تنهایی عزیز:72:...من والا تازه عضو شدم...نمیدونم میتونم کمکت کنم یا نه؟نمیدونم همین جا باید نظر بذارم؟داستان چیه؟؟:47:
نمایش نسخه قابل چاپ
تنهایی عزیز:72:...من والا تازه عضو شدم...نمیدونم میتونم کمکت کنم یا نه؟نمیدونم همین جا باید نظر بذارم؟داستان چیه؟؟:47:
سلام خوش امدي صدف جان اگر صفحات قبلو رو بخوني يكم متوجه موضوع ميشي
ولي باز مختصري برات مينويسم
من همسرم سه ساله عروسي كرديم .... توي اين سه سال هم مشكل كارشو داشت و هم اخلاق
كارش به خواست خدا و دوستان درست شده ولي متاسفانه اخلاق و وسواس و نداشتن ميل جنسي هنوز حل نشده
سر هر چيزي سر هر كسي سر هر جايي يك غر و بحثدارم باهاش ... الان خيلي خسته شدم ازش يكي دوبار اقدام به طلاق كردم پيش مشاور هم رفتم ..... اما فايده نداره .... از اون ور هم شرايط خانواده ام طوري نيست برگردم .... حالامن موندم بين زمين و آسمان
بلاتكليف نه ديگه به همسرم زياد علاقه دارم و نه ميتونم برگردم ......
همدلي گفتن بكن كردم .... همراهي گفتن بكن كردم ..... بهش اهميت و محبت بيشتر بدم اين هم انجام دادم
سر هر چيز بيخودي باهام بحث داره وو آشپزي ميكنم ميگه چرا آشپزي ميكني بيا با من بنشين ميوه بخور فيلم ببينيم .. غذا نميپزم ميگه هيچ توي اين خونه پيدا نميشه .....وسواس بيش از حد كنترلهاي بي دليل..... حرفهاي بيربط .. روز مرد براش كادو خريدم بحث سر چيز ديگست ميگه كادوت برام ارزشي نداره.. منم كادو برداشتم قايم كردم گفتم باشه ميبرم ميدم كس ديگه استفاده كنه ..... الان دوباره اصرار ميكنه كادو بده براي تو بخريم .... گفتم نه لازم نيست اون ديگه متعلق به تو نيست ..... از اين جور بحثها ...... رفتيم شمال دنبال خونه بوديم توي ماشين نشستم گفتم بزار خودش هر جا دلش ميخواد بگيره .وقتي رفته گرفته خونه رو بابب ميلش نبوده ميگه تو چرا نيامدي نظر بدي حالا اگر نظر ميدادم و درست بود فكر ميكنيد چه ميگفت هر وقت به حرف تو گوش دادم ضرر كردم ..... حالا هم به طلاق فكر ميكنم ولي شرايط مادرم وخواهرام طوري نيست برگردم موندم تنها و بي كس ... فقط اميدم ديگه الان به خدا اما رضا كه فرجي كنن اگر اوناهم نظري نكن ديگه نميدونم چه بايد بكنم
اين بود شرح حالا گوشه اي از زندگي من
- - - Updated - - -
سلام خوش امدي صدف جان اگر صفحات قبلو رو بخوني يكم متوجه موضوع ميشي
ولي باز مختصري برات مينويسم
من همسرم سه ساله عروسي كرديم .... توي اين سه سال هم مشكل كارشو داشت و هم اخلاق
كارش به خواست خدا و دوستان درست شده ولي متاسفانه اخلاق و وسواس و نداشتن ميل جنسي هنوز حل نشده
سر هر چيزي سر هر كسي سر هر جايي يك غر و بحثدارم باهاش ... الان خيلي خسته شدم ازش يكي دوبار اقدام به طلاق كردم پيش مشاور هم رفتم ..... اما فايده نداره .... از اون ور هم شرايط خانواده ام طوري نيست برگردم .... حالامن موندم بين زمين و آسمان
بلاتكليف نه ديگه به همسرم زياد علاقه دارم و نه ميتونم برگردم ......
همدلي گفتن بكن كردم .... همراهي گفتن بكن كردم ..... بهش اهميت و محبت بيشتر بدم اين هم انجام دادم
سر هر چيز بيخودي باهام بحث داره وو آشپزي ميكنم ميگه چرا آشپزي ميكني بيا با من بنشين ميوه بخور فيلم ببينيم .. غذا نميپزم ميگه هيچ توي اين خونه پيدا نميشه .....وسواس بيش از حد كنترلهاي بي دليل..... حرفهاي بيربط .. روز مرد براش كادو خريدم بحث سر چيز ديگست ميگه كادوت برام ارزشي نداره.. منم كادو برداشتم قايم كردم گفتم باشه ميبرم ميدم كس ديگه استفاده كنه ..... الان دوباره اصرار ميكنه كادو بده براي تو بخريم .... گفتم نه لازم نيست اون ديگه متعلق به تو نيست ..... از اين جور بحثها ...... رفتيم شمال دنبال خونه بوديم توي ماشين نشستم گفتم بزار خودش هر جا دلش ميخواد بگيره .وقتي رفته گرفته خونه رو بابب ميلش نبوده ميگه تو چرا نيامدي نظر بدي حالا اگر نظر ميدادم و درست بود فكر ميكنيد چه ميگفت هر وقت به حرف تو گوش دادم ضرر كردم ..... حالا هم به طلاق فكر ميكنم ولي شرايط مادرم وخواهرام طوري نيست برگردم موندم تنها و بي كس ... فقط اميدم ديگه الان به خدا اما رضا كه فرجي كنن اگر اوناهم نظري نكن ديگه نميدونم چه بايد بكنم
اين بود شرح حالا گوشه اي از زندگي من
- - - Updated - - -
بله همين جا دكمه پاسخ به موضوع يزني جواب ميدي :203: