ممنونم از پاسخ های دقیقتون.:72:
آقای sci من احساس عجیبی دارم. (همیشه همینطوری میشه!) احساس می کنم دو نفرم!! http://www.hamdardi.net/images/smilies/161.gif
- یکی یه آدم درست و حسابی، با انگیزه، موفق، باهوش و حتی خوش شانس که کارهای خوبی رو شروع میکنه و معمولا کارهاش خوب پیش میره. احترام دیگران رو بدست میاره و حتی روی دیگران تاثیر میذاره. جرات داره و دوست داره مطرح باشه و تشویق بشه.
- دومی یه آدم بی عرضه و بی تفاوته که هیچ کاری رو درست انجام نمیده. به هر چی داره قانعه و نمیخواد تلاش کنه. می ترسه و میخواد توی حاشیه باشه. همش فکر می کنه نمیشه، نمی تونه، نباید کاری کرد، صورت مساله رو پاک می کنه ...
.
آقای sci من با هر دوی این شخصیت ها زندگی کردم!!
مجری یه برنامه ی زنده بودم جلوی کلی آدم حرف زدم و انصافا برنامه ی موفقی بود. یا توی انتخابات دبیرستان و دانشگاه شرکت می کردم، تبلیغ می کردم و رای می آوردم! اما خیلی وقتا نمی تونم یه حرف ساده رو بزنم!! نمی تونم جمله بندی کنم! یا منظورم رو درست بگم! یا حتی خجالتی ام! یا صدام خیلی آروم میشه و شنیده نمی شه!!!
.
من همیشه کارهای عالی رو که شروع کردم حداقل تا نصفه پیش بردم. اما خیلی هاشون رو به نتیجه نرسوندم. به خصوص کارهای بلندمدت رو. من موفقیت های خوبی توی زندگیم داشتم اما زندگی موفقی ندارم! یعنی سرجمع به هیچ جا نرسیدم!
وقتی کارهام خوب پیش میره شخصیت دوم من انگار میخواد اولی رو زمین بزنه!! خودم رو سرزنش می کنم.. میگم که تو لیاقتش رو نداری. بسه دیگه! جلوتر نرو! نمی تونی! آدم ها دارند تحملت می کنند ... داری مزاحم دیگران میشی ... داری کسی رو ناراحت میکنی ... اون ها نمی خوان تو باشی و ... خودت برو قبل از اینکه بهت بگن ... مگه تو کی هستی و ...http://www.hamdardi.net/images/smilies/101.gif
آدم دوم هر موفقیت کوچیکی رو بزرگ میکنه، اون رو به خوش شانسی ربط میده و بعد میخواد که دیگه ادامه نداشته باشه!!!
من حتی به مرور این رو به اطرافیان هم منتقل می کنم! نمیخوام در مورد شما هم اینطوری بشه! نمیخوام ناامیدتون کنم! یا شما رو ناخودآگاه تشویق کنم که بگین بسه ادامه نمیدیم! کافیه! تو نمیتونی!:grief:
من تمرین ها رو شروع کرده ام. و دارم نتیجه می گیرم. با حرف زدن به صورت تکنیک xyz و رعایت حقوق فردی و ... کنار گذاشتن ذهن خوانی و قضاوت کردن... راهنمایی های شما فوق العاده است و می دونم که با کمک این ها حتمن موفق میشم! آرزوی محال من بوده که یه تاپیک مشاوره تخصصی با شما داشته باشم اونم توی همچین شرایطی...شما واقعن بی نظیرید، خیلی هم مهربان و صبور!
ولی این شخصیت دوم دوباره دست به کار شده. دائم سرزنشم می کنه. مثلا من رو با بهار زندگی مقایسه می کنه! میگه تو نمیتونی پست های خوبی بذاری، سوال های به درد بخور بپرسی، این هایی که خلاصه کردی رو خودت نمی تونی انجام بدی و ... فکر کردی آقای sci چقدر وقت داره مگه ...http://www.hamdardi.net/images/smilies/101.gif
نگرانی، ترس، گفتگوی ذهنی، احساس ناتوان بودن و تحقیر خودم ... حتی فکر می کنم کاش تاپیکی نزده بودم و کمک نمی خواستم!!! من خوب نیستم و لیاقت این که کمکم کنید رو ندارم. http://www.hamdardi.net/images/smilies/sad.gif
ضمنن می دونم این که بهم بگین نه تو خوبی و فلان باز هم فایده ای نداره. چون قبلا تجربه اش کردم. احتمالا باز هم تلاش می کنم تا بهتون ثابت کنم خوب نیستم!!!! و نمی تونم!!!!
اگر هم بگین که آره راست میگی خوب نیستی و درست نمیشی و خیلی خب خداحافظ، اونوقت حسرت میخورم و به کل داغون میشم اما بهتون حق میدم و انگار بخشی از درونم آرومه!!! دیگه دست از تحقیر من برمیداره! و فقط حسرت باقی میمونه!http://www.hamdardi.net/images/smilies/315.gif
من این تناقض و درگیری و دوگانگی رو بارها تجربه کردم. به خصوص وقتی شخص دیگه ای هم هست که داره کار ویژه ای برام میکنه یا حواسش بهم هست یا بهم لطف داره و برام مهمه. آدم دوم درون من مجبوره به اون هم ثابت کنه که من یه به دردنخورم و به شدت منو تحت فشار میذاره.
نه تنها نمی تونم درخواست کنم، نمی تونم حتی یه ارتباط درست رو ادامه بدم. شروع می کنم به تخریب خودم ... و حالا توی این سایت... کمکم کنید ...
خواهش می کنم به این پست پاسخ بدین و بهم بگین چه کار کنم؟ می تونم تمرین ها رو ادامه بدم ولی این درگیری درونی باز هم شروع شده و ازم انرژی زیادی میگیره.