می دونم خیلی سخته فقط امیدوارم هرچه زودتر زندگیتون مستقل بشه خانومی
نمایش نسخه قابل چاپ
می دونم خیلی سخته فقط امیدوارم هرچه زودتر زندگیتون مستقل بشه خانومی
متشکرم بلوم جان
امیدوارم مشکل تو هم حل شه
سلام
شوهرم بعد از سه هفته اومد خیلی خوشحال بودم ولی وقتی عصر اومدیم باهم بریم بیرون مامانش گفت من هم میام من خیلی ناراحت شدم شوهرم بهد از سه هفته اومده بود و من حتی یه بیرون نمیتونستم باهاش تنها برم
خودمو به کار خونه سرگرم کردم تا بلکه نریم ولی بالاخره اومد پدرشوهرمو تنها گذاشت توی خونه و اومد
دیروز هم که رفتیم واسه ناهار خونه مامانم اینا هی زنگ زدن که بیاید موقع شام هم باز مامانش اومد پایین نشست
نمیدونم شاید هم من زیادی پرتوقعم ولی یعنی من حق ندارم بعد از سه هفته با شوهرم بعضی اوقات تنها باشم؟
خیلی سعی میکنم خودمو کنترل کنم و به شوهرم غر نزنم خدا کمکم کنه تا بتونم این مدتو بگذرونم
نه عزیزه دلم تو پر توقع نیستی ولی من نمی دونم مادر شوهرت یا واقعا متوجه رفتارش نیست یا خودشو می زنه به اون راه
شوهرت باید بهش تذکر بده تو چیزی نگو بزار خود شوهرت متوجه بشه که خلوتتونو بهم می زنه
میدونی بلوم جان شوهرم من خیلی کم روه . وقتی مامانش میگهئ من هم میام بیچاره نمیتونه بگه که نیا
مادر شوهرم کاری نداره که کارش درسته یا غلط فقط میخواد سرش گرم باشه و دورش شلوغ
خیلی داغونم بلوم جان
بمیرم واست
شاید این چیزی که من می گم یکم رفتاره خوبی نباشه نمی دونم نظر شخصیمه ولی بد نیست بهش فکر کنی
مثلا سعی کن وقتی شوهرت می یاد تو خونه لباس باز بپوشی وقتی هم مادر شوهرت می یاد عوضش نکن بزار بیاد ببینه شاید خجالت بکشه یا جلوش یکم به شوهرت بچسب از سروکولش بالا بورو بزار یکم مادر شوهرت معذب بشه خودش احساس کنه اونجا اضافست البته همیشه نه گاهی اوقات بزار یادش بیا کهشما تازه ازدواج کردی
بلوم جان من اکثر مواقع لباس باز میپوشم ولی اصلا" واسش مهم نیست
میاد میگه فلانی داره میاد پایین که من هم برم لباسمو عوض کنم
واسم دعا کن
اصلا امکانش نیست که از اون زودتر بیایین بیرون؟
ببخشید منظورم از خونه ی مادر شوهرت بود
اليناي عزيز
تا زماني كه خونت از خونه مادرشوهرت حدا نشده ناچاري كه صبور باشي و اين مشكلات ادامه خواهد داشت........