نوشته اصلی توسط bahare.tanha
شاد عزیز ممنون خیلی لحظات جالبی بود بی نهایت آروم شدم به چیزهایی رسیدم که به قول شما خودم متعجب شدم خیلی دلم گرفته بود سر کلاس نمی تونستم فکرمو متمرکز کنم همش به ماجرای دیروز صبح فکر می کردم مثل من عزیز من به دوستم زنگ نزدم اما چهارشنبه شبی که گذشت اومده بود خوابگاه ما پیش دخترداییش متاسفانه برخلاف واکنش من اون بی نهایت تند رفته بود موقعی که من خونه بودم تو خوابگاه داد زده بود که من رفتم خونه این آقا در حالیکه هم اتاقی دیگه من گفته بود که من خونه خودمون هستم و از تلفن ثابت خونه که کد شهرمون افتاده بهش زنگ زدم خیلی از من پیش همه بد گفته بود اما روزی که برگشتم همه با افتخار جلوم بلند میشدند یکی از بچه ها بهم گفت زهرا گفته اگه برگردی مشهد دیگه این خوابگاه نمی مونی به همه گفتم هنوز خیلی زوده که بتونید منو بشناسید درسته من چند ماه قبل از شما با ایشون اشنا شدم اما اونطور که من زهرا رو می شناسم اون منو نمی شناسه شبی که اومده بود خوابگاه خیلی تعجب کردم کاملا عوض شده مدل موها و ابروهاش نحوه پوشش حتی نوع حرف زدنش پر از ناز و کرشمه خودشو می دید فقط طعنه و زخم زبون می زد منم طبق عادتم برای جلوگیری از دعوا و اینکه حرفی از دهنم بیرون نیاد هدفون گذاشتم توی گوشم و خوابیدم اونم تا صبح با دوست پسرای جدیدش که از نقاط مختلف ایران زنگ می زدند صحبت می کرد و کلی کلاس می گذاشت ایا با وجود چیزایی که دیدم باز هم میشه گفت زهرا عاشق محمد بوده ومن اونو ازش گرفتم محاله کسی عاشق باشه و بتونه با 300تای دیگه دوست بشه من دوستمو می شناسم همیشه عقده کلاس داشت بی نهایت بد دهن و کم تحمله زهرا میره پیش مشاور دانشگاهشون که چند هفته ایی به محمد زنگ می زنند که بره البته من بهش گفتم که بره ببینه چی میگن اما خودش صلاح دید که نره امروز از مرکز مشاوره زنگ زدند و گفتند یا بیا یه هفته زهرا رو عقدش کن چون نمی تونه به شوهر ایندش دروغ بگه یا اینکه 1میلیون هزینه ترمیمش رو بده که این میگه اگر منو بکشن عقدش نمی کنم هزینه شو میدم نمیدونم چی میشه مثل اینکه تهدیدش کردند که از راه قانون اقدام می کنن که اینم گفته هر کار میخواین بکنید ناگفته نماند که اینم متاسفانه افتاده رو دنده لج میگه این همه التماسش کردم که بیا قبل از اینکه دیگران بفهمند خودم می برم درستش می کنم اما اون مخالفت کرد تا همه فهمیدند و ابروش رفت الان میگه من نیستم میگه پرسیدم از راه قانون هم نمیشه اثبات کنن که من این کارو کردم یا کس دیگه ایی که من بهش گفتم پس وجدانت چی میشه حالا هنوز دارم روش کار می کنم راضی شه هزینه ترمیم اون پرداخت کنه
اما دیروز که حالم بد بود زهرا به هم اتاقیم زنگ زده بود و کلی چیزا بهش گفته بود اونم به من گفت که زهرا این حرفارو با اطمینان گفته البته اینا حرفایی بود که روزی که زهرا ماجرا رو فهمید به خودم گفتشون خیلی اعصابم داغون شد خیلی خورد شدم نمی دونستم دیگه چه تصمیمی بگیرم شاید زهرا راست میگه از کلاس اومدم کافی نت و اینجا درد دل کردم از اینجا رفتم حرم برای نماز مغرب اونجا بودم خیلی دلم پر بود بغضم عجیب شکست قران توی بغلم بود زار می زدم چند نفر خانوم دورمو گرفتن حواسم به اطرافم نبود از حال رفته بودم قران تو اغوشم خیس شده بود هفت بار قران باز کردم هیچ جوابی نگرفتم بهم گفتن برم پیش یکی از شیخ هایی حرم و از اون بخوام این کارو کردم اونم اول کلی باهام حرف زد بعد قران رو باز کرد خوب اومد
خیلی حالم بهتره اما به محمد گفتم هنوز نمی دونم تو راست میگی یا زهرا که قرار شده اون یه روز باهاش قرار بذاره و 2تایی بریم پیشش که دو تاشون رو در رو با من حرف بزنن
چهارشنبه هم وقت مشاوره داریم نمی دونم چی میشه اما ازتون میخوام دعا کنید زودتر تکلیفم مشخص شه و بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم