-
نهایی،زمانی که این تایپیک پست میخورد متوجه نشدم قبلا یه تایپیک بازکردی.بافرض صحبتهایی این تایپیک برات پست گذاشتم.اگه همچنان مسائلی که درتایپیک قبلیت بوده هنوزهست.این یه مشکل"جدی"است.وحتما باید یک روانشناس بالینی متبحر این مشکل شوهرتو درمان کنه ونظراو شرط خواهدبود.فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینکه اجازه نده خاطرات شرایط خانوادت وشرایطی که الان هستی،ازتو یک انسان خجالتی وافسرده بسازد.الان به خودت کمک کن.
-
سلام دیروز دعوای شدید داشتیم حتی به کتک کاری هم رسید ...... دو روزی هست اصلا بالا نمیرم و غذا نیم برم ..... احساس میکنم و کمی مطمن هستم همسرم اصلاح نمیشه چون شرایزپط سختی داشته لذا تصمیم به جدایی دارم . میخوام به زمان قبل برگردم و یکم خودم بسازم همسر من با شرایطی که داره نمی تونه کار درستی پیدا کنه و باید به همون شغل مسافر کشی ادامه بده که اونم گذاشته فعلا کنار .... البته بیمه ماشینم هم تموم شده و نداره ببره چون هر چی پول داشته آورده خرید ملزومان الکی کرده برای تعمیرات خونه.... بهش میگم چرا به فکر نبودی میگه تو گفتی که من خونه تمیز کنم گفتم من کی به تو گفتم ...... میگه فلان روز میگم من نگفتم بری کارتو ولک نی بری دنبال این کارها گفتم ای کاش وضعمون خوب بود یکم خونه مرتب میکردیم .... چطور میگم به فکر بیمهت باش نمیشنوی .... میگم به فکر پس انداز باش نمیشنوی ......... همه میگن توکل به خدا باید کرد ولی من هم با توکل بر خدا میخوام اقدام به جدایی کنم و نه توکل برخداکنم که یه روز شوهرم درست بشه و یا کارش خوب بشه یا نشه ......
دوست ندارم بدون هدف و بی انگیزه زندگی گنم
برای طلاق هم فکر کردم .... در محل کارم که مشکلی ندارم فقط میمونه نارحاتی خانواده که اونا هم کم کم عادت میکنم
-
این تاپیک فول ظرفیت شده و تحت عنوان تاپیک با توجه به روند تنهایی در رابطه با برادر شوهرش می شود گفت که به نتیجه رسیده هست .
تنهایی عزیز
در خصوص همسرت و مسائلت با ایشان می توانی تاپیکی جداگانه باز کنی تا دوستان شما را یاری دهند .