-
سلام میشل عزیز :72:
:72:حرفات منطقیه اما اینجا قبل از هر چیزی آدما به همدردی ودرک نیاز دارن.
من نگفتم راهکار ندین اتفاقا خوشحال میشم.اما گفتم من اینطوری هستم واین خصوصیت اخلاقی رو دارم.
خب من اگر اینجا نگرانیمو ننویسم پس چی بنویسم؟
خب اگر اینجا هم نمیشه درد دل کرد ونمیشه حرفی زد پس ...
پس من نمیدونم واسه چی اینجام؟
من قصد جسارت ندارم.فقط حرفامو گفتم.:72:
-
بحث فقط ننوشتن و حرف نزدن نیست بلکه ذهن را باید مهار کنید اگر برای ذهنتون احساسات محور نباشد در رفتار و افکار و نوشتار و بیان هم احساسات محور نخواهد شد . و البته که برای کمک به ذهن که مهار شود نیاز هست با نپرداختن کلامی و نوشتاری و نخواندن نوشتارهای تشدید کنند و نشنیدن شنیدیدنی های تشدید کننده ذهنتون را در کنترل در آرید تا آنجا که اختیار ذهن کاملاً در دست عقلتون باشد که عنان احساساتتان را هم به دست عقل خواهد داد و هرجا عقل مجوز دهد خرج می شود و هرجا مجوز نداد احساس خود عقب می رود
اینجا فضای خوبی برای تمرین هست . والا اگر در دنیای واقعی به تصورتان مهارش می کنید و اینجا آزاد هست یا نمی توانید مهار کنید باید بگویم در دنیای غیر مجازی احساس را مهار نکرده اید بلکه سرکوب کرده اید که متأسفانه سرکوب از آن آتشفشانی که روزی بد جور فوران می کند می سازد .
نگرشتون در مورد عشق خطای شناختی دارد که باعث شده منحصرش بکنید به افراد آنهم از نوع جنس مخالف که اگر نباشد در حسرتش بسوزید .... همین وضعیت و نگرش رفتاری از شما بروز می دهد و سیگنالهایی ساطع می کند که خواستگار پران هست ... مثلاً همینکه خواستگاری به جایی رسید شما رفتارت ممکن هست با خواستگار طوری باشد که رمانتیکی شود و تلاش در جهت جلب نظر عاشقانه حتی بدون اینکه متوجه باشید را در پیش می گیرد و این نوع رفتار جنس مخالفی که بطور رسمی شما را به عنوان همسر انتخاب کرده را مشکوک و گریزان می کند و ......
نگرشتان را اصلاح کنید تا این همه آسیب نبینید .
-
فرشته مهربان ممنونم:72:
من اصلا طوری برخورد نمیکنم که خواستگار بره وبرنگرده.
این وسط اتفاقاتی میفته که اصلا دلیلشو نمیدونم.
مثلا همین مورد آخر قبل از اینکه فکرشو بکنه که میتونه یه زندگی رو راه ببره میاد خواستگاری ووقتی وضعیت اقتصادی خانوادمو میبینه میترسه وتماس میگیره میگه چند وقت عقب بندازید تا وضعیت کارم بهتر بشه.این در صورتی بود که خیلی از جانب اون آقا مورد تایید بودم وگفته بودن تنها جاییه که اینقدر همه چی مورد پسندم بوده.
حتی قرار بعدی توسط خانوادشون گذاشته شد.حتی وقتی از من پرسیدن تو اونو پسند کردی گفتم هنوز هیچی معلوم نیست.چون نمیدونستم نتیجه تحقیقات چی میشه.
با این وضعیت دلیل اصلی رفتار من بوده؟
درمورد خواستگارهای قبلی همشون خواستن واصرار داشتن اما وقتی تحقیق کردیم مساله داشتن.
نمیفهمم من سخت میگیرم یا نباید بگذرم.
آخه در تمام موارد بعد از تحقیق با مشاور هم صحبت کردم یابا هم رفتیم ونظرشون درمورد ازدواج منفی بود.
-
موردی مثل این که هیچ ربطی به شما نداره و اصلاً هم نباید بگید نمیدونم چرا میرن . چون معلوم هست ، گفتی بدون آمادگی اومده وقتی قضیه جدی شده تازه به خودش اومده و ترسیده که مسئولیت داره و .... پس ناراحتی نداره و ابهامی هم در آن نیست . شما طوری بیان کرده بودی که همه چیز خوب پیش میره و یک باره طرف بی دلیل جا میزنه و برای شما هم دلیلش معلوم نیست و ظاهراً هیچ مسئله ای هم در بین نبوده و شما را هم پسندیده . در حالیکه در پست اخیرت این نمونه کالملاً دلیلش معلوم هست و ابهامی ندارد و ناراحتی شما هم که نمیدونم چرا اینطور میشه بیمورد هست .
-
فرشته مهربان عزیز متشکرم که پیگیر تاپیکم هستید.:72:
من حرفاتونو قبول دارم.
حتی اینم قبول دارم که من احساساتمو سرکوب میکنم واونا به صورت عصبانیت بیمورد خودشو نشون داده.
اما راه حلش در حال حاظر چیه؟راه کوتاهی که درحوصله من بگنجه.
نمیتونم راه سخت برم ودوباره بزارم کنار.
-
هلو برو تو گلو که نمیشه عزیز جان هر راهکاری زحمت و تمرین و صبر در استقامت نیاز دارد
صبر داشته باش تا در پست بعدی راهکار بگم
-
-
لطفاً یک تاپیک جدید باز کن و عنوانش را با توجه به راهکارهایی که می خواهی بگیری انتخاب کن . مثلاً >> "چگونه می توانم به جای سرکوب احساس ، مهار احساس داشته باشم ؟" تا در آن تاپیک دنبال کنیم بطور تخصصی . این تاپیک ظرفیتش تکمیل شده و قفل می شود و تاپیک بعدی هم جنبه تخصصی پیدا می کند و مفید تر می شود
منتظر اقدامت هستم