نوشته اصلی توسط
پژمان
بی دل
متنی رو که برات نوشتم با دقت نخوندی و دچار سو تفاهم شدی. به حرفهای خانمت هم همینقدر دقت کردی؟
یعنی من اشتباه کردم گفتم بیا حرف بزنیم
اگر یک کار درست در طی این مدت انجام داده باشی اون هم همین یک کار بود. از کجای نوشته من برداشت کردی که اشتباه کردی گفتی بیاد باهاش حرف بزنی؟ منتها شیوه حرف زدن صحیح رو که بتونی اوضاع رو مدیریت کنی به کار نبردی.
.مشاور گفتن با خانمت صحبت کن ببین خواسته هاشون چیه.حداقل الان میدونم چی میخوان.
خوب حالا فهمیدی خواسته واقعی اشون چیه؟
اینها تز عمه من هستشبالاخره بعد از عمری عمه ام و خانمم رو میشناسم .
اگر هم واقعا اینطور باشه، شما آنتی تز های موثری رو بکار نگرفتی. یکی از ابزارهایی که در دست داری عشقولانگی و مخ تلیط کنی توام با صبر بوده که شما به جاش *خر درون* ات رو هی کردی و تاختی باهاش! شما خانمت رو اگر با عشق جذب کنی، عمه که سهله، همه دنیا رو هم به خاطر شما ایگنور خواهد کرد!
پدرم و برادرهام اخلاقشون با من زیاد خوب نیست
این نکته مهمی است که پدر و برادرهات با شما خوب نیستند. عمه با شما خوب نیست. همسر ناراضیه. کس دیگه ای هم هست؟ :-)
اینها همه هیچ .... باید برا رهن خونه 50 تومن و برا ماشین 30 تومن پول بدم این همه پول از کجا بیارم. پدرم دارن من ندارم. من 23 سالمه 30 سالم که نیست این همه پول از خودم داشته باشم.
اصلا مشکل رهن خونه نیست!!! من موندم تو چطور فوق لیسانس قبول شدی!!! یه ذره اون مخ رو بکار بنداز. فکر کردی آدم ۳۰ ساله مرد شش میلیون دلاریه؟
مشروب هم میخورم حالم رو نفهمم این روزها رو بگذرونم.
!!!! همین کارها رو میکنی که نمیتونی تصمیم درست و معقول بگیری. شما یک مشکل عمده داری و اون هیجان محوری و فوران شدید احساسی است. به جای اینکه سعی کنی هیجاناتت را به شیوه صحیح مدیریت کنی و تمرین صبر کنی تا بتونی بر این اوضاع نابسامان فائق بیای، عملا کاری میکنی که خودت هم نابسامان تر از این اوضاع بشی!!
- - - Updated - - -
meinoush
من دیگه کاری ندارم وقتی خانمم به ساز مادرشون میرقصن و ارزش برا من و بچه و زندگیمون قائل نیستن من هم دیگه بی تفاوتم چاره ای ندارم
واقعا اگر راست بگی و بتونی یه چند روز همین بی تفاوت بودن را بدون *دو پینگ* پیاده کنی هم خوبه. اینو برای خودت میگم. اگه چاره ای برای فورانهای احساسی و هیجانیت نکنی، فردا باز همین آش و همین کاسه است. اگر میتونی با کمک یک مشاور و یا حتی روانپزشک، سعی کن برنامه ای برای تعدیل احساساتت و دور شدن از احساس گرایی مطلق و رسیدن به درجه ای از صبر و آرامش در نظر بگیری.
جوانه؟؟؟
نه دیگه تلفن نمیزنم به قول meinoush میگذارم تو سر و کله هم بزنن .