-
پرستو جان عزیزم من خانمم :72:
یه چیز رو دوست دارم به عنوان یه خاهر بزرگتر از من بشنوی. ما دخترها خ احساساتی هستیم و اقایون این رو خوووووووووووووووب می دونن. و چه بسا که برخی از اونها
از این به عنوان یه حربه استفاده میکنن! تو هر مرحله از زندگیت جدال بین عقل و احساست هست اگه انقدر صبور و شجاع باشی که عقل محور باشی مطمین باش دنیا به کامت میشه!
شاید این تفکرها بیاد تو ذهنت که عشق خ زیباست و... کسی منکر عشق نیست اما حواست باشه که این رابطه ها( من کاری به رابطه الان ندارم. کلا شما در اینده با روابط و پیشنهادهای بیشتری روبرو می شی) یه شمشیر دولبن یه سرش وصال و لذت و..اما سر دیگش وابستگی نرسیدن افسرده شدن است. فکر نکن که اتفاقات فقط واسه دیگران م یافته!
و مطمین باش در اینده این افسردگیها ذره ذره روح ادم رو نابود م یکنه!
قوی و محکم باش. تو این راستا باید:
1) بستر زدایی کنی: از هر انچه شما رو یاد ایشون می ندازه اجتناب کنی. اهنگ غمگین گوش ندی. فیلم عاشقانه نبینی. دوستای خوب انتخاب کنی
2) بسترزایی کنی: اغازیه فعالیت نو. یه برنامه صحیح که نخای غصه بخوری و فکر کنی
و یه نکته دیگه سعی کن هر وقت احساساتت نسبت به شخص خاصی یه جورایی خاص بود از روش کنترل تفکر استفاده کنی و شبانه روز بهش فکر نکنی. این خ مهمه.
امیدوارم خداوند عشق پاکی نصیبتون کنه
************************************************** ******
و دوست دارم این رو بشنوی:
زندگی یه تراژذی اگه با احساس تصمیم بگیری و یه کمدیست اگه با عقل تصمیم بگیری. این رو استاد خودم که در زندگی متاهلیشون شکست خورده بودن روی کتابی که به من هدیه دادن نوشته بودن
-
فرشته ی مهربان حرفات خیلی به دلم نشست. مخصوصا که من به متانت اخلاقی و پایبندی خیلی اهمیت میدم. با حرفاتون عمیقا درک کردم اگر واقعا ذهنیتی رو که من میخوام نسبت بهم داشته باشه با دیدن رفتار و اعمالم تو این مدت اگر بخواد میاد سمتم باز. در غیر این صورت همه رفتاراش بنا بر تشخیص صحیح شما لذت بردن از وابسته کردن من بوده خصوصا که من احساسم کرده بودم میخواست به گردن بگیرم که اونو میخوام. و من اونقدر عزت نفسم واسم مهمه که به کسی چنین اجازه ای ندم.
--------------------
مهرااد خانمی عزیزم در ابتدا بابت اشتباهم ازتون عذر می خوام. سپس از روشی که نوشتین ممنونم و سعی میکنم عمل کنم.
---------------------------
از همین امشب شروع میکنم عمل به تصمیمم رو. گزارش احوالمم واستون مینویسم حتما. بنا به توصیه دوستان سعی میکنم انتظارمم قطع کنم.
-
موفق باشي گلم.
- - - Updated - - -
:43::43::43::43::43::43:
-
ممنون دوستم. به امید موفقیت همه مون در تصمیم ها و اهداف صحیحمون. @-}--
-
فکر نمیکردم این قدر سخت باشه..... خیلی کلافه و دلتنگم.... خیلی.....
-
سلام!
نمیدونم توی این چند صفحه به جواب رسیدی یا نه ولی منم نظر شخصیمو میگم!
من خودم توی این تالار به خاطر یه مشکلی عضو شدم که تاپیکشم هنوز صفحه اول تالاره!
ولی تجربه شخصیمو در اختیارت میذارم!
عزیزم پسر ها از دختری که بیاد سمتشون به هیچ عنوان خوششون نمیاد!
این اتفاق برای خودم چند سال پیش افتاد!
توی محیط دانشگاه دوران کارشناسی من حدود22سالم بود و یه دختری هم سن شما بود!
با هم دوست بوودیم ولی یه دوست در حد دانشگاهو کلاس!
خیلی سعی کرد به من نزدیک بشه ولی من همیشه سرم تو کار خودم بود!
اینو کامل حس میکردم از اس ام اس های با ربطو بی ربطش و بقیه کارهاش!
اینقدر که این دختر توی جمع و جلو بچه ها کارای تابلئ ای انجام میداد که تقریبا کل بچه های دانشکده من و اونو سوژه کزده بودن و هی میگفتن شما با همید و اینا!
همه میگفتن بابا این دختره که اینقدر دوست داره چرا نمیری باهاش و اینا!
من با اینکه دختره خوبی بود ولی هیچ وقت نتونستم برم به اون دید سمتش چون احساس میکردم بیش از اندازه در دسترس ه!
اون 2سال تمام منتظر یه پیشنهاد نصفه نیمه از من بود ولی من هیچ وقت این کارو نکردم!
پس سعی کن براش دست نیافتنی بشی! بهت قول میدم اگه دلش با تو باشه میاد سمتت!
میدونم تحملش کار آسونی نیست دلت گیر کرده معنی گیر کردن دلو خیلی خوب میفهمم!
ولی به خاطر خودت و زندگیت تحمل کن!
اینجوری تکلیفت معلوم میشه!
بی خبر نذار مارو از وضعت:) هر تصمیمی هم گرفتی بگو!
-
دوست عزیزم، خوشحال شدم از اینکه به این نتیجه رسیدی.
به نظرم بهتره این تاپیک رو اعلام کنی قفل کنن و یه تاپیک جدید با موضوع رویکرد جدیدت بساز.
نگران حالت های خیلی بد روحیت هم نباش. زمان راه حل خیلی از مشکلاتی هست که اول به نظر حل نشدنی میان.
ما فقط باید صبر کنیم:)
موفق باشی:72:
-
این نیز میگذرد....... اما به سختی.... با دلتنگی.... اه
- - - Updated - - -
تنها.چیزی که دلگرمم میکنه و باعث میشه صبرم بیشتر شه وجود خداست و همدردی های دوستان اینجا که کاملا حرفای منطقی میزنن و قبولشون دارم. من دیگه نمیرم سمتش اما این دلتنگی.......
-
:104::104::104::104::104:
-
سلام بچه ها . خواهش می کنم بیاین کمکم کنین من خوب پیش رفته بودما مقاومت می کردم خووووب نمیدونم یهوو چی شد حالم خیلی بده اصلا ناجووووووور بی قرارم. طوری که زده به سرم بهش همه احساسمو رک بگم خودمو خلاص کنم ازین بلاتکلیفی...
فوقش به احتمال زیاد می زنه تو ذوقم دیگه لاقل دیگه قطع امید میشم کلا تا دیگه نرم سمتش مجبور بشم فراموشش کنم.... اه خیلی قاطی پاتی شده فکر و ذهنم
- - - Updated - - -
اصلا خودمم تعجب کردم با اون همه موفقیتم تو مقاومت چرا الان این قدر عصبی و پریشونم. با اینکه از اولش سعی کردم احساسمو پنهون کنم می زدم کوچه علی چپ. الان شدیدا دلم می خواد احساسمو داد بزنم کارو واسه همیشه یکسره کنم. میدونم اگه 11 درصدم ازم خوشش میومد با این کارم فراری میشه اما دیگه مجبور میشم فراموش کنم
- - - Updated - - -
منظورم یک درصد بود نه یازده. اشتباه تایپی شد