شما این احتمال که در صورت پرسیدن این سوال ، جواب بده تمام بشه رو هم باید در نظر بگیرید ، الان موضوع مهم این نیست ، مهمتر فعلا تعادل و آرامش شما هست ، اگر شما متعادل باشید میتونید یک رابطه متعادل داشته باشید. اول خودتون مهم هستید.
نمایش نسخه قابل چاپ
شما این احتمال که در صورت پرسیدن این سوال ، جواب بده تمام بشه رو هم باید در نظر بگیرید ، الان موضوع مهم این نیست ، مهمتر فعلا تعادل و آرامش شما هست ، اگر شما متعادل باشید میتونید یک رابطه متعادل داشته باشید. اول خودتون مهم هستید.
خب اون که هیچ وقت نمیاد بگه اره من دارم بهت خیانت میکنم!! میگه؟؟؟
کدوم ادم عاقلی این کارو میکنه؟؟
برم تعقیبش کنم؟
- - - Updated - - -
واقعا.
قبلنا میدادها.اما الان خیلی حساس شده!!! همین که نزدیکش میشم به یه بهونه ای میگره ازم
فرض کن فهمیدی خیانت میکنه ، چیکار میخواهی کنی؟
مگه 50 سال پیشه که بافتی دنبالش ؟ شما باید برای خودت شخصیت غایل باشی و از بخواهی بشما احترام بزاره و برای تعهدش به شما ارزش
نه!!!!!!!!!!!!!!
من چجوری از رابطه با ادمی که هیچ کشش عاطفی یا رابطه عاطفی ای بینمون نیس لذت ببرم!!
جدیدن همش وسط رابطه گریه م میگیره.
دلم تنگ میشه.
کلن از اولم زیاد لذت نمیبرم اما الان دیگه واسم به یه عذاب تبدیل شده.
فقط میخوام زود ت شه پاشیم بریم دنبال کارمون.
یا زود ت شه بشینیم دو کلمه حرف بزنیم.
باهم باشیم.
ولی تا تموم میشه میایم خونه.
یا اینکه یه بار منو بغل کنه.ببوسه اما به رابطه ختم نشه. بی دلیل.
ولی هیچ وقت نمیشه... مخصوصا تو این چند ماه
- - - Updated - - -
معلومه!! بدون عذاب وجدان میتونم جدا شم.
ازین بهتره سرمو بندازم پایین چند سال دیگه بفهمم این روزا داشته بهم خخیانت میکرده.بعد اون موقع اگه اوضضاع بهبود پیداکرده باشه یا من وابسته تر شده باشم چی؟؟
الهام خانوم شما قبلنا خیلی آروم تر بودی
ولی تو این تاپیک جدید خیلی دلت پر شده از نامزدت
نمی دونم با وجود همه بی توجهی های نامزدتون - بازم جدایی شما از اون خیلی ناراحت کنندست
خواهش می کنم این قدر تند تو مسیر نفرت ازش حرکت نکنید
هر چند حق با شما باشه
سلام الهام جون.مشکل من و تو شبیه هم بود اما انگار مشکل من حتی برای کاربرای سایت هم جوابی نداشت .
بعد اینکه کسی جوابمو نداد دیگه نیومدم اینجا.تا الان که یهو به فکر تو افتادم واومدم ببینم حالت چطوره.چند صفحه از تایپیک جدیدتو خوندم.امیدوارم زود تر به یه نتیجه منطقی برسی وازین دودلی دربیای...
الهام جان خونسردی خودت رو حفظ کن و خودت رو ناراحت نکن هر مشکلی یه راه حل داره پس چرا خودت رو عذاب میدی بخدا مشکل تو در مقایسه با مشکلات دیگرون مشکل چندان بزرگی نیست .من تو رو کاملا درک میکنم . من هم اوایل مثل تو بودم ولی با گذشت زمان فهمیدم که اشتباه میکردم.
برای یک زن عشق و محبت و عاطفه از رابطه ی جنسی مهمتر هستش حتی اگه ماهها هم این رابطه براش وجود نداشته باشه مشکلی براش پیش نمی یاد ولی برای مردهااین طور نیست این رابطه برای اونها خیلی مهم هستش حتی اونها عشقو محبتشون رو بیشتر تو این رابطه نشون میدن حتی بعضی از مردا اگه از همسرشون ناراحت باشن ممکنه که سراغ اونا نرن وبه اون ها دست نزنن. پس با یه دید مثبت به این قضیه فکر کن گلم . شوهرت اون انرژی مثبت رو از تو میگیره که سراغ تو میاد
اگه تورو دوس نداشته باشه مطمئن باش به تو حتی دست هم نمی زنه .تو میتونی اون مواقعی که واقعا ناراحتی و حوصله نداری با یه بهونه مثلا درس خوندن ازش بخوای که رابطه رو بزاره برای یه وقت دیگه و بهش بگی که می خوام با انرژی بیشتری ایندفعه پیشت بیام و تمام فکرو حواسم پیش تو باشه تا بهت بیشتر خوش بگذره مطمئنن اینطوری زود قبول میکنه
تو میتونی قبل از نزدیکی ازش درخواست کنی که یکم باهم حرف بزنین وبا محبت باهاش حرف بزنی و مشکلاتت رو بهش بگی
بهش بگو که من بهت نیاز عاطفی دارم و به محبتت احتیاج دارم می خوام که پشتیبان و تکیه گاهم باشی
_ ببین شما که دشمن خونی باهمدیگه نیستین که نتونین باهم حرف بزنین
بهت گفته بودم بهش بگو بیاد دنبالت و تو رو بیرون ببره و بگردونه تو گفتی بهش اس ام اس زدی شب ساعت 1 بهت جواب داده خوب شاید واقعن مشکلی داشته که نتونسته بهت جواب بده و اون موقع تونسته جوابت رو بده بببین اگه تو واسش مهم نبودی می تونست اصلا بهت جواب نده و صبحش باهات تماس بگیره ولی ببین چقدر براش ارزشمن بودی که حتی خواسته نصف شبم بیاد دنبالت و تو رو ببره بیرون و بهت گفته که شرمنده هستش اصلا تو اون موقع هم میتونستی اونو امتحان کنی و بهش بگی باشه بیا دنبالم بریم بیرون چون خیلی دلتنگتم مگه چی می شد ؟؟؟؟ اتفاقا اون موقع هم می تونستی با آرامش خاطر باهاش صحبت کنی چون اون موقع دیگه نمیتونست بهونه بیاره که کار دارم باید برم و از این حرفا.... تو باید از هر موقعیتی استفاده کنی و به همسرت عشقت رو نشون بدی.
من بهت گفتم یه مدت راجه به خونواده ها فکر نکن و بهش کاری نداشته باش ولی تو بازم حرف خودت رو میزنی که من پیش خونوادم سرشکسته میشم........
_ می خوام بدونم از کجا مطمئنی اون به تو خیانت میکنه موبایل یه وسیله ی شخصی خوب وقتی همسر منم به اون دست میزنه منم ناراحت میشم خوب اون موقع من فکر میکنم که حتما به من اطمینان نداره که موبایلم رو چک میکنه پس تو چرا می خوای موبایل شوهرت رو چک کنی اگه کسی بخواد به زنش خیانت کنه خیلی راهها هست . پس فقط با موبایل چک کردن نمیشه فهمید که به زنش خیانت میکنه یا نه
یکم فکر کن اون چرا باید به تو خیانت کنه ؟ یه مرد به دو دلیل به زنش خیانت میکنه :1- از لحاظ جنسی کمبود داره 2_ از لحاظ عاطفی کمبود داره
خوب میتونی جواب بدی که کدوم مورد در مورد تو صدق میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از هر لحاظ کمبوداش رو جبران کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_ خیلی زود تسلیم شدی گلم نباید ناامید بشی تو هنوز خیلی از راهها رو امتحان نکردی نباید به جدایی فکر کنی
نمیدونم.
اگه بخوام صادق باشم باید بگم جفتمونم هردوتا کمبود رو داریم.
من هیچ خودمو ازش دریغ نکردم.اما فک میکنم شاید همین که ما هر دفعه سر این جریان بحث کردیم(بلا استثنا) و من با دلخوری رفتم پیشش(تقریبا تو نصف موارد لب و لوچه م اویززون بود)
مطمینن خسته شده و به فکر چاره افتاده!!!
من به خودم حق میدم.اما مطمینن اون به من هیچ حقی نمیده! اصن عادت نداره به کسی جز خودش حق بده.
دلیل اصلی من که این فکرو میکنم: دو هفته س نمیگه بریم خونه باغ.مخصوصا بعد ازون دعوا که گفت اگه بیای هم نمیبرمت دیگه هیچ حرفی نمیزنه.
قبلا حتی اگه مشکلی پیش میومد و نمیشد بریم حسابی میرفت تو خودش.کلی غر میزد...
اما الان خیلی م خوشحال و پرانرزیه.انگار مشکلی نداره با این جریان!
من اونو میشناسم!! من دم دستش باشم و دو هفته طاقت بیاره؟؟؟ اونم با روی خوش؟؟؟ اونم با میل خودش؟؟؟
من شک ندارم داره یه اتفاقایی میوفته.
- - - Updated - - -
میدونم.
اخه تو این راه تنهام.
من موندم و خدای خودم و این تالار.
هیچکسی دیگه کمکم نمیکنه.
-پدر و مادرم که کافیه صدام دربیاد.فورا میگن: خودت دو دستی چسبیدیش دیگه.اگه نه ما که میگیم جدا شو!!!
-خونواده اون که منتظر نشستن ما جدا شیم! اصن دیگه به من به چشم زن بچه شون نیگاه نمیکنن.هرجا بخوان برن و هرکار دارن پسرشونو تنها میخوان.
-از همه بدتر خود شوهرم منو تنها گذاشته.نمیدونین ازون شبی که گفته مامانم حق داره نخواد تورو دعوت کنه چه حالی دارم.
باورم نمیشه بعد ازینکه اینهمه واسش از همه گذشتم دور از چشه بقیه هرکاری خواست کردم اینارو بهم بگه.
الانم به حمایت از خونوادش به من پشت کرده.
اصن برای اینکه بگه حق با مامانمه گفت دیگه نمیخواد بیای خونه باغ دیگه.
حالام که اینجوری سر حرفش میخکوب شده ته دلمو خالی کرده.
یعنی منو فروخت.میدونم که بازم منو میفروشه.همیشه مامانشو به من ترجیح دادهوهمیشه به خاطر اون ناراحتم کرده.میدونم بازم میکنه.
از مامانش خیییلی میترسه.جلوی مامانش جرات نداره به من لبخند بزنه.
میترسم.میترسم برم جلو تر.
هربلایی سرم بیارن و هرچقدر که خوردم کنن کی پشتوانه مه؟ شوهرم؟؟ خونوادم؟؟؟
- - - Updated - - -
دیگه گیج گیج شدم.نمیدونم نوبت کدوم کاره.
همه چی خراب شده.قاطی شده.
هرروز بدتر و پیچیده تر از دیروز.
"خدایا کمکم کن از عهده ش بربیام.هرجور که خودت صلاح میدونی"
الهام خانوم شما تنها اشتباهتون که بارها تو این سایت گفته شده همین دریغ نکردن خودتون بوده
این کلیدی ترین اشتباه شما بوده و صد البته خانوادتون
به نظر منم زن و شوهری به ثبت تو شناسنامه نیست به رفتن زیر یه سقفه
شما باید متقابل با تلاش اون براش تلاش می کردید
مثلا پسری که داره مثلا و مثلا کار می کنه تا بتونه خونه ای اجاره کنه { این یه مثال بود }
بلاخره یه قدمی داره بر میداره برای ساختن زندگی
ولی وقتی میبینه هیچ کاری انجام نمیده و به اوج لذت جنسی هم میرسه دیگه انگیزه ای نمیمونه برای جنگیدن برای بدست آوردن شما
الان تازه خانواده شما میگن ما که بهت میگیم جدا شو خودت دو دستی چسبیدی ؟ خانواده شما با چه فکری اون اتاق رو برای داشتن هر گونه رابطه شما با نامزدتون آماده کردن در صورتیکه میدیدن هنوز اون پسر قدیمی برای شما بر نداشته ؟
تازه اگر رابطه عمیق با هم نداشتید فکر می کنم تو همین سایت خوندم می شد حتی اسم ایشون رو هم از شناسنامه حذف کنید
بازم ببین دیگه هیچ کس تو این سایت با وجود اطلاع کامل از مشکل ما طلاق رو پیشنهاد نمیده
در صورتیکه مثلا در مورد اون خانومه که شوهرش علنا زن صیغه ای داشت و خرجی نمی داد و 1 ماه خونه نمیومد همه با هم پیشنهاد طلاق میدادن
فرشید جان میدونم اشتباه بوده.ولی حالا که شده.قابل جبران نیست.
من تو اشتباهایی که جبران میشده موندم.چ برسه به این که دیگه راه برگشتیم نمیبنم توش!!!!!!
- - - Updated - - -
اینطوری پیش بره تا یه ماه دیگه هیچی از رابطه مون نمونده.
چیکار کنم؟؟ دیگه جفتمون به نبودن هم عادت کردیم.
ازین به بعد که دانشگاه تعطیل شه دیگه همون هفته ای سه ساعتم نیمیبینیم همدیگرو.:47:
چیکار کنم؟ چقد بریم بیرون تو این سرما؟؟
اونم با شوهر من که این شبا همه ش خونه خواهرشه.سرش شلوغه.
هرچقد فک میکنم به نتیجه نمیرسم.
باهاش صحبت کنم؟ بگم ازین به بعد که دانشگام تعطیل میشه تکلیف ما چی میشه؟؟ همین حرفارو به خودش بگم کلن؟؟؟
- - - Updated - - -
راستی این جریان خیانت و از کجا بفهمم؟؟
بدجوری ذهنم درگیرشه.
اگه یه زن دیگه م بگیره نمیفهمم اخه تو این شراط.
بقیه پسرای همسایه رو بیشتر میبینم تا شوهرمو
- - - Updated - - -
:grief:
- - - Updated - - -
امشب بهش میگم.
میگم تو اخرش یا این زندگی رو میخوای یا نه.
اگه نمیخوای که خب راهی که در پیش گرفتی رو ادامه بده چون موفق میش.چون همین الانشم هیچی از زندگیمون نمونده.
اگه م میخوای زندگی کنیم باید بدونی این راه به ترکستان میبرتمون.نه همو ببینیم.نه حرف بزنیم.نه چیزی: چون هوا سرده!!
به خدا اون زمان که دوس بودیم تو یخبندوم میرفتیم رو پشت بوم میشستیم تا صب که همه بیدار میشدن میومدیم پایین.اون موقع سدش نبود.
حالا اقا سرما میخورن تو ماشین!!
داره منو از سرش وا میکنه.معلومه.
دیشبم خودش گفت بریم بیرون/گفتم باشه الان داداشم تنهاس مامانم بیاد پیشش بمونه بریم.
نیم ساعت بعد گفتم مامانم اومد بریم؟
گفت من لباسامو دراوردم!!:47:
احساس میکنم اویزونشم
- - - Updated - - -
اون داره خیانت میکنه.میدونم سرش گرمه