه را پیش خودت
برای مدتی نگهداری :305:
این کار باعث میشد همسرت هم در خلوت بیشتر به شما و دخترش فکر کند.
شما داری از بچت چشم پوشی میکنی و حتی احساسات مادریت رو خداگاه یا ناخودآگاه نادیده میگیری
از اونطرف به شوهرت اس ام اس میفرستی و اصرار میکنی و تمایل قلبی داری به آشتی......
آخر عزیز:72: سیاست زنانه ات کجاست؟؟؟؟؟
شما با محبت و در آغوش کشیدن دخترت و بدون هیچ اصرار و پیامی به همسرت، بصورت ناخود آگاه به همسرت و خانواده اش
این پیغام را میدادی که من (بهار) بهترین گزینه برای مادری بچه و نوه تان هستم .....
بامن کنار بیاید - با من لجبازی نکنید - با اعصاب و روان مادر و پرستار تکه جانتان بازی نکنید.....
آخر شما در مسیری که میتوانی امتیازی کسب کنی تیر خلاص میزنی :102:
بعد بر خلاف احساسات زنانه و تمایلات مردانه که دنبال ناز کردن و کنار کشیدن یک خانم است
اس ام اس و پیام تمایل به ادامه رابطه را داری ....:97:
آخر چه رابطه ای ؟؟؟ که در آن همسر و خانواده او نسبت به شما و احساسات متغیرتان هر روز پر از شک و تردید میشوند.:303:
من می دانم که همسرت و خانواده اش هم در گذشته بی تقصیر نبودند ولی شما باید 50 درصد سهم خود را اصولی
و درست بازسازی کنید و روی موج احساسات متغیر سوار نباشید تا لا اقل در آینده به خود مدیون نباشید.:47:
مطمین باش در مقابل قدمهای درست شما آنها هم مجبور میشوند قدمهای اصولی تری بردارند:81:
موفق باشی:72:
-
همه حرفهایی که زدید قبول مال وقتیه که بچه منو بشناسه
من هرهفته زنگ میزدم اصرار والتماس که بچه رو بیاره ببینم ولی نمی آورد اقدام قانونی هم نکردم چون برام سخت بود زجرآور بود که بخواهم ببینم بچه با گریه میاد بغلم با گریه ازم جدا میشه
کیه که تحمل گریه بچه اش رو داشته باشه ولی پنجشنبه میشینیم باهم حرف میزنیم برای طلاق توافقی چون گفت ازم متنفره هیچ راهی هم نداره البته اول گفت اگه استعفا بدی قبول میکنه برای ادامه زندگی ولی بعد که من سفت ایستادم گفتم قبول استعفا میدم زد زیرش گفت اشتباه کردم نمیخوامت
با اینکه برام سخته ولی دارم فکر میکنم شرایط طلاق توافقی رو چی بزارم و برای بچه چه تصمیمی بگیرم چون گفت که بچه تازه آروم شده و به مادرش عادت کرده باز بخواهی ازش جداش کنی ضربه میخوره راست میگه حرفش رو قبول دارم
یه جوری میگفت ازم متنفره که خودم خجالت کشیدم گفت چرا میخواهی خودتو آویزون و آواره شهر غربت کنی
داری سرکارتو میری پیش خانوادت هم هستی میخواهی بیای اینجا که چی من که نمیزارم بری سرکار بچه هم که نمیارم اصلن راه نمیدم تو خونه نفقه ات رو میدم مهریه هم که ماهی دویست بیشتر نیست میدم ولی اذیتت میکنم
با هر دوست دارم من میگفت ازت متنفرم
-
سلام بهارخانم
من پیگیر تاپیکتون هستم امیدوارم به نتیجه خوبی برسه.
نکته ای که به ذهن من میرسه اینه که شما بایدبیشتر از احساساتت کمک بگیری در برخورد با همسرت تا عقلت.
شما عقلانی برخورد میکنی اما از احساسات تنها دوست دارم را به ایشون منتقل میکنی.
سعی کن با حرفات و رفتارت ایشون را به وادی احساساتش بکشونی
مثلا وقتی رفتی بچه رو ببینی با حسرت آیدا را خطاب قرار بده و بگو:
قبلا که پدرت پیشم بود احساس اطمینان و امنیت داشتم
اطمینان از اینکه یه مرد واقعی تکیه گاهمه و کنارش ارامش داشتم اما حیف.
چقدر خوبه ادم قدر نعمت هایی رو که خدا میده بدونه. اون موقع نفهمیدم حالا میفهمم مرد خوب داشتن یعنی چی.
مردی که همه جوره واسه اسایش زن و بچش تلاش میکنه
مردی که نمیزاره زن سختی کارکردن رو به جون بخره چون خودش را مسوول تامین رفاهش میدونه
اما صد حیف که قدر ندونستم...
کمی حس اقتدار و عزت نفس را در همسرت زنده کن انشالله که جواب بده
انقدر هم مستقیم نگو بهش دوست دارم
چون مردها از این واژه اونقدر لذت نمیبرن که ما زنها میبریم
اونها بیشتر دنبال اقتدارن
موفق باشی:72:
-
بهار به نظر خودت وقتی مهریه مشخص شده و همسرت میخواد بده و بچه هم پیش همسرت هست
و میخواد بازم پیشون باشه و حق طلاق هم با مرد هست چرا همسرت از حقوق قانونی خودش استفاده نمیکنه
و شما رو طلاق نمیده؟
چرا دنبال طلاق توافقی است؟؟
چرا حق سلب شغل و انتقالی برای شما میگیره بعد مسیر دیگری رو میره و دنبال طلاقی است که توافق شما در اون باشه؟
چرا مسیر قانونی طلاق رو چند ما پیش پیگیری نکرد و مرتب از این مسیر به مسیر دیگری می رود؟؟؟
-
فکر کنم بخاطر بار مالی اش باشه که طلاق نمیده
خودش گفته میخواهم انتقام بگیرم کاری میکنم التماسم کنی تا طلاقت بدم
ولی ته دلم یه حسی دارم نمیدونم چرا احساس میکنم دوستم داره دلش نمیاد طلاق بده شاید دارم خودمو گول میزنم
- - - Updated - - -
فکر کنم بخاطر بار مالی اش باشه که طلاق نمیده
خودش گفته میخواهم انتقام بگیرم کاری میکنم التماسم کنی تا طلاقت بدم
ولی ته دلم یه حسی دارم نمیدونم چرا احساس میکنم دوستم داره دلش نمیاد طلاق بده شاید دارم خودمو گول میزنم
-
بهار جان،
الان که می گی نسبت به بچه هم احساسی نداری و خیلی اذیت نمی شی،
یه مدت رهاشون کن.
بهار به شوهرت یه کم فرصت بده.
عصبیه، ناراحته، سرگردونه ..... یه مدت کاری بهش نداشته باش تا آروم بشه.
چرا اینقدر به دست و پاش می پیچی؟
هنوز نمی دونه می خواد چیکار کنه.
تصمیم نگرفته.
اگر رهاش کنی، شاید در آرامش تصمیم بهتری بگیره.
این تماسها و بحثها باعث می شه حرفهایی زده بشه که نباید.
الان می گه هر جور شده طلاقت می دم، اذیتت می کنم، به التماس می اندازمت و ....
فردا اگر هم نخواد این کارها را بکنه، چون بارها گفته و نمی خواد برخلاف حرفهاش کاری کنه، از روی لجبازی و ناراحتی انجامش می ده.
به نظر من شوهرت قلبا مهربون و عاطفیه.
الان هم برای همینه که اینقدر در عذاب و سرگردونیه.
خیلی رنجیده.
کاش یه مدت کاریش نداشته باشی.
حتی اگر به طلاق هم رسید، حداقل بدون کینه و خصومت باشه.
امیدوارم به آرامش برسید :72:
-
شیدا جون یه مدت بود کاری به کارش نداشتم
نه اس میدادم و نه زنگ تقریبا دو هفته شاید بیست روز تا اینکه برای دومین بار اومد اداره مون
باز منو درگیر خودش کرد مدیر هم که با انتقال من موافقت کرد تصمیم گرفتم بجای اینکه با لج برم مامور ببرم برم خونه مون باهاش حرف بزنم و آشتی کنان برم ولی متاسفانه نتیجه نداد
من طبق حکم دادگاه باید برم شمال ولی نمیخواهم با لج باشه
-
-
مگه قرار نبود راجع به شرایط طلاق صحبت کنید؟!!
-
اومد اداره و داد وبیداد و تکرار حرف خودش که باید استعفا بدی
و من گفتم اگه استعفا بدم چه ضمانتی دارم که زندگیمون خوب شه اونم گفت من به کسی ضمانت نمیدم یا استعفا تو همین الان بنویس یا اینکه قانون تکلیفمون رو مشخص میکنه منم گفتم قانون گفته من توی شمال میتونم کار کنم گفت من در رو قفل میکنم نمیزارم بری یا میام اونجا هرروز بسط میشینم تا اخراجت کنن و یکدندگی کرد
برای حکم تمکین که تو دعوای قبلی گرفته بود اجراییه گرفته منتظرم از طریق دادگاه دعوتمون کنن بریم احتمالا تا ده دوازده روز دیگه نامه اش میاد حکم دادگاه که اومد منم انتقالیمو میگیرم و میرم شمال توکل بخدا یا درست میشه یا همونطور که خودش گفته دیوونه ام میکنه