نوشته اصلی توسط
نسترن س
از بی نهایت عزیز و آقای خاله قزی گرامی به خاطر توجه همیشگیشون خیلی ممنونم
-----
راستش من توی این مدت خیلی به جدایی فکر کردم و تصمیم قطعی رو هم همین جدایی گرفتم اما خیلی فکر کردم، درسته ما تفاوتها و مشکلات زیادی داریم با هم،اما وقتهایی هم بوده که علی رغم این مشکلات خیلی با هم خوب بودیم. راستشو بخواین تا زمانی که مشکل محل زندگی و اینا پیش نیومده بود مشکلات دیگه زیاد خودش رو نشون نمیداد و نشده بود قهر کنیم... دارم میگم هیچوقت منکر این نمیشم که ما خیلی با هم تفاوت داریم که میتونه درآینده هم مشکل ساز بشه واسمون،اما توی این مدت به این نتتیجه رسیدم که اگر الان ازش جدا بشم شاید بعدا با خودم بگم میتونستم واسه بهبود این رابطه و حداقل بهتر شدنش تلاش بیشتری بکنم و نکردم، من نظر همه شما رو کاملا قبول دارم و خودم هم همین نظر رو دارم اما فکر میکنم برای آخرین بار بهتر باشه یه فرصت به هردوتامون بدم. منم شاید رفتارای اشتباهی داشتم... نمیدونم نظرم درسته یا نه... فعلا که همه فکر میکنن میخوام ازش جدا بشم وخودش و خانوادش هم همین فکر رومیکنن،اما خودم فکرمیکم شاید بهتره آخرین فرصت رو توی این رابطه بهش بدم.... بار آخری که زنگ زده بود بهم؛میگفت تو هنوز نیومده تو زندگیم داری از زندگیم میری،گفت من کاری میکنم که به ناراحتی این روزات بخندی، بیا باهام زندگی کن اگه بد بود و راضی نبودی اون موقع بگو،میگه همه تلاشمو میکنم تا خوشبختت کنم....نمیخوام احساسی برخورد کنم اما فکرمیکنم اگر الان جدا بشم بعدها میگم اونطور که باید تلاش نکردم و بهش فرصتی که خواست رو ندادم...نمیدونم.....
---------------
من خیلی از دستش عصبانی و ناراحتم،اما بی انصافیه بگم اون مرد بدیه ،خیلی مهربونه،خیلی بهم محبت میکرد میخوام اینو بگم که اون بد نیست،اما به خاطر محیطی که توش بزرگ شده چیزهایی که واسه من ناپسنده برای اون نیست،رفتارهایی که پدرش داره رو الگو قرار داه، اون برای خیلی از دخترای دور و برش خیلی هم مناسبه،اما به دلیل تفاوتهایی که من و اون با هم داشتیم این طور مشکل ساز شد...
--------------
فقط از این مساله خیلی ناراحتم که نامزدم فکرمیکنه فقط به خاطر محل زندگی و تحصیلم ناراضی ام ومیخوام ازش جدا بشم،وقتی بهش میگم مسائل دیگه ای هم هست که باعث میشه من و تو مناسب هم نباشیم(مثل فرهنگ،خانواده و خیلی چیزهای دیگه) اصلا متوجه نمیشه، چون به نظر اون اینها اصلا مشکل به حساب نمیان...همش میگه من با توهیچ مشکلی ندارم..... یعنی بنظرش چون من باهاش مشکل دارم اینا مشکل حساب نمیشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
------
هنوزم میگم میدونم اگه بخوام باهاش زندگی کنم میدونم باید انتظار مشکلات رو داشته باشم اما به بنظرتون این مسخرست که این فرصت رو به هردوتامون بدم و باهاش ازدواج کنم و اجازه بدم هردومون تلاشمون رو بکنیم تا رابطمون رو ترمیم کنیم؟؟؟ یعنی نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی به ریسکش نمی ارزه؟؟؟؟؟ (نظر خوردم اینه که واسه جدایی هیچوقت دیر نیست! البته منظورم تا هرزمان قبل از آمدن یه فرزنده )
میخوام صادقانه شما که از دور به این مساله نگاه میکنید نظرتون رو بهم بگید