-
عزیزم آره بهت حق میدیم که ناراحت شی از بعضی از رفتاراشون ، ولی چاره چیه ؟ چاره اش لجبازی نیست عزیزم .
پدر شوهرت که جواب سلام درست و حسابی نداده ازش دلگیری ، مادر شوهرت هم که جواب میده میگی چون دورو هست خوب جواب سلامم رو داد .
آخه قربونم برم شما کوچکتری ، شما برو جلو و ببوسشون و عید رو تبریک بگو . والا من هم همین کار رو میکنم .
تازه بعد از ناهار هم نرفتی کمک مادر شوهرت ، بعد تو که با اونا مثل غریبه ها رفتار میکنی توقع داری اونا با تو مثل دخترشون رفتار کنن ؟ و بعد توقع داری سرت رو بکنی توی گوشیت بهت بگه گوشیت مبارک .
بعد هم که حرف میزنه یک بار باهات ، میگی من هم دیگه باهاشون حرف نزدم تا خودم رو سبک نکنم ؟ آخه اگر حرف بزنی سبک میشی ؟ کی این رو بهت گفته ؟ کی بهت گفته که اگر با بزرگترت این طوری رفتار کنی سبک میشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این راهی که داری میری گلم به ترکستان است ، داری به بزرگترت بی احترامی میکنی و توقع احترام داری و میگی مگه من چه هیزم تری بهشون فروختم ،
من خیلی سعی کردم بهت کمک کنم ، ولی عزیزم مثل اینکه تو اصلا نمیخوای زندگیت درست شه ، و باز میای و اشتباهاتت رو که تکرار کردی برای ما مینویسی .
-
[QUOTE=tamanaye man;288008]عزیزم آره بهت حق میدیم که ناراحت شی از بعضی از رفتاراشون ، ولی چاره چیه ؟ چاره اش لجبازی نیست عزیزم .
پدر شوهرت که جواب سلام درست و حسابی نداده ازش دلگیری ، مادر شوهرت هم که جواب میده میگی چون دورو هست خوب جواب سلامم رو داد .
آخه قربونم برم شما کوچکتری ، شما برو جلو و ببوسشون و عید رو تبریک بگو . والا من هم همین کار رو میکنم .
تازه بعد از ناهار هم نرفتی کمک مادر شوهرت ، بعد تو که با اونا مثل غریبه ها رفتار میکنی توقع داری اونا با تو مثل دخترشون رفتار کنن ؟ و بعد توقع داری سرت رو بکنی توی گوشیت بهت بگه گوشیت مبارک .
بعد هم که حرف میزنه یک بار باهات ، میگی من هم دیگه باهاشون حرف نزدم تا خودم رو سبک نکنم ؟ آخه اگر حرف بزنی سبک میشی ؟ کی این رو بهت گفته ؟ کی بهت گفته که اگر با بزرگترت این طوری رفتار کنی سبک میشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این راهی که داری میری گلم به ترکستان است ، داری به بزرگترت بی احترامی میکنی و توقع احترام داری و میگی مگه من چه هیزم تری بهشون فروختم ،
من خیلی سعی کردم بهت کمک کنم ، ولی عزیزم مثل اینکه تو اصلا نمیخوای زندگیت درست شه ، و باز میایوتباهاتت رو که تکرار کردی برای ما مینویسای .[/QUOTE
تمنای من من قبلا خیلی باهاشون خوب بودم ولی دیدم ظرفیت ندارن کلا هر چیزی می خرم نمی گن مبارکه بعدش وقتی آدم میره خونه کسی طرف باید بیاد استقبالش این هیچ ربطی به بزرگی کوچکی نداره در ثانی قبلا باهاشون گرم بودم شوخی کردم صمیمی بودم چی نصیبم شده اونا هیچ وقت عروس رو دختر خودشون نمی دونن مخصوصا پدر شوهرم همیشه طرز برخوردش با دختر در مقایسه با مثل آسمون و زمین می مونه اصلا دعوای من به اونا چه ربطی داره که بی خودی گوشت خودشون رو تلخ می کنن
- - - Updated - - -
[QUOTE=tamanaye man;288008]عزیزم آره بهت حق میدیم که ناراحت شی از بعضی از رفتاراشون ، ولی چاره چیه ؟ چاره اش لجبازی نیست عزیزم .
پدر شوهرت که جواب سلام درست و حسابی نداده ازش دلگیری ، مادر شوهرت هم که جواب میده میگی چون دورو هست خوب جواب سلامم رو داد .
آخه قربونم برم شما کوچکتری ، شما برو جلو و ببوسشون و عید رو تبریک بگو . والا من هم همین کار رو میکنم .
تازه بعد از ناهار هم نرفتی کمک مادر شوهرت ، بعد تو که با اونا مثل غریبه ها رفتار میکنی توقع داری اونا با تو مثل دخترشون رفتار کنن ؟ و بعد توقع داری سرت رو بکنی توی گوشیت بهت بگه گوشیت مبارک .
بعد هم که حرف میزنه یک بار باهات ، میگی من هم دیگه باهاشون حرف نزدم تا خودم رو سبک نکنم ؟ آخه اگر حرف بزنی سبک میشی ؟ کی این رو بهت گفته ؟ کی بهت گفته که اگر با بزرگترت این طوری رفتار کنی سبک میشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این راهی که داری میری گلم به ترکستان است ، داری به بزرگترت بی احترامی میکنی و توقع احترام داری و میگی مگه من چه هیزم تری بهشون فروختم ،
من خیلی سعی کردم بهت کمک کنم ، ولی عزیزم مثل اینکه تو اصلا نمیخوای زندگیت درست شه ، و باز میایوتباهاتت رو که تکرار کردی برای ما مینویسای .[/QUOTE
تمنای من من قبلا خیلی باهاشون خوب بودم ولی دیدم ظرفیت ندارن کلا هر چیزی می خرم نمی گن مبارکه بعدش وقتی آدم میره خونه کسی طرف باید بیاد استقبالش این هیچ ربطی به بزرگی کوچکی نداره در ثانی قبلا باهاشون گرم بودم شوخی کردم صمیمی بودم چی نصیبم شده اونا هیچ وقت عروس رو دختر خودشون نمی دونن مخصوصا پدر شوهرم همیشه طرز برخوردش با دختر در مقایسه با مثل آسمون و زمین می مونه اصلا دعوای من به اونا چه ربطی داره که بی خودی گوشت خودشون رو تلخ می کنن
-
نمیتونی بگی دعوای ما به اونا چه ؟ چون تو با پسرشون دعوا کردی و اونا پیش خودشون میگن وقتی جلوی ما با پسرمون این طوری رفتار میکنه خدا به داد پشت سرمون برسه .
عزیزم دعوا و حرفایی که توی دعوا به همسرت زدی ، حتی اگر جلوی پدر و مادرش نبود ، حرفایی نبوده که در شان تو باشه ، قبول کن که تو هم اشتباه کردی . تا قبول نکنی نمیتونی قدمی برداری .
-
چقدر خوبه اینجا دردودل می کنم این چند روز من و شوهرم با هم خیلی خوب بودیم دو شب پیش با خونوادش رفتیم مهمونی اونا اصلا با من حرف نزدن منم همین طور در حد سلام و خداحافظی مادر شوهرم که کلا چشم نداره منو ببینه از فرق سر تا نوک پامو برنداز می کنه بنده خدا هر وقت لباس می خرم کلی غصه می خوره اصلا برام مهم نیست من دیگه به اونا کاری ندارم فعلا رو شوهرم زوم کردم دیگه هیچی خونوادش برام مهم نیست این طوری ارامش بیشتری دارم ایشالله که رابطم با شوهرم همین طوری بمونه جمعه همسرم گفت بریم خونه پدرت منم قبول کردم اخه می دونه اونجا چقدر بهش احترام می زارن ماله اینه که پیشنهاد داد رفتیم تا شبم اونجا بودیم کلی خوش گذشت مادرش 2 بار و پدرش 1 بار زنگ زد بیای خونمون چشم ندارن یه روز خونه پدرم باشم و از این حرفای شوهرمم گفت نه خونه پدر زنم هستم و نمی تونم بیام البته می دونم خودش می ره ولی مهم اینه که نگفت بلند شو بریم خونه پدرم هیچی نگفت خداااااااااااااااا کنه فهمیده باشه که چه ادمایی هستن
-
خوبه عزیزم.به تلاشت ادامه بده.به اونا اصلا فکر نکن.مهم نیست چه رفتاری دارن.اصلا و ابدا به روی همسرت نیار حتی اگه یه وقتی اون علیه خانوادش حرف زد.دیگه کوچکترین حرفی راجع به خانوادش بهش نزن.باور کن جواب میده.فقط به رابطه دو نفره تون فکر کن.
-
سلام بازم برگشتم بنویسم این جوری خیلی سبک می شم این دو روز همسرم الکی گیر می ده حرف از عدم تفاهم و ... می زنه بهم می گه من از این که تو پرخاشگری و تو روم وای میستی خوشم نمی اد منم گفتم منم از خیلی خصوصیات تو خوشم نمی اد ولی خوب من حاضرم تغییر کنم تو هم می تونی تغییر کنی برگشته می گه نه تو دوست داری با یه مرد تو سری خور زندگی کنی تو دوست داری خودت دیکتاتور باشی تو زندگیت یه مثال خیلی مسخره زد گفت تو دوست داری مثلا بری از یه مبل که خوشت می اد بخری بزاری تو خونه ولی نظر شوهرتو اصلا نپرسی منم گفت ببین اکثر مردا وسایل تو خونشون به سیلیقه زنشونه من از هیچ کدوم از وسایلای تو خونم خوشم نمی اد اخه گناه من چیه که تو وسواسی داری من دوست دارم وسایلای خونم به سیلقه خودم باشه می گه مگه من ادم نیستم منم گفتم حالا که چهار ساله بابه میله شماست بزار 4 ساله دیگه هم بابه میل من باشه چی می شه شوهرم از رنگ کرم خوشش می اد و من از سرمه ای شاید بگید بابا این بچه بازی مسائل مهم تر هست تو زندگی ولی سخته ادم تو خونه همه چیزش به میل همسرش باشه خلاصه دیروز رفتم خونه باباش البته قرار بود نهار بریم که من سر درد داشتم و همسرمم خیلی دور و برم بود و خیلی مواظبم بود و بعد نهار رفتیم پدر شوهر مثل برج زهر مار اصلا برام مهم نبود مثل خودش رفتار کردم فقط سلام دادم با بقیه اعضای خونوادش بد نبودم اونا هم همین طور شوهرم یه مشکل دیگه ای که داره اینه که جلو مردم بخصوص خونوادش اصلا منو نمی بینه بهش گفتم بارها گفتم می گه ما که همش تو خونه با هم هستیم و حرف می زنم دیگه بیرون من چه حرفی دارم با تو بزنم اینم دلیل منطقیش و بردار شوهرم همش با زنش می گه و می خنده من حسود نیستم به خدا ایشاالله که همه زن و شوهرا با هم خوش باشن بارها گفتم به شوهرم دوست تو جمع با منم حرف بزنی توجه کنی به من ببین دادشت ! ولی کو گوش شنوا دلم خیلی گرفته احساس می کنم اصلا همدیگرو دوست نداریم گفتم ببین یه ذره عشوقلانه باش می گفت سر چهار عشق رو دارن کیلویی می فروشن خداااااااااااااااا
-
ببین عزیزم.همسرت درست میگه.این پرخاشگری و جواب دادن به وضوح در رفتارت دیده میشه.معلومه که شوهرت اشکالات زیادی داره و خیلی جاها رفتارش درست نیست اما تو به اون فکر نکن.هیچ وقت چیزیو مستقیم از همسرت نخواه.وقتی تو تغییر کنی مطمئن باش اون هم کم کم تغییر میکنه.
این جواب دادن زن تو بحثا و درواقع حرف گوش نکردن زنها برا همه مردا خیلیییییییی مهمه.باید بدونی که این رفتارت اصلا درست نیست و سعی کنی تغییر بدی خودتو.در قبال همسرت سکوت کن.با محبت بیشتری رفتار کن.عشقو تو باید تزریق کنی به زندگیت.تو رمانتیک باش.ببین تو فقط از همسرت انتظار داری بدون اینکه کوچکترین تغییری در خودت ایجاد کنی.
اینکه مستقیم بهش بگی تو جمع باهام باش فوقش یه روز اثر داشته باشه باید اونقدر خوب باشی تو خونه که اون دلش بخواد بیرون هم با تو باشه.پس یه کم بیشتر به خودت و رفتارات فکر کن.
-
حق با شماست من پرخاشگرم ولی به خدا از الان یک ماهی اصلا پرخاشگری نکردم همه تلاشمو می کنم جوابشو ندم داد نزنم اروم باشم با ارامش باهاش حرف بزنم اصلا طرف حسابم من دیونس مثلا دیروز بعداظهر خیلی خوب و خون گرم بود دوباره شب به یه چیزی گیر می ده اعصابمو خرد می کنه دمدمی مزاجه دیگه مثلا الان از سر کار زنگ می زنه خوب و خوش حرف می زنم یه دفعه می اید خونه سگرمه هاش توهمه :54: قابل پیش بینی نیست ریحان جان من دارم تمام سعیمو می کنم ولی هنوز اون دعوا رو از یاد نبرده یک ماه ازش می گذره دیگه منم تا حدی تحمل دارم حوصلشو ندارم :97:
-
نه عزیزم.یک ماه اصلا زمان زیادی نیست.باید خیلی بیشتر از اینها زمان بذاری و تحمل کنی و کم کم قلق شوهرت دست بیاد و بدونی تو هر موقعیتی چطور آرومش کنی.پس سعی کن همینطور ادامه بدی.آروم باشی و نقش زنو براش بازی کنی.زندگیتونو گرم تر کن و شادتر
-
بازم یه سوژه جدید
دیشب خونه خواهر شوهرم دعوت بودیم یه دفعه عمدی رفت البوم عکاساشو اورد که ما ببینیم دیدم 4 - 5 تا عکس از زن قبلی همسرم که با خواهر شوهرم عکس گرفته بودند تو البوم از رنگ روی البوم هم معلوم بود که تازه خریده بود منم انقدر ناراحت شدم خواهر شوهرمو صدا زدمو بردمش تو اتاق گفتم این کارت اصلا درست تو خودت یک ازدواج ناموفق داشتی و الان دوباره ازدواج کردی دوست داری منم عکس شوهر سابقتو به همسرت نشون بدم و اونو تو البوم داشته باشم دیگه به تته تته پته افتاد گفت نه من باهاش دوست بودم و من عمدی این کارو نکردم گفتم در هر صورت من همه عکسای شوهر سابق تو دلت کردم تو هم کارت اصلا درست نیست لطفا کن اون عکسا رو بردار گفت باشه راست می گی ببخش ناراحت شدی خلاصه من انقدر ناراحت بودم در حال انفجار شدید:97: اه هی من می خوام بهشون اهمیت ندم
حالا یک اتفاق غیر منتظره
بارداری ناخواسته من با این همه مشکلات چیکار کنم قبلا هر کی می گفت ناخواسته باردار شدم می گفتم دروغ می گه بابا من 4 سال ازدواج کردم چطور این مشکل برای من پیش نیومده دو تا شاخ گنده رو سرم در اوردم حالم اصلا خوب نیست شوهرمم با این که بچه دوست داشت ولی می بینه من ناراحتم می خواد کم نیاره گفتم می خوام سقطش کنم امادگی ندارم استقبال کرد ولی بعد چند لحظه پشیمون شد بعد دوباره گفت باشه دمدمی مزاجه من می خواستم امسال ارشد بخونم اصلا امادگیشو ندارم از یه طرف می ترسم خدا قهرش بگیره حالم اصلا خوب نیست امروز یه ازمایش و یه سونو باید بدم ببینم چند وقتشه اصلا شاید خارج رحم باشه نمی دونم ولی حالم بده درد لگن دارم چشمام بارونییییییییییییییییی بارونیه واسم دعا کنید
- - - Updated - - -
خدا جون اگه سقط کنمو بمیرم چی ؟ اگه دیگه هیچ وقت باردار نشم چی ؟ خدایا کمکم کن:323:
- - - Updated - - -
خدا جون اگه سقط کنمو بمیرم چی ؟ اگه دیگه هیچ وقت باردار نشم چی ؟ خدایا کمکم کن:323: