-
وقتی احساس می کنم بهم دروغ گفته ازش بدم میاد :54:
اون توی همین زمانهایی که با این خانم بوده ، مدام به من عذاب وجدان وارد می کرد . تا همین هفته پیش حتی .
توی اون تاپیک عذاب وجدان گفته بودم که باید اس ام اس ها رو نگه دارم . برای همین بود :54:
- - - Updated - - -
وقتی احساس می کنم بهم دروغ گفته ازش بدم میاد :54:
اون توی همین زمانهایی که با این خانم بوده ، مدام به من عذاب وجدان وارد می کرد . تا همین هفته پیش حتی .
توی اون تاپیک عذاب وجدان گفته بودم که باید اس ام اس ها رو نگه دارم . برای همین بود :54:
- - - Updated - - -
من باید به زمانها نگاه کنم . به اس ام اس ها و چت ها .
ببین نوپو من جواب رد رو - به خاطر احساسی بودن اون - با ایمیل دادم. اما اون قبول نکرد . گرچه من گفتم قطعیه . تا اینکه حدود یک ماه بعدش که میشه یک ماه پیش ما حضوری رفتیم بیرون تا اون مطمئن بشه .
یعنی جواب رد اولیه منو مبنا قرار داده .
-
پیشنهاد می کنم همین امشب تلفنی ازش توضیح بخواید چون اگه این حرفا درست باشه نیازی به قرار ملاقات نیست
-
میگه دو ماهه تصمیم گرفته . یه ماهه پیشنهاد داده .
-
بنای حرفم را روی صحبت شما می گذارم که اگر بنای ارتباط این آقا و خانم مورد نظر دو ماه باشد همزمان بوده با رابطه دو نفره شما و این آقا نه پس از قطع کامل ارتباط. و بر اساس آخرین پست شما و جواب این آقا که دو ماه است فکر کرده و یک ماه ارتباط داشته است.
هیچ فرقی نمی کند. یعنی هم به شما علاقه داشته است و هم به او خانم. یعنی موقعی که با شما بوده است و آن همه اسم مقدس عشق را می آورده است و می گفت دوستت دارم ، به کس دیگری فکر می کرده... بله در مورد مقدس ترین واژه در فرهنگ ما به شما دروغ گفته است. دروغ نفسش زشت. اما دروغ راجع به عشق ، به دوست داشتن که پاک ترین واژه ها هستند قابل اغماض نیست. اگر شما را دوست داشت ، اگر راست می گفت این قدر سریع نمی توانست وارد رابطه با آن خانم شود.
خانم آسمانی من به خاطر شما با کسی مشورت کردم که بیشترین اعتماد را به او دارم و او بیشترین اعتماد را به من دارد. پس تا آنجا که می توانستم روی حرف هایم فکر کرد ه ام و نظر یک آدم عاقل و جا افتاده و دنیا گشته را هم پرسیده ام. بنابراین آخرین پستم را می گذارم و شما را به خدا می سپارم.
این آقا دروغش ( حداقل راجع به احساسش به شما که آنقدر رویش تاکید می کرد و مانور می داد ) برای شما معلوم شده است. اگر مبنای دوست داشتن را اعتماد بگذاریم این مبنا را خراب کرده است. تا اینجا دو کار شد که نمی شود گذشت کرد.
از همه بدتر اینکه علی رغم دو کارش که گفتم قابل بخشش نیست ( من کینه جو نیستم و به بخشش اعتقاد دارم ) به هیچ وجه برای فکر آزاد شما هیچ ارزشی قایل نشده است و دائما می خواهد نظر خودش را به شما تحمیل کند و حتی فرصت تفکر را به سختی می دهد. من نمی خواستم همان اول به شما بگویم. چون شرایط شما مناسب نبود. ترجیح دادم زمان بگذرد و موقع مناسبش بگویم. الان موقع مناسبش است و می گویم. کسی که به شما فرصت تفکر راجع به مهمترین تصمیم زندگی ات را نمی دهد و حتی نمی تواند هیجان های خودش را مهار کند در زندگی قابل اتکا نیست و فکرش را به شما تحمیل خواهد کرد. نشانش هم آنکه خودت در جواب یکی از سوال ها گفتی اصرار دارد دیگران بپذیرند حرفش درست است. پس این شد سه تا کار که قابل چشم پوشی و گذشت نیست. گرچه یکی از این کارها هم همین حکم را دارد. اما حالا هر سه جمع شده است.
حرف آخرم اینکه در ایران دوشیزه بودن ارزش زیادی در جامعه دارد و برای یک دختر سرمایه است. اما بلافاصله بعد از خطبه عقد این سرمایه تمام می شود.
پس سرمایه ات را با تمام توان حفظ کن و در مطمئن ترین جای دنیا خرجش کن. نگذار ترس سرمایه های زندگی ات را از بین ببرد. احساسی که شما می ترسی با کس دیگری تجربه نکنی و کس دیگری مثل این آقا به شما ابراز نکند بنا به تایید همه روانشناسان و حتی تجربه های فردی آدم های عادی بعد از مدتی زندگی فروکش می کند. یعنی یک چیز زودگذر است و نباید بنای زندگی را روی آن گذاشت. تب تند زود عرق می کند.
پایه زندگی این بی تابی و تب تند نیست. به خدا سپردمت.
- - - Updated - - -
بنای حرفم را روی صحبت شما می گذارم که اگر بنای ارتباط این آقا و خانم مورد نظر دو ماه باشد همزمان بوده با رابطه دو نفره شما و این آقا نه پس از قطع کامل ارتباط. و بر اساس آخرین پست شما و جواب این آقا که دو ماه است فکر کرده و یک ماه ارتباط داشته است.
هیچ فرقی نمی کند. یعنی هم به شما علاقه داشته است و هم به او خانم. یعنی موقعی که با شما بوده است و آن همه اسم مقدس عشق را می آورده است و می گفت دوستت دارم ، به کس دیگری فکر می کرده... بله در مورد مقدس ترین واژه در فرهنگ ما به شما دروغ گفته است. دروغ نفسش زشت. اما دروغ راجع به عشق ، به دوست داشتن که پاک ترین واژه ها هستند قابل اغماض نیست. اگر شما را دوست داشت ، اگر راست می گفت این قدر سریع نمی توانست وارد رابطه با آن خانم شود.
خانم آسمانی من به خاطر شما با کسی مشورت کردم که بیشترین اعتماد را به او دارم و او بیشترین اعتماد را به من دارد. پس تا آنجا که می توانستم روی حرف هایم فکر کرد ه ام و نظر یک آدم عاقل و جا افتاده و دنیا گشته را هم پرسیده ام. بنابراین آخرین پستم را می گذارم و شما را به خدا می سپارم.
این آقا دروغش ( حداقل راجع به احساسش به شما که آنقدر رویش تاکید می کرد و مانور می داد ) برای شما معلوم شده است. اگر مبنای دوست داشتن را اعتماد بگذاریم این مبنا را خراب کرده است. تا اینجا دو کار شد که نمی شود گذشت کرد.
از همه بدتر اینکه علی رغم دو کارش که گفتم قابل بخشش نیست ( من کینه جو نیستم و به بخشش اعتقاد دارم ) به هیچ وجه برای فکر آزاد شما هیچ ارزشی قایل نشده است و دائما می خواهد نظر خودش را به شما تحمیل کند و حتی فرصت تفکر را به سختی می دهد. من نمی خواستم همان اول به شما بگویم. چون شرایط شما مناسب نبود. ترجیح دادم زمان بگذرد و موقع مناسبش بگویم. الان موقع مناسبش است و می گویم. کسی که به شما فرصت تفکر راجع به مهمترین تصمیم زندگی ات را نمی دهد و حتی نمی تواند هیجان های خودش را مهار کند در زندگی قابل اتکا نیست و فکرش را به شما تحمیل خواهد کرد. نشانش هم آنکه خودت در جواب یکی از سوال ها گفتی اصرار دارد دیگران بپذیرند حرفش درست است. پس این شد سه تا کار که قابل چشم پوشی و گذشت نیست. گرچه یکی از این کارها هم همین حکم را دارد. اما حالا هر سه جمع شده است.
حرف آخرم اینکه در ایران دوشیزه بودن ارزش زیادی در جامعه دارد و برای یک دختر سرمایه است. اما بلافاصله بعد از خطبه عقد این سرمایه تمام می شود.
پس سرمایه ات را با تمام توان حفظ کن و در مطمئن ترین جای دنیا خرجش کن. نگذار ترس سرمایه های زندگی ات را از بین ببرد. احساسی که شما می ترسی با کس دیگری تجربه نکنی و کس دیگری مثل این آقا به شما ابراز نکند بنا به تایید همه روانشناسان و حتی تجربه های فردی آدم های عادی بعد از مدتی زندگی فروکش می کند. یعنی یک چیز زودگذر است و نباید بنای زندگی را روی آن گذاشت. تب تند زود عرق می کند.
پایه زندگی این بی تابی و تب تند نیست. به خدا سپردمت.
-
آسمانی عزیز،
من از دو روز قبل که شماره یک این تاپیک را شروع کردی، پی گیر تاپیکت هستم.
به نظر من، سوای حل مساله شما، تاپیک خوبی شد.
نکاتی که نوپو، شی، آرام و بقیه دوستان گفتند خیلی برای من جالب بود و می شه برای تصمیم گیریهای دیگه هم ازش استفاده کرد.
اما در مورد خود شما،
من همچنان فکر می کنم تصمیم عجولانه و احساسی داره گرفته می شه.
تفاوت "مردی که هست " و "مردی که دوست داری باشه" را که در جواب شی نوشتی ببین.
این مرد خیلی سنتی، احساساتی و ناپخته است.
مساله دوم هم دختری هست که وضعیتش اصلا مشخص نیست.
امیدوارم بهترین تصمیم را بگیری.
-
الان که اوضاع انقدر پیچیده شده به نظر من بهتره فعلا فقط و فقط با عقلت اوضاعو بررسی کنی. دل و احساساتو فعلا کاری نداشته باش. اگه باهاش قرار گذاشتی ببینیش هم با عقلت با بالغت بدون اینکه احساساتو قاطی کنی باهاش حرف بزن. بررسی ها رو فقط با عقل بکن چون توی این وضعیت که داری ازش چیزای جدید می شنوی اگه دل و کودک درون رو بیاری وسط باعث میشه که اعصابت به هم بریزه و نتونی دقیق ببینی چی به چیه و دو دلیت بیشتر میشه. راستی واسه جواب قطعی دادن بهش هم عجله لازم نیست بکنی. می تونین یکی دو بار همدیگه رو ببینین. با بالغت باهاش برخورد کن. من اونو نمی شناسم اما معمولا ادما رو اگه راحت باهاشون برخورد کنی و سرزنش نکنی می بینی چیزای بیشتری برای گفتن دارن. پس با بالغت باهاش برخورد کن. بدون ناراحتی بدون سرزنش و بدون احساسات خاصی که اگه هنوز چیزی هست که بهت نگفته راحت باشه باهات و بهت بگه. بعدش هم مجبور نیستی همون وقت جواب بدی بهش. میای سر فرصت خونه فکراتو می کنی. هر چند روز هم که خواستی می تونی فکر کنی. بعدا جوابو بهش می دی. هر قدر هم که تحت فشارت گذاشت خودتو اجبار نکن که وقتی جواب بدی که نمی خوای. اصلا اجباری نیست.
الان بازم می گم با بالغت با عقلت جلو برو. دل و احساسو فعلا بذار استراحت کنن. این باعث میشه که کمتر نگران بشی و اضطرابت کم بشه. بعدش چیزایی که جلوت هستنو بهتر می تونی بررسی کنی. تصمیم گیریت احتمالا اینطوری راحت تر بشه. در نهایت به هر جوابی هم که برسی برات معقوله و قابل قبول.
موفق باشی.
اینا نظرات من بودن. ممکنه اشتباه باشه.
یه مشاوره هم برو اگه نرفتی.
-
سلام به همه دوستان عزیزم
دیشب سومین شب بیدار موندن من تا صبح بود. به خیلی چیزا فکر کردم . احساس اگرچه عزیزه ، اما اگر با عقل پیش نره ، می تونه به راحتی آدم رو به خطرناکترین منازل برسونه .
من به دو جنبه در مورد خودمون فکر کردم :
1. احساس : احساسی که اون به من داشت (می دونم داشت ، اما الان فکر می کنم که کمی مبالغه در بیانش داشت ) احساسی بود که قدرت عکس العمل رو از من گرفته بود. اون قدر شدید بیان میشد که من به جای به طرفش رفتن ، فرار می کردم تا ترکش های این احساس منو زخمی نکنه . من فهمیدم که هر چیزی شدیدش آزار دهنده ست. مثل نوازش ، که اگر خیلی محکم و شدید انجام بشه از حالت عادیش خارج میشه و تبدیل میشه به مشت و مال که ممکنه یه فرد اونو نخواد.
احساسی که من به اون داشتم ، اگرچه اوایل گم بود ، اما بعد از مدتی نبودنش پیداش کردم. من دوستش داشتم. دوست داشتم مردی رو که گاهی نگاههای خیلی آروم و مهربان به من داشت. تو همه مدت نبودنش ، این دوستت دارم گفتن ها و ابراز احساسات شدید نبود که منو دلتنگش می کرد. بلکه فکر کردن به اون نگاههای آرومی بود که به من آرامش میداد. من احساسم رو پیدا کرده بودم. اما یکباره با برگشت اون سونامی احساسی شدید داشتم گمش می کردم.
من فهمیدم که آدم هر قدر هم که شناگر قهار و ماهری باشه ، اگر موج های دریا اون قدر سهمگین باشن که حتی اجازه ورود اون به دریا رو ندن ، نمی تونه وارد اون دریا بشه و هنر نمایی کنه .
موج های احساسی اون اون قدر شدید و سهمگین بود که قدرت هر عکس العملی رو از من می گرفت . چه اینکه بخوام وارد دریای زندگی اون بشم.
قسمت احساسی این داستان با تنها چیزی که می تونست بهبود پیدا کنه ، صبوری اون بود.
2. عقل : وقتی به سوالات نوپوی عزیزم , she نازنین پاسخ می دادم ، عملا تفاوت های بین خودم و اون رو می دیدم. چیزهایی که من در این یک ماه فراموش کرده بودم. اون قدر به احساس فکر کرده بودم و به عمق اون رسیده بودم ، که از اختلافاتی که وجود داشت ، و واقعا هم وجود داشت ، غافل شده بودم. اختلافات زیادی بین ما وجود داشت . نوپوی عزیز ما به قسمت ارتباطات نرسیدیم. اما تو اون قسمت اختلافات بیداد می کردن. این چیزی بود که من در این یک ماه فراموش کردم. فراموش کردم که چه بحث های شدیدی بر سر اختلاف نظرهامون داشتیم و وقتی احساس رو پیدا کردم با خودم فکر کردم که با داشتن احساس میشه این موارد رو حل کرد. غافل از اینکه ......
آقای آرام روحیه لطیف و کودکانه اون مرد که برای من قابل تحسین بود ، اجازه تکیه گاه دیدن اون رو به من نداد . مردی که در شرایط خاصی که من در مورد خودم نمی تونستم تصمیم بگیرم ، از من میخواست بهش کمک کنم تا در مورد رابطه اون کمک کنم که چطور قطع رابطه کنه . این مورد ، تنها موردی نبود که از این نوع دیدم. من شاید زن توانایی باشم و بتونم به اون کمک کنم ، اما این وسط احساسم آسیب می بینه . احساسی که به قول شما از تبدیل میشه به نوع مادری ، نه همسری . اون هم برای دختری مثل من که دیروز با پاسخ به سوالات she فهمیدم دوس دارم تا حدی تحت حمایت باشم. (فقط این موضوع ذهنم رو مشغول کرده که این احساس من عادیه یا غیر عادی)
در نهایت اینکه اگرچه این مرد خوب بود و من دوستش داشتم ، اما من نتونستم به علت عجول بونش ، فوران احساسیش ، اختلافات دیدگاه به زندگی و ندادن اون احساس خوب تکیه گاه بودن وارد زندگیش بشم .
من قرار رو کنسل کردم و تصمیم قطعی و جواب رد خودم رو اعلام کردم .
من امروز غمگینم. غمگین برای از دست دادن مردی که دوستش داشتم و دوستم داشت.
اما حتی این غم اجازه نداد ، پا توی راهی بذارم که احساس می کردم عاقلانه نیست.
می دونم که مدتی غمگین خواهم بود ، اما می دونم که من کسی هستم که دوباره بلند میشم و می خندم .
من از هیچ کسی متنفر نمیشم و هیچ عشقی برام بی ارزش و پوچ نخواهد شد. " دیوانگیست این که از همه گلهای سرخ متنفر باشیم ، تنها به خاطر اینکه خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است "
دستاوردهای من در این رابطه یکساله تجربه است . تجربه ای که می تونه توشه راه تصمیم های بعدی من باشه . تجربه ای که گاهی می تونم در مورد موارد مشابه در اختیار دوستانم قرار بدم.
من امروز باید خوشحال باشم . چون تصمیمی گرفتم و این پرونده یکساله رو بستم. چون تجربه کسب کردم. چون از دو راهی بیرون اومدم. چون خوبی آدم ها رو از پشت این صفحه مجازی دیدم. دیدم که چقدر میشه به مهربانی آدم هایی که بی هیچ چشمداشتی به تو کمک می کنن ، در حالی که حتی نمی دونن تو کی هستی و کجایی ، تکیه کرد.
نوپوی عزیزم ، ازت تشکر ویژه دارم ، تویی که در سخت ترین شرایط زندگیم به برگردوندن آرامش من و به تفکر منطقی من کمک کردی. که من هربار تاپیکم رو باز می کردم ، اسم زیبای تو رو در گوشه پایین تاپیکم می دیدم و احساس می کردم چقدر تنها نیستم . نوپوی عزیزم سوالات تو ، اگرچه ناتموم موند، اما بهم نشون داد که چقدر تفاوت وجود داشت . وقتی پاسخ می دادم این رو با تمام وجودم احساس می کردم.
از تو ممنونم she عزیز و دوست داشتنی. زنی که می دونم چقدر می فهمه و چقدر تواناست ، و همین فهمیدنش گاهی چالش هایی تو زندگیش ایجاد می کنه و در نهایت هم می دونم همین فهمیدن بهش کمک می کنه به شادترین زندگی ممکن برسه . از تو ممنونم بابت تمرین سختی که گذاشتی . تمرینی که بهم نشون داد اون چه نوع زنی رو دوس خواهد داشت و من چه نوع مردی و چقدر تفاوت بود بین من و زن دوس داشتنی اون ، اون و مرد دوس داشتنی من .
از شما ممنونم آقای آرام. که حضورتون در تاپیکم بهم احساس حمایت می داد. برادری که در شرایط بحرانی هم واقعیت ها رو دید و هم دعوتم کرد به صبوری. برادری که با سرزنش های به جا منو به خودم می آورد. سوالی رو از من می پرسید و اون سوال منو مدت ها به فکر فرو می برد.
از تو ممنونم شیدای عزیزم که همیشه عاقلانه ترین ها رو پیشنهاد میدی ، از مینوش عزیز ، آقای کامروا ، آقای روزنه ، @@@ عزیز ، سارا ، صبا ، همراهی ، نازنین آریایی ، بی نهایت ، دلتنگ دلجو ، آی سو ، رز و بقیه دوستانی که ممکنه اسمشون از ذهنم بیرون رفته باشه ، از همگی تشکر ویژه دارم.:43:
ختم تاپیک رو اعلام می کنم :18:
-
آسمانی جان الان من نیومدم راجع به این موضوع دوباره نظر بدم. (چون فکر میکنم نظرمو دادم.) فقط همه ی تاپیک هات رو با دقت خوندم و اومدم یه چیزی بهت بگم :
تو دختر فوق العاده ای هستی.
همین. دلیلش رو بعدا برات توضیح میدم...
.
خب حالا که تا اینجا اومدم بذار یه چیز دیگه هم بگم، این آقا خیانتی به تو نکرده. مسئله اصلن این نیست که با دو نفر همزمان ارتباط داشته و اینها. به نظر من این آقا بمبی از احساسات بی منطقه و نیاز به حضور یه زن در کنار خودش داره تا احساسات خودش رو به سمت اون پرتاب کنه. یه سری خصوصیات خیلی کلی برای اون زن کافیه تا مورد قبول این آقا واقع بشه.
.
تو میگی که من جواب رد صد در صد بهش نداده بودم اون موقع. ولی از نظر این آقا احتمال بالایی داشته که شما جواب رد بدی. خب ... نخواسته فرصت رو از دست بده!!!
ببین این آقا یه شخصیت دروغگو و خیانت کار نداره بلکه یک ساله نیاز جدی به رابطه با یک زن داره. خب شما هم که پایه نیستی! تحویل نمیگیری، بلاتکلیفش گذاشتی و ...
یه باره دیگه ازت خواهش دارم اگر هنوز به این آقا خوشبینی هایی داری به خاطر اون دختر کنار نکش! به اون دختر فکر نکن. مسئله اصلن اون نیست! به خودت استرس اضافه تر نده. فقط اینو بدون که اگر دوباره بگی نه، اون آقا سه سوت ازدواج میکنه. با اون دختر یا با یکی دیگه.
.
اون دختر ماجرا رو جالب تر کرده براش. سوز و گداز احساساتش رو بیشتر کرده. ماجرا رومانتیک تر شده، باعث برگشتن شما داره میشه، غرور اون آقا رو ترمیم میکنه، ...
بی خیال. تو درگیر این بازی نشو. تو تصمیم خودت رو بگیر. :72:
- - - Updated - - -
پست من با پست شما آسمانی جان همزمان شد!
خوشحالم که تصمیمت رو گرفتی.آخیـــــــــــش:310:
مطمئنم که تو می تونی بهترین ها رو داشته باشی و لیاقت بهترین ها رو هم داری.
.
.
برام جالبه که اینجا توی این دنیای مجازی هم میشه آدم ها رو دوست داشت و به اون ها اهمیت داد.
باور کن توی یه شرایط سخت دارم برات می نویسم ولی نگرانت بودم.
برات آرزوی موفقیت و شادی دارم.
-
نه she عزیزم. من به خاطر اون دختر کنار نکشیدم. هنوز از احساسی که بهم داره مطمئنم. اما اون بمب های احساسی نمیذاره من قدم از قدم بردارم. منو فلج می کنه . این عجول بودن ها ، این تند تند تاکید کردن ها که دیگه تموم شد و مال منی ، این هنوز صحبت قطعی نشده ، تاریخ عروسی تعیین کردن ها ..... و این اختلافاتی که نمی دونم با مشاوره رفتن قابل حل بود یا نه !
ای کاش می دونست که چه ضربه ای زد با این احساسات به من و خودش . آرزو می کنم اون زن مثل من ترسو نباشه ، محتاط نباشه ، سریع تر حرکت کنه و خودش رو بهش برسونه ، جا نمونه .
ولی she غم از دست دادن خیلی سنگینه . خیلی .
-
تو اتاق مدیرمون هستم و دارم جلوی اون برات پست میذارم!!!
آسمانی جان می فهمم چه احساسی داری. من به زمان اعتقادی ندارم. نمیخوام بگم با گذشت زمان درست میشه. اصلن نمی خوام بهت بگم صبر کن تا زمان بگذره که آروم بشی. یه راه بهتر پیدا کن برای اینکه احساس بهتری داشته باشی.
یه کتاب ظاهرا بی ربط ولی خوب معرفی کنم : "نیروی حال" power of nowانتشارات "کلک آزادگان" به نویسنده ی آلمانی داره.
- - - Updated - - -
ضمنن نیاز داشتن به حمایت و دوست داشتن یه مرد با اخلاق مردونه و محکم طبیعی ترین و سالم ترین نیاز و خواست یه زن میتونه باشه!:46: