-
این که پرسیدید همسرتون هوایی شده، به نظر من اصصصصصلا!
رفتارهای خانم شما نشون می ده از یه چیزی ناراحته.
و اون چیز به نظر من عدم قاطعیت شماست.
ناراحته از این که به همه می گی چشم و بله.
الان به خاطر بارداریش حساسیتش بیشتر شده.
این نظر من هست.
و فکر می کنم برای رفع این مشکل باید برید مشاوره.
با مشاوره رفتن مشکل زندگیتون حل می شه
و با مشاوره نرفتن یه مشکل ساده پیچیده و بزرگ می شه.
-
سلام.من یکی از بستگان نزدیکم رو به خاطره خودکشی از دست دادم . کسایی که قصد خودکشی دارن جوری برنامه ریزی میکنن که کسی از قصد اون ها اطلاع پیدا نکنه و برنامه ریزی شون بهم نریزه . ولی کسایی که مدام تهدید به خودکشی میکنن اغلب در حال سو استفاده و بازی در آوردن هستند و این تهدید یک جور سلاح دفاعی برای اون هاست برای رسیدن به خواسته هاشون . بهتره به طوره قاطع به همسرت بگی که از این کار بیرون نمیای و اون حق انتخاب داره که بره یا بمونه
-
آقا سپهر، من میفهمم که شما چی میگید! بله شما حق دارید که توسط خانومتون درک بشید. اما یه مقطع زمانی هست که آدم ها از چیزهایی گذشت میکنند برای به دست آوردن چیزهای بزرگتر.
من اصلا نگفتم که شما هر بار هر درخواستی که برادرتون از شما داشتند رو رد کنید. من از شما خواستم بعضی اوقات به همسرتون نشون بدید که اولویت اول شما ایشون هستند بعد کار. همسر شما به شما گفته: من بی پولی رو تحمل میکنم، اما یه زندگی پر از عشق میخوام. یعنی چی؟
یعنی اون عشقی که مد نظر همسر شماست، با محبت و عشقی که مورد نظر شماست یه کم متفاوته! این رو باید کشف کنید که منظورش از عشق چیه؟
البته من میتونم احساسات همسرتون رو هم درک کنم. کافیه حتی برای یک بار زن برادرتون توی یه جمعی به ایشون تیکه بندازن یا حتی کنایه بزنن یا حتی بدون کوچکترین منظوری تعریف کرده باشند که پسرم رو فلانی میبره مدرسه و میباره؛ اون وقت این افکار منفی هست که هجوم میاره به ایشون و فکر میکنه و احساس میکنه که غرور خودش و شوهرش یه جورایی له شده! یه جورایی احساس میکنه که همسرم بجای اینکه با کار کردن استقلال و قدرت مردونگیش بیشتر بشه، شده در حد یه کارگر واسه خونه ی برادرش که کارهای شخصی ایشون رو هم انجام میده.
من مطمئن هستم که همسرتون حتی داره به این فکر میکنه که اگر جاریش فقط یکبار، یکبار به ایشون بگن که شوهرت از زیر سایه ی ما بودن به اینجا رسیده؛ (شاید هیچ وقت این حرف رو ایشون نزنن؛ اما همسرت داره با افکار منفی به این حرفها حتی فکر میکنه پیش پیش!) اون وقت معلوم نیست که ایشون چه احساسات بدی رو تجربه میکنن.
میدونید این حس در خانم هایی که حساسیت بیشتری داشته باشن هم قوی تره؛ خانم هایی که دلشون بخواد استقلال و عزت نفس بیشتری داشته باشن؛ بیشتره!
شما باید این رابطه؛ بین مسئولیت های زندگی تون و کارهای شخصی برادرتون رو مدیریت کنید.
اگر نتونید به یه راه حل مسالمت آمیز دست پیدا کنید؛ مطمئن باشید همین مساله ی به ظاهر کوچیک؛ دغدغه ای خواهد شد برای زندگی تون که جدایی عاطفی بین شما و همسرتون پیش خواهد آورد.
در ضمن؛ یه کم هم اعتماد به نفس همسرتون پایینه و همین کمبود اعتماد به نفس باعث شده که ایشون نتونند حرفهایی که از اطرافیان میشنوند رو تحمل کنند یا حتی حلاجی کنند.
باید مدیریت زندگیت رو بگیری دستت و خوب فکر کنی تا به راه حلی درستی دست پیدا کنی!
-
با خودکشی خانمتون با دوستمون خانوم موافقم. مطمئن باشین اون فقط حرف میزنه که حرفشو به کرسی بنشونه و چون نقطه ضعف شما دستشه و میدونه با اینکار توجه شما رو به خودش جلب میکنه اینکار رو میکنه. شما باید مردانگی اتان را به ایشان ثابت کنید. اون مییخواد همینطور که دل عزیز گفتن در مقابل درخواست دیگران از شما جواب نه بشنود که خود و خانواده تان را به دیگران ترجیح میدهید
لطفا نوشته های دل عزیز را به دقت بخوانید و عمل کنید. مطمئنا نتیجه خوبی میگیرید
-
با سلام به دوستان ممنون از راهنماییهاتون
خانم شیدا
نظر خانمم دقیقا همینه میگه تو برا خودت ارزش و احترام قائل نیستی و خودت رو دست کم میگیری همچین آدمی چه جور میتونه واسه زن و بچش اعتبار و احترام بیاره مثلا در مورد اتفاق خونه بابام میگه اینقدر خودت و بی ارزش و دست کم گرفتی که بابات به جا اینکه بگه پاشو ببرمت دکتر می گه پاشو خونه رو جارو کن هر چی بهش میگم محبت هر کس یه جوره ما کلا اهل این سوسول بازیا نیستیم قبول نمیکنه بهم میگه باید بری پیش روانشناس درمان شی:grief:
YASIخانوم
بر عکس تو خونواده ای بوده که فکر کنم از محبت و توجه زیاد لوس شده
خانوم گرامی
اون تظاهر به خودکشی نمیکنه واقعا انجام میده چند شب پیش تو ماشین همه چی خیلی خیلی سریع اتفاق افتاد هنوز نمیدونم خدا چه جوری بهمون لطف کرد و چه جوری ترمز گرفتم نصفه بدنش بیرون بود یادش که میوفتم دوباره دست و پام یخ میکنه
یه بار با قاطعیت گفتم از کارم نمیام بیرون کار رو به دادگاه کشوند رفتم از دم در دادگاه جمعش کردم بعدشم 1 هفته قهر کرده رفته خونه باباش هرچی باباش باهاش حرف زده میگه به قولاش عمل نمی کنه با احساسم بازی میکنه میخواد کاری کنه که من روانی شم!!!!تا حضانت بچه رو بگیره !!!!
- - - Updated - - -
آخه دل عزیز من فقط یکی از مشکلاتم که کار هست رو بهتون گفتم اون تو هر زمینه ای گیر میده ولی من هر جوری هست با محبت و حوصله دارم باهاش رفتار میکنم مخصوصا بخاطر بارداریش ولی از خودکشی ناگهانیش می ترسم به نظرتون خونوادش یا خونواده خودم رو در جریان بذارم تا لااقل خدایی نکرده اگر اتفاقی افتاد اونا از قبل تو جریان بیماری همسرم باشند
-
http://www.hamdardi.net/imgup/26123/...8e98ca08be.jpg
باور کن این عکس مثال خانم شماست. بهتره خانواده اش رو در جریان بذارین ولی خودش نفهمه چون بدتر تحریک میشه
-
خانم دل گرامی لطفا شما هم که از موضع دیگه ای بنده رو راهنمایی کردید نظرتون رو در مورد مطلع کردن خانواده از مشکل روانی همسرم بگید؟
اصلا ایا واقعا مشکل روانی دارند یا به گفته اون من نیاز به مشاور دارم؟
-
سلام من فکرنمیکنم خانم شمامشکل روانی داشته باشه!!ایشون ازفشارزیادکه خودش واسه خودش درست میکنه دست به این کارای خطرناک میزنه!!میدونید من چندبارازاینکارای خطرناک کردم تافقط شوهرمو بترسونم!!!!!!! ده بار50تاقرص خوردم .یه بارحتی خودمو ازسقف آویزون کردم که به زورخودمونجات دادم.امافایده ای نداشت.همون لحظه بهم توجه میکردامامشکل سرجاش بود.کم کم خودمم ترسیدم که شایدیه باراشتباهی واقعا بلایی سرم بیا.ایمانموقویترکردم ووقتی فهمیدم که فکرکردن به خودکشی خودش بزرگتری گناهه دیگه هیچوقت این کارونکردم وتصمیم گرفتم جوردیگه ای مشکلمو حل کنم.کاش مردهادرک درستی ازخانم هاشون داشتن کاش میفهمیدن اوناچی میکشن.
-
با حرفهای همسرتون موافقم.
در بلندمدت این رفتار شما شکل گرفته و به راحتی هم قابل تغییر نیست.
دقیقا همون مثالی که خانمتون زد.
شما با اون حال بد و بیماری که گفتید به جای این که پدرتون بگه بیا بریم دکتر
یا حداقل اجازه بده استراحت کنید، بهتون می گه پاشو خونه را جارو بزن و ظرفها را بشور!
روزهایی که شما مهمونشون نیستید کی ظرفها را می شوره یا خونه را تمیز می کنه؟
از اونطرف می گی من کارمند برادرم هستم باید بچه اش را ببرم مدرسه !!
شما در زمینه کاری با ایشون همکار هستید، می تونید یه مقدار این حد و مرزها را مشخص کنید.
حتی در مورد خود همسرتون هم این رفتار هست. منتها ایشون دیگه نمی گه چرا به خودم اینقدر رو دادی :311:
-
آقا سپهر میشه از شما بپرسم که دقیقا میخواید با چه جملاتی به خانواده هاتون اطلاع بدید؟
اگر با همین یه کلمه ی "روانی" که به ایشون ربطش میدید؛ با خانواده ها در میون بذارید؛ حتم داشته باشید که مشکلاتتون چند برابر بشه!
در ضمن یه سوال! خانواده ی خود خانومتون و همچنین خانواده ی شما از لحاظ فرهنگ و برخورد چه جور آدم هایی هستند؟
یعنی میتونید اعضایی توی این دو خانواده پیدا کنید که منطقی باهاشون صحبت کنید؟
البته من با گفتن این قضیه به خانواده ی خودتون مخالفم. فکر میکنم این مساله رو شدیدتر خواهد کرد.
اما با اطلاع دادن در مورد نحوه ی عملکردهایی همسرتون؛ صرفا برای اینکه بیشتر به همسرتون توجه کنند و سعی کنن با ایشون منطقی صحبت کنند موافقم. همین مورد اومدن از خونه ی پدرتون و از ماشین پرت کردن شون رو میتونید تعریف کنید و بگید بارها و بارها این اتفاقات به شکل های مختلف افتاده. حتما به مشاوره مراجعه کنید و بگید که قصد دارم با یه مشاوره راجع به زندگیم صحبت کنم.
اما به شدت نگرانم. نگران خودش؛ فرزندانمون و زندگی مون!
اطمینان بدید که بارها و بارها این اتفاقات افتاده و من برای اینکه شخصیت و شان ایشون حفظ بشه؛ هیچ حرفی نزدم. بارها بهش محبت کردم و ازش خواستم که ما دیگه نباید فقط به خودمون فکر کنیم؛ ما مسئولیت این دو تا بچه رو هم داریم.